غزل شمارهٔ ۴۷۳
فاش گشت آن ماجری، کز مرد و زن پوشیدهام
سر به سر گفتند آن کو تن به تن پوشیدهام
دوست تا احوال ما بشنید رحمت کرد و لطف
خود حدیثی گفتنی بود این که من پوشیدهام
چون مرا خاموش بینی از شکیبایی، بدانک
نالهای سر به مهر اندر دهن پوشیدهام
قالب و قلبم خیالی در خیالی بیش نیست
خود ندانم بر چه چیز این پیرهن پوشیدهام؟
یاد او را بر دل و دل را به جان پیوستهام
مهر او در جان و جان اندر بدن پوشیدهام
من که از دشمن سخن گویم، تامل کن که چون
ماجرای دوست را زیر سخن پوشیدهام؟
اوحدی، گر دوست خنجر میکشد دستش مگیر
گو: بزن، کز بهر شمشیرش کفن پوشیدهام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فاش گشت آن ماجری، کز مرد و زن پوشیدهام
سر به سر گفتند آن کو تن به تن پوشیدهام
هوش مصنوعی: ماجرایی که تا به حال از مرد و زن پنهان نگه داشته بودم، حالا به طور واضح و آشکار فاش شده است. همه میگویند آن کسی که به طور کامل با او در ارتباط بودهام.
دوست تا احوال ما بشنید رحمت کرد و لطف
خود حدیثی گفتنی بود این که من پوشیدهام
هوش مصنوعی: دوست که احوال ما را شنید، رحمت خودش را نثارت کرد و لطفی کرد که داستانش قابل گفتن بود، اما من آن را پنهان کردهام.
چون مرا خاموش بینی از شکیبایی، بدانک
نالهای سر به مهر اندر دهن پوشیدهام
هوش مصنوعی: وقتی مرا ساکت و آرام میبینی، بدان که در دل من نالههایی نهفته است که به خاطر راز و سکوتی که دارم، نمیتوانم بیان کنم.
قالب و قلبم خیالی در خیالی بیش نیست
خود ندانم بر چه چیز این پیرهن پوشیدهام؟
هوش مصنوعی: در دل و وجودم جز توهّم و خیال چیزی نیست و خودم هم نمیدانم چه چیزی باعث شده که این لباس را به تن داشته باشم.
یاد او را بر دل و دل را به جان پیوستهام
مهر او در جان و جان اندر بدن پوشیدهام
هوش مصنوعی: من همیشه یاد او را در دلدارم و دل را به جانم متصل کردهام. محبت او در جان من است و جانم در بدنم نهان است.
من که از دشمن سخن گویم، تامل کن که چون
ماجرای دوست را زیر سخن پوشیدهام؟
هوش مصنوعی: من وقتی از دشمن حرف میزنم، فکر کن چقدر درباره داستان دوست سکوت کردهام و چیزی نگفتهام.
اوحدی، گر دوست خنجر میکشد دستش مگیر
گو: بزن، کز بهر شمشیرش کفن پوشیدهام
هوش مصنوعی: اگر دوستت به تو خیانت کند و شمشیر به دست گیرد، دستش را نگیر و بگذار به کارش ادامه دهد؛ چرا که من برای نبرد با او آمادهام و خود را مهیای مرگ کردهام.

اوحدی