غزل شمارهٔ ۲۴۰
رنگینتر از رخ تو گل در چمن نباشد
چون عارض تو ماهی در انجمن نباشد
پوشیده هر کسی را پیراهنیست، لیکن
آب حیات کس را در پیرهن نباشد
فرهادوار بیتو جان میکنم، نگارا
فرهاد نیست عیبی،گر کوهکن نباشد
چون وقت بوسه دادن گویی که: بیدهانم
دشنام نیز دادن بر بیدهن نباشد
زر خواستی و جان هم، زر کمترست، لیکن
در جان که میفرستم باری سخن نباشد
چون وصل جویم از تو، گویی: نبینی، آری
دیدار خوب رویان بی لا و لن نباشد
چون استوار باشم در عهد و وعدهٔ تو؟
کین بیخلاف نبود و آن بیشکن نباشد
امشب چو پیش دیده خون ریختی دلم را
گر زانکه باز گوید فردا، ز من نباشد
جانا، کجا نشیند بیصحبت تو یک دم؟
روزی که اوحدی را تشویش تن نباشد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رنگینتر از رخ تو گل در چمن نباشد
چون عارض تو ماهی در انجمن نباشد
هوش مصنوعی: چهره تو آنقدر زیباست که هیچ گلی در باغ نمیتواند به پای آن برسد و مانند ماهی که در جمع نیست، هیچکس نمیتواند زیباییات را به نمایش بگذارد.
پوشیده هر کسی را پیراهنیست، لیکن
آب حیات کس را در پیرهن نباشد
هوش مصنوعی: هر فردی ظاهری دارد و مانند پیراهنی پوشیده است، اما حقیقت و زندگی واقعی در درون کسی نیست و نمیتوان آن را در ظواهر یافت.
فرهادوار بیتو جان میکنم، نگارا
فرهاد نیست عیبی،گر کوهکن نباشد
هوش مصنوعی: بدون تو، زندگیام بسیار سخت و طاقتفرساست. اما اشکالی ندارد که فرهاد نیستم، اگر کسی مثل کوهکن نباشد.
چون وقت بوسه دادن گویی که: بیدهانم
دشنام نیز دادن بر بیدهن نباشد
هوش مصنوعی: زمانی که میخواهی بوسه بدهی، مثل این است که بگویی: من دهانی ندارم و حتی دشنام دادن به کسی که دهان ندارد، معنا ندارد.
زر خواستی و جان هم، زر کمترست، لیکن
در جان که میفرستم باری سخن نباشد
هوش مصنوعی: اگر طلا میخواهی و جانم را هم، طلا کمتر از آن است که تو خواستهای؛ اما در جان که میخواهم بفرستم، حرفی برای گفتن ندارم.
چون وصل جویم از تو، گویی: نبینی، آری
دیدار خوب رویان بی لا و لن نباشد
هوش مصنوعی: وقتی که به دنبال وصالت هستم، انگار که تو مرا نمیبینی. در حقیقت، دیدار با انسانهای زیبا بدون هیچ شرطی ممکن نیست.
چون استوار باشم در عهد و وعدهٔ تو؟
کین بیخلاف نبود و آن بیشکن نباشد
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم در وعده و قول تو ثابت و استوار بمانم؟ زیرا آن یک مورد بدون شک و آن دیگری بدون شکست نیست.
امشب چو پیش دیده خون ریختی دلم را
گر زانکه باز گوید فردا، ز من نباشد
هوش مصنوعی: امشب که گریه کردی و دل مرا به درد آوردی، اگر فردا دوباره این موضوع را مطرح کنی، دیگر از من چیزی نخواهد بود.
جانا، کجا نشیند بیصحبت تو یک دم؟
روزی که اوحدی را تشویش تن نباشد
هوش مصنوعی: عزیزم، کجا میتواند لحظهای بدون تو سر کند؟ روزی که اوحدی نگران و مضطرب نباشد.