گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷

آخر ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا
در فراق خویشتن چندین چه رنجانی مرا؟
همچو الحمدم فکندی در زبان خاص و عام
لیک خود روزی بحمدالله نمی‌خوانی مرا
ای که در خوبی به مه مانی چه کم گردد زتو
گر بری نزدیک خود روزی به مهمانی مرا؟
دست خویش از بهر کشتن بر کسی دیگر منه
می‌کشم در پای خود چندان که بتوانی مرا
با رقیبانت نکردم آنچه با من میکنند
این زمان سودی نمی‌دارد پشیمانی مرا
زین جهان چیزی نخواهم خواستن جز وصل تو
گر فلک یک روز بنشاند به سلطانی مرا
کس خریدارم نمیگردد، که دارم داغ تو
زان همی آیم برت، چندانکه می‌رانی مرا
بر سر کوی تو دشواری کشیدم سالها
دور ازین در چون توان کردن به آسانی مرا؟
در درون پرده‌ای با دشمنان من به کام
وز برون مشغول می‌داری به دربانی مرا
گفته‌ای: در کار عشقم اوحدی دانا نبود
چون توانم گفت؟ نه آنم که می‌دانی مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آخر ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا
در فراق خویشتن چندین چه رنجانی مرا؟
هوش مصنوعی: ای ماه زیبای پری‌گونه، چرا در دوری خود اینقدر مرا آزار می‌دهی که همچون جانم به تو وابسته‌ام؟
همچو الحمدم فکندی در زبان خاص و عام
لیک خود روزی بحمدالله نمی‌خوانی مرا
هوش مصنوعی: تو در میان مردم بر زبان خاص و عام نام «الحمدلله» را می‌گویی، اما خودت هیچ‌گاه در روزگار روزمره‌ات آن را نمی‌خوانی.
ای که در خوبی به مه مانی چه کم گردد زتو
گر بری نزدیک خود روزی به مهمانی مرا؟
هوش مصنوعی: ای کسی که در زیبایی به ماه می‌مانی، چه چیزی از تو کم می‌شود اگر یک روز در مهمانی من نزدیک خود ببری؟
دست خویش از بهر کشتن بر کسی دیگر منه
می‌کشم در پای خود چندان که بتوانی مرا
هوش مصنوعی: به دیگران آسیب نرسان و زندگی خود را با کارهای منفی تحت‌الشعاع قرار نده. به جای آن، تلاش کن تا مشکلات خود را حل کنی و به سمت بهبود خودت بروی.
با رقیبانت نکردم آنچه با من میکنند
این زمان سودی نمی‌دارد پشیمانی مرا
هوش مصنوعی: من با رقبایم همان‌ کاری را نکردم که آنها با من می‌کنند؛ الان هم هیچ فایده‌ای ندارد که بخواهم از کارهایم پشیمان شوم.
زین جهان چیزی نخواهم خواستن جز وصل تو
گر فلک یک روز بنشاند به سلطانی مرا
هوش مصنوعی: از این دنیا چیزی نمی‌خواهم جز وصال تو. اگر روزی سرنوشت مرا به سلطنت برساند، برایم مهم نیست.
کس خریدارم نمیگردد، که دارم داغ تو
زان همی آیم برت، چندانکه می‌رانی مرا
هوش مصنوعی: هیچ کس برای من اهمیت نمی‌دهد، زیرا من از عشق تو رنج می‌برم. به همین دلیل، هرچقدر هم که دورم کنی، باز هم به سمت تو می‌آیم.
بر سر کوی تو دشواری کشیدم سالها
دور ازین در چون توان کردن به آسانی مرا؟
هوش مصنوعی: سال‌ها در کوی تو به سختی و مشقت گذراندم، حالا چطور می‌توانم با آسانی به سراغ تو بیام؟
در درون پرده‌ای با دشمنان من به کام
وز برون مشغول می‌داری به دربانی مرا
هوش مصنوعی: در پشت پرده، در حال گفتگو با دشمنان من هستی و در عین حال مشغول نگهداری دروازه‌ای برای من هستی.
گفته‌ای: در کار عشقم اوحدی دانا نبود
چون توانم گفت؟ نه آنم که می‌دانی مرا
هوش مصنوعی: تو گفته‌ای که در عشق من، اوحدی هیچ دانشی ندارد. حالا چطور می‌توانم بگویم که نه، من آن کسی نیستم که تو درباره‌ام می‌دانی.