گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۷

فتنه از چرخ و قیامت ز زمین برخیزد
اگر آن چشم کمان کش به کمین برخیزد
ای بسا خانه! که بر اسب شود تنگ و سوار
تا سواری چو تو از خانهٔ زین برخیزد
چشم و رخسار پریوش، که تو داری امروز
روز فردا مگر از خلد برین برخیزد
باغبان قد ترا دید و همی گفت به خود:
سرو دیگر چه نشانیم؟ گر این این برخیزد
بهر بوسیدن پای تو سر و روی مرا
سر آن نیست که از روی زمین برخیزد
تخت ضحاک تو داری، که دو گیسوی دراز
چون دو مارت ز یسار و ز یمین برخیزد
آنکه سرمست شبی پیش تو بتواند خفت
نیست هشیار که تا روز پسین برخیزد
قد و بالای چنان راست مخالف ز چه شد؟
با دل من که چو گویم: بنشین برخیزد
ماه تا روی ترا دید و برو دل بنهاد
بیم آنست که با مهر به کین برخیزد
در سر زلف تو هر چینی شهری هندوست
که شنید این همه هندو؟ که ز چین برخیزد
اوحدی را به رخت دل نه شگفت ار برخاست
که به روی تو عجب نیست که دین برخیزد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فتنه از چرخ و قیامت ز زمین برخیزد
اگر آن چشم کمان کش به کمین برخیزد
هوش مصنوعی: اگر آن چشم زیبا و جذاب که کمان را در دست دارد، به سوی انسان خیره شود، فتنه‌ها و بلاها از آسمان و زمین به وجود خواهد آمد.
ای بسا خانه! که بر اسب شود تنگ و سوار
تا سواری چو تو از خانهٔ زین برخیزد
هوش مصنوعی: بسیاری از مکان‌ها هستند که اسب در آن‌ها جا ندارد و سوارکاری مانند تو از آن خانه بیرون می‌آید.
چشم و رخسار پریوش، که تو داری امروز
روز فردا مگر از خلد برین برخیزد
هوش مصنوعی: چشم و چهره زیبای تو امروز چقدر دیدنی و جذاب است، آیا فردا از زیبایی‌ات کاسته خواهد شد و از بهشت فرشته‌ها باز می‌گردی؟
باغبان قد ترا دید و همی گفت به خود:
سرو دیگر چه نشانیم؟ گر این این برخیزد
هوش مصنوعی: باغبان وقتی قد تو را دید، با خود گفت: چه نشانی دیگر از زیبایی می‌توانم بیاورم؟ اگر این هم بیفتد، دیگر چه چیزی باقی می‌ماند؟
بهر بوسیدن پای تو سر و روی مرا
سر آن نیست که از روی زمین برخیزد
هوش مصنوعی: به خاطر تو و برای بوسیدن پای تو، سر و روی من از زمین بلند نمی‌شود؛ این کار از ارزش من پایین‌تر است.
تخت ضحاک تو داری، که دو گیسوی دراز
چون دو مارت ز یسار و ز یمین برخیزد
هوش مصنوعی: تو تخت و سلطنتی داری، که دو گیسوی بلند به مانند دو مار از سمت چپ و راست به جلو می‌آیند.
آنکه سرمست شبی پیش تو بتواند خفت
نیست هشیار که تا روز پسین برخیزد
هوش مصنوعی: کسی که بتواند شب را در کنار تو خوش بگذراند و به خواب رود، دیگر فردی هشیار نیست که صبح روز بعد دوباره بیدار شود.
قد و بالای چنان راست مخالف ز چه شد؟
با دل من که چو گویم: بنشین برخیزد
هوش مصنوعی: چرا قامت تو که به راستای همیشگی قیام است، اکنون با من که می‌گویم بنشین، مخالفت می‌کند و برمی‌خیزد؟
ماه تا روی ترا دید و برو دل بنهاد
بیم آنست که با مهر به کین برخیزد
هوش مصنوعی: ماه که چهره زیبای تو را مشاهده کرد و دلش به تو وابسته شد، نگران است که شاید این عشق در آینده به نفرت تبدیل شود.
در سر زلف تو هر چینی شهری هندوست
که شنید این همه هندو؟ که ز چین برخیزد
هوش مصنوعی: زلف تو به قدری پیچ و تاب دارد که هر یک از آن چین‌ها مانند شهری از هندوهاست. این زیبایی و جذابیت، توجه و حیرت همه را جلب کرده است.
اوحدی را به رخت دل نه شگفت ار برخاست
که به روی تو عجب نیست که دین برخیزد
هوش مصنوعی: اگر اوحدی، محبوبش را در خواب ببیند، جای شگفتی نیست، زیرا او تویی و در حضور تو، هر معجزه‌ای ممکن است رخ دهد.