گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۱

یوسف ما را به چاه انداختند
گرگ او را در گناه انداختند
و آنگه از بهر برون آوردنش
کاروانی را به راه انداختند
از فراق روی او یعقوب را
سالها در آه آه انداختند
چون خریداران بدیدندش ز جهل
در بها سیم سیاه انداختند
شد به مصر و از زلیخا دیدنش
باز در زندان شاه انداختند
خواب زندان را چو معنی باز یافت
تختش اندر بارگاه انداختند
شد پس از خواری عزیز و در برش
خلعت« ثم اجتباه» انداختند
تا نبیند هر کسی آن ماه را
برقعی بر روی ماه انداختند
چون گواه انگشت بر حرفش نهاد
زخم بر دست گواه انداختند
حال سلطانیش چون مشهور شد
جست و جویی در سپاه انداختند
دشمنش را از هوای سرزنش
صاع در آب و گیاه انداختند
قرعهٔ خط بشارت بردنش
بر بشیر نیک خواه انداختند
باز با قوم خودش کردند جمع
جمله را در عزو جاه انداختند
این حکایت سر گذشت روح تست
کش درین زندان و چاه انداختند
اوحدی چون باز دید این سرو گفت
سر او را با اله انداختند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یوسف ما را به چاه انداختند
گرگ او را در گناه انداختند
هوش مصنوعی: دوستان ما مانند یوسف، به سختی و دردسر افتادند و دشمنان مانند گرگ، در گناهان و مشکلات او را گرفتار کردند.
و آنگه از بهر برون آوردنش
کاروانی را به راه انداختند
هوش مصنوعی: سپس به منظور خارج کردن او، گروهی را به راه انداختند.
از فراق روی او یعقوب را
سالها در آه آه انداختند
هوش مصنوعی: یعقوب سال‌ها به خاطر دوری فرزندش در حسرت و اندوه زندگی کرد و تنها صدای آه و ناله‌اش به گوش می‌رسید.
چون خریداران بدیدندش ز جهل
در بها سیم سیاه انداختند
هوش مصنوعی: وقتی خریداران آن را دیدند، به خاطر ناآگاهی‌شان، قیمت آن را به شدت پایین آوردند.
شد به مصر و از زلیخا دیدنش
باز در زندان شاه انداختند
هوش مصنوعی: در مصر، او دوباره زلیخا را دید و به همین خاطر به زندان پادشاه فرستاده شد.
خواب زندان را چو معنی باز یافت
تختش اندر بارگاه انداختند
هوش مصنوعی: وقتی خواب زندان به حقیقت پیوست، تخت او را در کاخ انداختند.
شد پس از خواری عزیز و در برش
خلعت« ثم اجتباه» انداختند
هوش مصنوعی: پس از اینکه مورد تحقیر قرار گرفت، عزیز شد و در آغوشش جامه ای با ارزش و گرانبها انداختند.
تا نبیند هر کسی آن ماه را
برقعی بر روی ماه انداختند
هوش مصنوعی: هر کسی نمی‌تواند آن ماه را ببیند زیرا برایش پوششی گذاشته‌اند.
چون گواه انگشت بر حرفش نهاد
زخم بر دست گواه انداختند
هوش مصنوعی: زمانی که کسی به حرفش گواهی داد، زخم و نشانه‌ای بر روی دستانش باقی ماند که نشان از صداقت و حقیقت آن حرف داشت.
حال سلطانیش چون مشهور شد
جست و جویی در سپاه انداختند
هوش مصنوعی: وقتی حال و روز سلطان به همه شناخته شد، تلاش‌هایی برای بررسی وضعیت سپاه آغاز کردند.
دشمنش را از هوای سرزنش
صاع در آب و گیاه انداختند
هوش مصنوعی: دشمنش را به خاطر انتقاد در وضعیتی ناامیدکننده و آسیب‌پذیر قرار دادند.
قرعهٔ خط بشارت بردنش
بر بشیر نیک خواه انداختند
هوش مصنوعی: قرعهٔ خوشبختی به نام کسی افتاد که خبرهای خوب را به دیگران می‌رساند.
باز با قوم خودش کردند جمع
جمله را در عزو جاه انداختند
هوش مصنوعی: دوباره با هم‌گروهی‌هایش جمع شدند و همه را به ستایش و افتخار دعوت کردند.
این حکایت سر گذشت روح تست
کش درین زندان و چاه انداختند
هوش مصنوعی: این داستان بیانگر حالتی است که روح تو مانند زندانی است که در چاهی محبوس شده است.
اوحدی چون باز دید این سرو گفت
سر او را با اله انداختند
هوش مصنوعی: اوحدی وقتی که این سرو زیبا را دید، گفت که به خاطر زیبایی‌اش، سر او را با الهی مقایسه کرده‌اند.