گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۹

بی‌روی تو جان در تن بیمار همی باشد
دل شیفته می‌گردد، تن زار همی باشد
خو کرد دل ریشم با روی تو وین ساعت
روزی که نمی‌بیند بیمار همی باشد
در کار سر زلفت یک لحظه که می‌پیچم
دست و دل من سالی از کار همی باشد
اول بتو دادم دل آسان و ندانستم
کین کار به آخر در، دشوار همی باشد
از عشق حذر کردن سودی نکند، زیرا
کاری که بخواهد شد، ناچار همی باشد
اندک نشمارم من سودای تو گر اندک
چندی چو فراهم شد بسیار همی باشد
چون اوحدی از دیده خوابم نبرد کلی
گر فتنه چشم تو بیدار همی باشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی‌روی تو جان در تن بیمار همی باشد
دل شیفته می‌گردد، تن زار همی باشد
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، حتی جان در این بدن بیمار نیز می‌ماند، اما دل عاشق در عشق تو پر از شوق و اشتیاق است، هرچند بدن بیمار و ناتوان باشد.
خو کرد دل ریشم با روی تو وین ساعت
روزی که نمی‌بیند بیمار همی باشد
هوش مصنوعی: دل شکسته‌ام به چهره تو عادت کرده و در این لحظه که تو را نمی‌بینم، همچنان بیمار و دلتنگ هستم.
در کار سر زلفت یک لحظه که می‌پیچم
دست و دل من سالی از کار همی باشد
هوش مصنوعی: وقتی که یک لحظه درگیر موهای زیبایت می‌شوم، قلب و دلم برای یک سال از همه چیز غافل می‌شود.
اول بتو دادم دل آسان و ندانستم
کین کار به آخر در، دشوار همی باشد
هوش مصنوعی: در ابتدا، بی‌درنگ و بدون تفکر، دل خود را به تو اهدا کردم و نمی‌دانستم که این انتخاب در نهایت چه مشکلاتی به وجود خواهد آورد.
از عشق حذر کردن سودی نکند، زیرا
کاری که بخواهد شد، ناچار همی باشد
هوش مصنوعی: پرهيز از عشق فایده‌ای ندارد، چون هر کاری که قرار باشد صورت گیرد، حتماً اتفاق خواهد افتاد.
اندک نشمارم من سودای تو گر اندک
چندی چو فراهم شد بسیار همی باشد
هوش مصنوعی: هرچند زمان زیادی از عشق تو نگذشته، من آن را کوچک نمی‌شمارم؛ زیرا وقتی عشق تو به تمامیت برسد، می‌تواند بسیار بزرگ و ارزشمند باشد.
چون اوحدی از دیده خوابم نبرد کلی
گر فتنه چشم تو بیدار همی باشد
هوش مصنوعی: چون اوحدی، وقتی به خواب می‌روم، خوابم از چشمان تو نتواند برود. حتی اگر چشمان تو بیدار باشد، باز هم من تحت تأثیر زیبایی تو هستم.