گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴

دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را
در بر رخم چه بندی؟ بگشای مشکلم را
پایم به گل فروشد، تا چند سر کشیدن؟
دستی بزن برآور این پای در گلم را
دستم چو شد حمایل در گردن خیالت
پنهان کن از رقیبان دست حمایلم را
بردند پیش قاضی از قتل من حکایت
او نیز داد رخصت، چون دید قاتلم را
جز مهر خود نبینی در استخوان و مغزم
گر زانکه بر گشایی یک یک مفاصلم را
وقتی که مرده باشم، گر مهر مینمایی
بر آستان خود نه تابوت و محملم را
تا نقش مهر خویشم بر لوح دل نوشتی
یکسر به باد دادی تحصیل و حاصلم را
عیبم کنند یاران در عشقت ای پریرخ
دیوانه ساز بر خود یاران عاقلم را
از غل و بند مجنون دیگر سخن نگفتی
گر اوحدی بدیدی قید و سلاسلم را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را
در بر رخم چه بندی؟ بگشای مشکلم را
هوش مصنوعی: دود از دل من بیرون می‌آید، چرا سختی را به دل من تحمیل می‌کنی؟ مشکل من را باز کن.
پایم به گل فروشد، تا چند سر کشیدن؟
دستی بزن برآور این پای در گلم را
هوش مصنوعی: پایم در گِل فرو رفته است و نمی‌توانم مدام سرکشی کنم. لطفاً دستی به کمک بیاور تا پایم را از این گِل بیرون بیاوری.
دستم چو شد حمایل در گردن خیالت
پنهان کن از رقیبان دست حمایلم را
هوش مصنوعی: وقتی دستم را به گردن یاد تو می‌اندازم، از رقبایم پنهانش کن.
بردند پیش قاضی از قتل من حکایت
او نیز داد رخصت، چون دید قاتلم را
هوش مصنوعی: مرا به نزد قاضی بردند و داستان قتل من را نقل کردند. قاضی هم وقتی قاتلم را دید، اجازه داد.
جز مهر خود نبینی در استخوان و مغزم
گر زانکه بر گشایی یک یک مفاصلم را
هوش مصنوعی: اگر تو عشق و احساس من را در درونم نبیینی، با وجود اینکه هر یک از استخوان‌هایم پر از مهر توست، حتی اگر تو بخواهی، تمام اعضای بدنم به عشق تو اشاره می‌کنند.
وقتی که مرده باشم، گر مهر مینمایی
بر آستان خود نه تابوت و محملم را
هوش مصنوعی: وقتی که من دیگر در میان شما نیستم، اگر محبت و توجهی داری، آن را به من نشان بده، نه اینکه فقط به تابوت و پیکرم اهمیت بدهی.
تا نقش مهر خویشم بر لوح دل نوشتی
یکسر به باد دادی تحصیل و حاصلم را
هوش مصنوعی: زمانی که عشق و محبت من بر دل تو به ثبت رسید، تمام تلاش‌ها و دستاوردهایم را یکباره به باد فنا دادی.
عیبم کنند یاران در عشقت ای پریرخ
دیوانه ساز بر خود یاران عاقلم را
هوش مصنوعی: دوستانم در عشق تو، ای زیبای دیوانه، به عیب‌جویی من مشغول‌اند و بر من تأکید می‌کنند که دوستان عاقل من را نیز دیوانه کرده‌ای.
از غل و بند مجنون دیگر سخن نگفتی
گر اوحدی بدیدی قید و سلاسلم را
هوش مصنوعی: اگر مجنون را می‌دیدی، دیگر از زنجیر و بندش سخن نمی‌گفتی.