غزل شمارهٔ ۴۷۱
ماهرویا، عاشق آن صورت پاک توام
بندهٔ قد خوش و رفتار چالاک توام
قرص خورشیدی، که چون بر رویت اندازم نظر
روشنایی باز میدارد ز ادراک توام
فارغ از حال دل آشفتهٔزار منی
فتنهٔ خال رخ خوب طربناک توام
بر سر کوی تمنای تو از نزدیک و دور
هر کسی را آبرویی هست و من خاک توام
مار زلفت بر دلم هر لحظه نیشی میزند
شربتی بفرست از آن لعل چو تریاک توام
سرمه سازم دیدهای پاک بین خویش را
گر به دست آید غبار دامن پاک توام
اوحدی را در کمند آور، چو صیدی میکنی
ورنه من خود روز و شب دربند فتراک توام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماهرویا، عاشق آن صورت پاک توام
بندهٔ قد خوش و رفتار چالاک توام
هوش مصنوعی: من عاشق چهره زیبا و پاک تو هستم و به خاطر قامت دلنشین و رفتار柔ای تو به تو وابستهام.
قرص خورشیدی، که چون بر رویت اندازم نظر
روشنایی باز میدارد ز ادراک توام
هوش مصنوعی: وقتی به چهرهات نگاه میکنم، مثل اینکه یک قرص خورشید را مشاهده کردهام که روشنی و درخشش را به وجود میآورد و من را از درک زیباییات پر میکند.
فارغ از حال دل آشفتهٔزار منی
فتنهٔ خال رخ خوب طربناک توام
هوش مصنوعی: غرق در آرامش حال دل بیقرار من هستی، ای زیبا، تو خودت باعث شورو حالی در زندگیام شدهای.
بر سر کوی تمنای تو از نزدیک و دور
هر کسی را آبرویی هست و من خاک توام
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به عشق و علاقهاش به معشوق اشاره میکند. او میگوید که در نزدیکی و دوری از مکان محبوبش، همه افراد دارای احترام و آبرو هستند، اما او خود را به عنوان خاک پای محبوبش میداند و از حقارت و تواضعش سخن میگوید. این نشاندهنده فداکاری و ارادت عمیق او به معشوق است.
مار زلفت بر دلم هر لحظه نیشی میزند
شربتی بفرست از آن لعل چو تریاک توام
هوش مصنوعی: موهای تو هر لحظه بر دلم زخم میزند، پس از آن لعل (مروارید یا سنگ قیمتی) که مانند تریاک مرا بیهوش کند، یک شربت بفرست.
سرمه سازم دیدهای پاک بین خویش را
گر به دست آید غبار دامن پاک توام
هوش مصنوعی: اگر بتوانم، چشمان پاک خود را با سرمه زینت میبخشم، حتی اگر این کار به قیمت آلودگی دامن پاک تو تمام شود.
اوحدی را در کمند آور، چو صیدی میکنی
ورنه من خود روز و شب دربند فتراک توام
هوش مصنوعی: اوحدی را در دام خود بگیر، مثل صیدی که به دام میآوردی، وگرنه من خود هر روز و شب در دام تو هستم.

اوحدی