غزل شمارهٔ ۴۷۵
تا دل اندر پیچ آن زلف به تاب انداختم
جان خود در آتش و تن در عذاب انداختم
خود زمانی نیست پیش دیدهٔ من راه خواب
بس که این توفان خون در راه خواب انداختم
تا نپنداری که دیدم تا برفتی روی ماه
یا به مهر دل نظر بر آفتاب انداختم
از شتاب عمر میترسد دل من، خویش را
زان بجست و جوی وصل اندر شتاب انداختم
بود خود در عشق تو هم سینه ریش و دل کباب
دیگر از هجرت نمکها بر کباب انداختم
شکر کردم تا در آتش دیدم این دل را چنین
زانکه میپنداشتم کین دل به آب انداختم
چون نه مرد آن دهانم، با لب شیرین تو
اوحدی را در سؤال و در جواب انداختم
غزل شمارهٔ ۴۷۴: به مسجد ره نمیدانم، گرفتار خراباتمغزل شمارهٔ ۴۷۶: اگر به مجلس قاضی نمودهاند که: مستم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا دل اندر پیچ آن زلف به تاب انداختم
جان خود در آتش و تن در عذاب انداختم
هوش مصنوعی: در حالی که در دام زلف کسی گرفتار شدم و دل در عشق او به تحیری افتادم، جانم را در آتش عشقش سوزاندم و تنم را در رنج و عذاب انداختم.
خود زمانی نیست پیش دیدهٔ من راه خواب
بس که این توفان خون در راه خواب انداختم
هوش مصنوعی: دیدهٔ من نمیتواند خواب ببیند، چرا که این توفان خون مانع خواب شده است.
تا نپنداری که دیدم تا برفتی روی ماه
یا به مهر دل نظر بر آفتاب انداختم
هوش مصنوعی: نگذار تصور کنی که در غیاب تو، زیباییات را فراموش کردهام یا به جای تو، به چیزی دیگر دل بستم.
از شتاب عمر میترسد دل من، خویش را
زان بجست و جوی وصل اندر شتاب انداختم
هوش مصنوعی: دل من از سرعت گذر عمر نگران است، به همین خاطر تلاش کردم تا خودم را سریعتر به وصال و ارتباطی عمیق برسانم.
بود خود در عشق تو هم سینه ریش و دل کباب
دیگر از هجرت نمکها بر کباب انداختم
هوش مصنوعی: من در عشق تو دلم مانند زغال داغ و سینهام چاکچاک است و از دوری تو بر دردهایم نمک پاشیدهام.
شکر کردم تا در آتش دیدم این دل را چنین
زانکه میپنداشتم کین دل به آب انداختم
هوش مصنوعی: سپاسگزار شدم وقتی در آتش این دل را دیدم، زیرا تصور میکردم که آن را در آب غرق کردهام.
چون نه مرد آن دهانم، با لب شیرین تو
اوحدی را در سؤال و در جواب انداختم
هوش مصنوعی: من به دلیل نداشتن شجاعت لازم، نتوانستم به طور مستقیم با تو صحبت کنم و به همین دلیل اوحدی را در تبادل سوال و جواب با خود مشغول کردم.

اوحدی