غزل شمارهٔ ۲۳۳
گدایی را که دل در بند یار محتشم باشد
دلش همخوابهٔ اندوه و جانش جفت غم باشد
حرامست ار کند روزی دلش میلی به بستانی
همایون دولتی کش چون تو باغی در حرم باشد
ز چشم لطف بر احوال مسکینان نظر میکن
که سلطان دولتی گردد، چو میلش بر حشم باشد
به غیر از نم نمیبیند ز دست گریه چشم من
بصر مشکل ببیند چونکه غرق آب و نم باشد
مکن دعوت به شیرینی مرا ز آن لب که در جنت
خسیسی گوید از حلوا، که در بند شکم باشد
چو بر جانم زدی زخمی، به لطفش مرهمی مینه
ز بهر این دل خسته نکو بنگر که هم باشد
چنین معشوقهای در شهر و آنگه دیدنش مشکل
کسی کز پای بنشیند به غایت بیقدم باشد
بساز، ای اوحدی، چون زر نداری، در جفای او
که اندر کشور خوبان جفا بر بیدرم باشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گدایی را که دل در بند یار محتشم باشد
دلش همخوابهٔ اندوه و جانش جفت غم باشد
هوش مصنوعی: یک گدا که دلش به عشق محبوب با احساس باشد، دل او پر از غم و اندوه است و روحش نیز همراه با درد و ناراحتی زندگی میکند.
حرامست ار کند روزی دلش میلی به بستانی
همایون دولتی کش چون تو باغی در حرم باشد
هوش مصنوعی: اگر دلش به باغی زیبا و با شکوه رغبت پیدا کند، این کار ناپسند است؛ زیرا مانند این است که باغی از گلها و زیباییها در حرم و مکان مقدسی قرار داشته باشد.
ز چشم لطف بر احوال مسکینان نظر میکن
که سلطان دولتی گردد، چو میلش بر حشم باشد
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و محبت به وضعیت بینوایان توجه کن، زیرا اگر این کار را بکنی، تو هم مانند یک سلطان قدرتمند خواهی شد، زمانی که دلت به کمک و خدمت به مردم میل کند.
به غیر از نم نمیبیند ز دست گریه چشم من
بصر مشکل ببیند چونکه غرق آب و نم باشد
هوش مصنوعی: چشم من جز گریه چیزی نمیبیند و اگر کسی بخواهد آن را ببیند، فراموش میکند چونکه غرق در آب و رطوبت است.
مکن دعوت به شیرینی مرا ز آن لب که در جنت
خسیسی گوید از حلوا، که در بند شکم باشد
هوش مصنوعی: از آن لب که در بهشت هم بخیل است و از حلوا سخن میگوید، مرا به شیرینی دعوت نکن.
چو بر جانم زدی زخمی، به لطفش مرهمی مینه
ز بهر این دل خسته نکو بنگر که هم باشد
هوش مصنوعی: زمانی که بر روح من زشتی زدی، به نیکیاش درمانی مینهد. برای این دل خسته، نیک بنگر که هر دو در یک جا هستند.
چنین معشوقهای در شهر و آنگه دیدنش مشکل
کسی کز پای بنشیند به غایت بیقدم باشد
هوش مصنوعی: در شهری چنین زیبا، دیدن معشوقهای سخت است و کسی که بخواهد او را ببیند، باید به خاطر زیباییاش به زانو درآید؛ زیرا فقط افرادی که دارای ویژگیهای خاصی هستند میتوانند او را درک کنند.
بساز، ای اوحدی، چون زر نداری، در جفای او
که اندر کشور خوبان جفا بر بیدرم باشد
هوش مصنوعی: ای اوحدی، اگر پول و زر نداری، پس تلاش کن تا در میان زیباییها و خوبیها، با بیپولی خود را به دیگران نشان ندهی و در غم و اندوه نباشی.