گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۱

با زلف او مردانگی باد صبا را می‌رسد
وز روی او دیوانگی زلف دو تا را می‌رسد
هست از میان او کمر بر هیچ، آری در جهان
بر خوردن از سیمین برش بند قبا را می‌رسد
با دشمنان هم خانگی زآن دوست میزیبد نکو
از دوستان بیگانگی آن آشنا را می‌رسد
گر تیره طبعی دور گشت از مجلس ما، گو: برو
کین رندی و دردی کشی اهل صفا را می‌رسد
آنرا که هست از عشق او رخ در سلامت بعد ازین
گو: نام عشق او مبر، کین شیوه ما را می‌رسد
ما را بکشت آن بی‌وفا، بی‌موجب و ما شادمان
بی‌موجبی عاشق کشی آن بی‌وفا را می‌رسد
گر اوحدی از نیستی در عشق او دم میزند
ما نیستانیم، ای پسر، هستی خدا را می‌رسد

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با زلف او مردانگی باد صبا را می‌رسد
وز روی او دیوانگی زلف دو تا را می‌رسد
هوش مصنوعی: زلف او به باد صبا جوانمردی و شهامت می‌بخشد و از چهره‌اش، دیوانگی دو زلف به دیگران منتقل می‌شود.
هست از میان او کمر بر هیچ، آری در جهان
بر خوردن از سیمین برش بند قبا را می‌رسد
هوش مصنوعی: در میان او هیچ چیز به عنوان کمر وجود ندارد، اما در دنیا وقتی که به نقره یا زیبایی‌ها نگاه می‌کند، به نظر می‌رسد که بند قبا (لباس) او به این زیبایی‌ها وابسته است.
با دشمنان هم خانگی زآن دوست میزیبد نکو
از دوستان بیگانگی آن آشنا را می‌رسد
هوش مصنوعی: زندگی با دشمنان به نسبت زندگی با دوستانی که غریب و ناآشنا هستند، بهتر است. در واقع، نزدیکی به یک آشنا ارزشمندتر از بیگانگی با دوستان غیر قابل اعتماد است.
گر تیره طبعی دور گشت از مجلس ما، گو: برو
کین رندی و دردی کشی اهل صفا را می‌رسد
هوش مصنوعی: اگر از جمع ما دور شدی چون که طبع تو تیره است، بگو برو، زیرا این درد و رندی که تو تحمل می‌کنی، مختص اهل صفا نیست و به ما مربوط نمی‌شود.
آنرا که هست از عشق او رخ در سلامت بعد ازین
گو: نام عشق او مبر، کین شیوه ما را می‌رسد
هوش مصنوعی: اگر کسی که به عشق او دچار است، با چهره‌ای سالم و شاداب در آینده زندگی کند، پس بگو نام عشق او را به زبان نیاور. زیرا این گونه زندگی کردن برای ما مناسب نیست.
ما را بکشت آن بی‌وفا، بی‌موجب و ما شادمان
بی‌موجبی عاشق کشی آن بی‌وفا را می‌رسد
هوش مصنوعی: عشق آن فرد بی‌وفا باعث مرگ ما شد، بدون اینکه دلیلی داشته باشد. اما ما همچنان خوشحال و بی‌دلیل در عشق او غرق هستیم.
گر اوحدی از نیستی در عشق او دم میزند
ما نیستانیم، ای پسر، هستی خدا را می‌رسد
هوش مصنوعی: اگر اوحدی (شاعر) از وجود خود در عشق کسی می‌گوید، ما که در حالت عدم و نبود هستیم، جواب عشق خدا را می‌شنویم.