گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۹

چون قد تو در چمن نباشد
چون روی تو یاسمن نباشد
اندر همه تنگهای شکر
شیرین تر از آن دهن نباشد
ای باغ، مشو غلط ز رویش
کین لاله در آن چمن نباشد
ای باد، مده به زلف او دل
کان قاعده بی‌شکن نباشد
جانا، ستمی که می‌کنی تو
گر فاش کنم، ز من نباشد
فردا سر گورم ار بکاوی
جز داغ تو بر کفن نباشد
پیوند که با تو کرد جانم
وقتی بینی، که تن نباشد
پیراهن وصل چون تو جانی
بر قامت هر بدن نباشد
دوری مگزین، که اوحدی را
جز خاک درت وطن نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون قد تو در چمن نباشد
چون روی تو یاسمن نباشد
هوش مصنوعی: اگر قد تو در گلزار نباشد، چه فایده‌ای دارد که گل یاسمن هم در آنجا وجود نداشته باشد؟
اندر همه تنگهای شکر
شیرین تر از آن دهن نباشد
هوش مصنوعی: در میان همه شیرینی‌ها، هیچ چیزی به خوشمزگی و شیرینی آن دهان نمی‌رسد.
ای باغ، مشو غلط ز رویش
کین لاله در آن چمن نباشد
هوش مصنوعی: ای باغ، اشتباه نکن که لاله‌ها دیگر در این چمن وجود ندارند.
ای باد، مده به زلف او دل
کان قاعده بی‌شکن نباشد
هوش مصنوعی: ای باد، دل مرا به زلف او مده، زیرا قوانین عشق هرگز شکسته نمی‌شود.
جانا، ستمی که می‌کنی تو
گر فاش کنم، ز من نباشد
هوش مصنوعی: ای عزیز، اگر من ظلمی که بر من می‌کنی را آشکار کنم، دیگر از من نخواهد بود.
فردا سر گورم ار بکاوی
جز داغ تو بر کفن نباشد
هوش مصنوعی: اگر فردا بر سر مزارم بیفتی و خاک را بکاوی، جز نشان عشق تو بر روی کفنم چیزی نخواهی دید.
پیوند که با تو کرد جانم
وقتی بینی، که تن نباشد
هوش مصنوعی: زمانی که جانم با تو پیوند خورده است، آن را درک خواهی کرد که وقتی جسم نباشد.
پیراهن وصل چون تو جانی
بر قامت هر بدن نباشد
هوش مصنوعی: پیراهن ارتباط و وصال تو مانند جان است که بر روی هر بدنی نمی‌تواند وجود داشته باشد.
دوری مگزین، که اوحدی را
جز خاک درت وطن نباشد
هوش مصنوعی: دوری را انتخاب نکن، زیرا اوحدی هیچ جای دیگری جزء خاک وطنش ندارد.