گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۵

دلبران جمله غلام لب چون نوش تواند
بندهٔ حلقهٔ زلفین و بنا گوش تواند
وانکه بردند به گردون ز کله داری سر
هم کمر بستهٔ آن قد قباپوش تواند
بر سر ناله و فریاد جهانی زن و مرد
سال و ماه از غم لعل لب خاموش تواند
باده نوشان لبت جمله خرابند امروز
تا چه در ساغرشان بود؟ که بی‌هوش تواند
پردلانی، که ز سر پنجه سخن می‌گفتند
همه بی‌توش و تن از هجر تن و توش تواند
بس درون سوخته کندر شب هجران چون دیگ
بر سر آتش سودای جگر جوش تواند
اوحدی دوش به کف جان و دلی داشت، کنون
هر دو در بند سر گیسوی بر دوش تواند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلبران جمله غلام لب چون نوش تواند
بندهٔ حلقهٔ زلفین و بنا گوش تواند
هوش مصنوعی: دوستان زیبا و دلربا همه مانند بندگی هستند که لبشان مانند نوشیدنی خوشمزه است و می‌توانند بنده‌ای در حلقهٔ زلف و زیبایی گوش باشند.
وانکه بردند به گردون ز کله داری سر
هم کمر بستهٔ آن قد قباپوش تواند
هوش مصنوعی: کسی که به آسمان برده شده و از گردونه‌اش نشانه‌ای باقی مانده، می‌تواند آن کسی باشد که با کمر بسته و قامت زیبای خود در لباس قبا به نمایش می‌آید.
بر سر ناله و فریاد جهانی زن و مرد
سال و ماه از غم لعل لب خاموش تواند
هوش مصنوعی: برخی از مردم به خاطر ناله و فریادهایی که از درد و غم در دل دارند، نمی‌توانند بی‌صدا و آرام باشند. به همین دلیل، زمان و فصل‌ها نمی‌توانند به خوبی جلو بروند و از گویش شیرین و لذت‌بخش زندگی خبری نیست. غم و اندوه بر بسیاری سایه افکنده و موجب خاموشی رنگین‌ترین و زیباترین احساسات انسانی شده است.
باده نوشان لبت جمله خرابند امروز
تا چه در ساغرشان بود؟ که بی‌هوش تواند
هوش مصنوعی: امروز همه کسانی که می‌نوشند، به خاطر محتویاتی که در جام‌هایشان است، در حال بی‌هوشی هستند.
پردلانی، که ز سر پنجه سخن می‌گفتند
همه بی‌توش و تن از هجر تن و توش تواند
هوش مصنوعی: در روزگارانی، افرادی با دل‌های پرشور و سخنانی عمیق گفتگو می‌کردند و حسرت و درد جدایی از محبوب را داشتند. آنها از این عشق و علاقه خالی از جسم و جان نمی‌توانستند رهایی یابند.
بس درون سوخته کندر شب هجران چون دیگ
بر سر آتش سودای جگر جوش تواند
هوش مصنوعی: در شب جدایی، دل آتش‌زده مانند دیگی است که بر روی آتش می‌جوشد و به شدت در حال غلیان و اضطراب است.
اوحدی دوش به کف جان و دلی داشت، کنون
هر دو در بند سر گیسوی بر دوش تواند
هوش مصنوعی: اوحدی شب گذشته روح و دلش آزاد بودند، اما اکنون هر دو در اسارت موهای کسی که بر دوش دارد، گرفتار شده‌اند.