گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۵

معشوقه پی وفا نباشد
ور بود، به عهد ما نباشد
هرگز سر کوی خوبرویان
بی‌فتنه و ماجرا نباشد
هر چند که یار ما ختاییست
ما را نظر خطا نباشد
ای با همه طلعت تو نیکو
با طالع ما چرا نباشد؟
دعوی چه کنی به روی‌پوشی؟
پوشیدن مه روا نباشد
خوبی که ندید روی او کس
امروز به جز خدا نباشد
عشق تو قضای آسمانیست
کس را گذر از قضا نباشد
من عاشقم و لبت ببوسم
عاشق همه پارسا نباشد
گفتی که: ترا دوا صبوریست
این درد بود، دوا نباشد
آن غم که تو ریختی درین دل
جایی برسد، که جا نباشد
زیر قدمت ببوسم ایرا
بالای تو بی‌بلا نباشد
زر میخواهی ز من، ترا خود
یک بوسهٔ بی‌بها نباشد
زر پر مطلب، که اوحدی را
در دست به جز دعا نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

معشوقه پی وفا نباشد
ور بود، به عهد ما نباشد
هوش مصنوعی: اگر معشوقه‌ام هم وفادار باشد، اما به قول و وعده‌مان وفا نکند، برایم بی‌فایده است.
هرگز سر کوی خوبرویان
بی‌فتنه و ماجرا نباشد
هوش مصنوعی: هرگز نباید به محل حضور زیبایی‌ها بدون ماجرا و آشفتگی رفت.
هر چند که یار ما ختاییست
ما را نظر خطا نباشد
هوش مصنوعی: هرچند که دوست ما ویژگی‌های خاص خود را دارد، اما ما در قضاوت خود دچار اشتباه نخواهیم شد.
ای با همه طلعت تو نیکو
با طالع ما چرا نباشد؟
هوش مصنوعی: چرا خوشبختی و زیبایی تو با سرنوشت ما به خوبی همراه نیست؟
دعوی چه کنی به روی‌پوشی؟
پوشیدن مه روا نباشد
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانی ادعا کنی که پنهانی؟ پوشاندن خورشید شایسته نیست.
خوبی که ندید روی او کس
امروز به جز خدا نباشد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس امروز به جز خدا نیست که زیبایی او را دیده باشد.
عشق تو قضای آسمانیست
کس را گذر از قضا نباشد
هوش مصنوعی: عشق تو حکم و سرنوشت آسمانی است و هیچ کس نمی‌تواند از تقدیر و سرنوشت خود عبور کند.
من عاشقم و لبت ببوسم
عاشق همه پارسا نباشد
هوش مصنوعی: من عاشق هستم و می‌خواهم لبت را ببوسم، اما این عشق نمی‌تواند شامل همه افراد باشد و همه را به یکسان دوست ندارد.
گفتی که: ترا دوا صبوریست
این درد بود، دوا نباشد
هوش مصنوعی: تو گفتی که برای تحمل این درد، تنها راهش صبر است، اما این درد درمانی ندارد.
آن غم که تو ریختی درین دل
جایی برسد، که جا نباشد
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که تو به دل من وارد کردی، جایی دارد که دیگر جایی برای پذیرش ندارد.
زیر قدمت ببوسم ایرا
بالای تو بی‌بلا نباشد
هوش مصنوعی: به پای تو بوسه می‌زنم، ای دلبر، که بالای تو هیچ مشکل و دشواری نیست.
زر میخواهی ز من، ترا خود
یک بوسهٔ بی‌بها نباشد
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از من طلا بگیری، باید بدانی که یک بوسه‌ی ساده و بی‌قیمت هم برای تو ارزش ندارد.
زر پر مطلب، که اوحدی را
در دست به جز دعا نباشد
هوش مصنوعی: زر پر مطلب به این معناست که به جز دعا، هیچ چیز ارزشمندی در دست اوحدی وجود ندارد. یعنی اوحدی تمام ارزش‌ها و ثروت‌های معنوی خود را در دعا و نیایش می‌بیند و جز این نمی‌تواند چیزی دیگری را در زندگی‌اش مهم بشمارد.