گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۹

بهار و بوستان ما سر کوی تو بس باشد
چراغ مجلس ما پرتو روی تو بس باشد
برای نزهت ار وقتی بیارایند جنت را
مرا از هر که در جنت نظر سوی تو بس باشد
به خون خوردن میموزان دل ما را به خوان غم
که ما را خود جگر خوردن ز پهلوی تو بس باشد
اگر خواهی که: جفت غم کنی خلق جهانی را
اشارت گونه‌ای از طاق ابروی تو بس باشد
گرت سودای آن دارد که: که ملک چین به دست آری
سوادی از سر آن زلف هندوی تو بس باشد
ز شوق کعبه گو: حاجی، بیابان گیر و زحمت کش
طواف عاشقان گرد سر کوی تو بس باشد
به خون اوحدی دست نگارین را چه رنجانی؟
که او را شیوه‌ای از چشم جادوی تو بس باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهار و بوستان ما سر کوی تو بس باشد
چراغ مجلس ما پرتو روی تو بس باشد
هوش مصنوعی: بهار و باغ ما تنها در سایه وجود تو زیباست و روشنی مجالس ما فقط از نور چهره تو تامین می‌شود.
برای نزهت ار وقتی بیارایند جنت را
مرا از هر که در جنت نظر سوی تو بس باشد
هوش مصنوعی: اگر برای زیبا کردن باغ بهشت وقتی فراهم کنند، من از هر کسی که در بهشت به تو نگاه کند، راضی هستم.
به خون خوردن میموزان دل ما را به خوان غم
که ما را خود جگر خوردن ز پهلوی تو بس باشد
هوش مصنوعی: دل ما در آتش اشتیاق و غم می‌سوزد و درد و رنجی که از فراق تو می‌کشیم، برای ما کافی است.
اگر خواهی که: جفت غم کنی خلق جهانی را
اشارت گونه‌ای از طاق ابروی تو بس باشد
هوش مصنوعی: اگر بخواهی که درد و غم دیگران را به دوش بگذاری، تنها یک نگاه معنادار از ابروی تو کافی است.
گرت سودای آن دارد که: که ملک چین به دست آری
سوادی از سر آن زلف هندوی تو بس باشد
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به خواب و خیال خود برسی و سلطنت چین را به دست آوری، تنها یک یاد کوچک از آن موی هندی تو کافیست.
ز شوق کعبه گو: حاجی، بیابان گیر و زحمت کش
طواف عاشقان گرد سر کوی تو بس باشد
هوش مصنوعی: از شوق کعبه بگو که ای حاجی، به بیابان برو و زحمت طواف عاشقان دور کوی تو را به دوش بکش، همین برای من کافی است.
به خون اوحدی دست نگارین را چه رنجانی؟
که او را شیوه‌ای از چشم جادوی تو بس باشد
هوش مصنوعی: چرا دست زیبای اوحدی را آزار می‌دهی؟ او فقط به زیبایی چشمان سحرآمیز تو نیاز دارد.