گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۸

تویی که از لب لعلت گلاب می‌ریزد
ز زلف پرشکنت مشک ناب می‌ریزد
متاب زلف خود، ای آفتاب رخ، دیگر
که فتنه زآن سر زلف به تاب می‌ریزد
به هر سخن، که لب همچو شکر تو کند
مرا دگر نمکی بر کباب می‌ریزد
به یاد روی تو هر بامداد دیدهٔ من
ستاره در قدم آفتاب می‌ریزد
مرا بر آتش هجرت جگر چنین خسته
تو چشم خیرهٔ من بین که: آب می‌ریزد
ز خوی تند خود، ای ترک،بر حذر میباش
که این غبار ستم بر خراب می‌ریزد
تو سیم خواسته‌ای ز اوحدی و دیدهٔ او
ز مفلسی همه در در جواب می‌ریزد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تویی که از لب لعلت گلاب می‌ریزد
ز زلف پرشکنت مشک ناب می‌ریزد
هوش مصنوعی: تو هستی که از لب زیبایت عطر گلاب جاری می‌شود و از زلف پرجنب و جوشت عطر خوش مشک سرازیر می‌گردد.
متاب زلف خود، ای آفتاب رخ، دیگر
که فتنه زآن سر زلف به تاب می‌ریزد
هوش مصنوعی: زلف خود را نپراکن، ای آفتاب چهره‌ات، چرا که دیگران نمی‌توانند از آن زلف زیبا جذبه بگیرند.
به هر سخن، که لب همچو شکر تو کند
مرا دگر نمکی بر کباب می‌ریزد
هوش مصنوعی: هر طور که لبت با سخن شیرینش با من صحبت کند، برای من مثل این است که بر کبابم نمک می‌ریزد.
به یاد روی تو هر بامداد دیدهٔ من
ستاره در قدم آفتاب می‌ریزد
هوش مصنوعی: هر صبح که می‌شود، چهرهٔ تو در ذهنم تداعی می‌شود و چشمانم در روشنایی آفتاب مانند ستاره‌هایی است که در پرتو آن می‌ریزد.
مرا بر آتش هجرت جگر چنین خسته
تو چشم خیرهٔ من بین که: آب می‌ریزد
هوش مصنوعی: من به خاطر دوری و هجرت بسیار در عذابم و در چشمانم نشانه‌ای از این درد و رنج را می‌بینی که اشک‌هایم همچون آب می‌ریزد.
ز خوی تند خود، ای ترک،بر حذر میباش
که این غبار ستم بر خراب می‌ریزد
هوش مصنوعی: ای ترک، مواظب خودت باش که خوی تند و خشن تو باعث می‌شود که گرد ستم بر ویرانی‌ها بنشیند.
تو سیم خواسته‌ای ز اوحدی و دیدهٔ او
ز مفلسی همه در در جواب می‌ریزد
هوش مصنوعی: تو از اوحدی خواسته‌ای. در این حال، چشمان او به خاطر فقر و نداری، پاسخ‌ها و نگاه‌هایش را به سوی تو می‌ریزد.