گنجور

غزل شمارهٔ ۴۷۴

به مسجد ره نمی‌دانم، گرفتار خراباتم
جزین کاری نمی‌دانم که: در کار خراباتم
خراب افتاد کار من، خرابات اختیار من
خراباتیست یار من، از آن یار خراباتم
ز دام زاهدی جستم، به قلاشی کمر بستم
ز بهر آن چنین مستم، که هشیار خراباتم
بگردان باده، ای ساقی، چو اندر خیل عشاقی
به من ده شربت باقی، که بیمار خراباتم
خرد می‌داشت در بندم، پدر می‌داد سوگندم
چو بار از خر بیفگندم، سبکبار خراباتم
تو گر جویای تمکینی، سزد با من که ننشینی
که گر در مسجدم بینی، طلب‌گار خراباتم
به گرد کویش از زاری، چو مستان در شب تاری
به سر می‌گردم از خواری، که پرگار خراباتم
دلم را زین گرانان چه؟ وزین بیهوده خوانان چه؟
مرا از پاسبانان چه؟ که بیدار خراباتم
چو جام بیخودی نوشم، بسان اوحدی جوشم
کنون چون مست و بی‌هوشم، سزاوار خراباتم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به مسجد ره نمی‌دانم، گرفتار خراباتم
جزین کاری نمی‌دانم که: در کار خراباتم
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چگونه به مسجد بروم، چرا که در دام میخانه افتاده‌ام و جز این موضوع، هیچ کاری نمی‌دانم که به میخانه مربوط باشد.
خراب افتاد کار من، خرابات اختیار من
خراباتیست یار من، از آن یار خراباتم
هوش مصنوعی: کار من دچار مشکل شده و خرابی‌هایی در آن به وجود آمده است. کسی که به من نزدیک است، زندگی‌اش پر از اشکال و نقص است و من نیز به خاطر او در این وضعیت خراب شده‌ام.
ز دام زاهدی جستم، به قلاشی کمر بستم
ز بهر آن چنین مستم، که هشیار خراباتم
هوش مصنوعی: از دام زاهد فرار کردم و کمر به آزادی بستم. به خاطر این که اینگونه سرمست هستم، که در میخانه هوشیار شده‌ام.
بگردان باده، ای ساقی، چو اندر خیل عشاقی
به من ده شربت باقی، که بیمار خراباتم
هوش مصنوعی: ای ساقی، باده را بگردان و به من بده، زیرا که من همواره در جمع عاشقان حضور دارم و به شدت در خرابات (محل بزم و شراب‌خواری) بیمار و نیازمندم.
خرد می‌داشت در بندم، پدر می‌داد سوگندم
چو بار از خر بیفگندم، سبکبار خراباتم
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع می‌پردازد که عقل و خرد در قید و بند است، و پدر به من سوگند می‌داد. وقتی که بار را از دوش الاغ بیفکنم، از سنگینی آن رهایی می‌یابم و سبکبار می‌شوم. به طور کلی، شاعر به آزادی و رهایی از قید و بندهایی که بر دوش اوست اشاره می‌کند.
تو گر جویای تمکینی، سزد با من که ننشینی
که گر در مسجدم بینی، طلب‌گار خراباتم
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که به آرامش و مقام برسی، باید با من نباشی. چون اگر به مسجد من بیایی، در واقع سراغ من را می‌گیری که در خرابات‌ها هستم.
به گرد کویش از زاری، چو مستان در شب تاری
به سر می‌گردم از خواری، که پرگار خراباتم
هوش مصنوعی: در دور او از شدت اندوه و ناله، همانند دیوانگان در شب تاریک می‌چرخم و از ناتوانی و خجالت این کار را انجام می‌دهم، چرا که من به نوعی در این محفل رسوایی و گناه گرفتار شده‌ام.
دلم را زین گرانان چه؟ وزین بیهوده خوانان چه؟
مرا از پاسبانان چه؟ که بیدار خراباتم
هوش مصنوعی: دل من از این مردم ثروتمند و فخر فروش چه غم دارد؟ و از کسانی که بیهوده خود را بزرگ می‌نمایند چه اهمیت می‌دهد؟ من که در حال و هوای خودم و در فضای آرامش‌بخش این مکان هستم، به این مسائل توجهی ندارم.
چو جام بیخودی نوشم، بسان اوحدی جوشم
کنون چون مست و بی‌هوشم، سزاوار خراباتم
هوش مصنوعی: وقتی که همچون یک لیوان پر از شور و شوق می‌نوشم، مانند اوحدی به جوش و خروش می‌آیم. اکنون که مست و بی‌خبر از خود هستم، به خاطر حالتم شایسته‌ی میخانه و مجالس خوشگذرانی‌ام.

حاشیه ها

1399/09/18 13:12
Marals

چو جام بیخودی نوشم، بسان اوحدی جوشم
کنون چون مست و بی‌هوشم، سزاوار خراباتم
این بیت چه ارایه هایی دارد؟