گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۶

اگر جان را حجاب تن ز پیش کار برخیزد
ز خواب هجر چشم دل به روی یار برخیزد
تنم برخیزد، ار گویی، ز بند جان به آسانی
ولی از بند عشق او دلم دشوار برخیزد
به سر سیم طبیبانش فرستیم و به جان تحفه
ز سرسام فراق او گر آن بیمار برخیزد
سرم بر آستان او ، چوبینی برمدار او را
کزان خاک او ندارد سر که بی‌دیدار برخیزد
گلی بیخار میجستم ز باغ وصل او پنهان
به قصد من چه دانستم که چندین خار برخیزد؟
به روی خود چو در بندم در آمد شد مردم
دلم را فتنه و شور از در و دیوار برخیزد
اگر زاری کند جانم به عشق او، مرنجانم
بنه عذری چو می‌دانی که عاشق‌وار برخیزد
خود از آیین بدمهران این منزل عجب دارم
که بار افتاده‌ای این جا ز زیر بار برخیزد
میان این خریداران به دور عنبر زلفش
ستم برنافه‌ای باشد که از تاتار برخیزد
اگر بر دستبوس او نباشد، اوحدی دستت
ز پایش بوسه‌ای بستان، که کار از کار برخیزد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر جان را حجاب تن ز پیش کار برخیزد
ز خواب هجر چشم دل به روی یار برخیزد
هوش مصنوعی: اگر روح انسان از قید جسم آزاد شود، از خواب غفلت و دوری از معشوق بیدار می‌شود و چشمان دل به تماشای محبوب می‌افتد.
تنم برخیزد، ار گویی، ز بند جان به آسانی
ولی از بند عشق او دلم دشوار برخیزد
هوش مصنوعی: اگر بخواهم بدنم را از قید جان آزاد کنم، این کار برایم آسان است، اما رهایی قلبم از قید عشق او بسیار دشوار است.
به سر سیم طبیبانش فرستیم و به جان تحفه
ز سرسام فراق او گر آن بیمار برخیزد
هوش مصنوعی: ما داروی دردش را به سر طبیبان می‌فرستیم و اگر این بیمار از بیماری فراق محبوبش بهبود یابد، جانم را هدیه خواهیم کرد.
سرم بر آستان او ، چوبینی برمدار او را
کزان خاک او ندارد سر که بی‌دیدار برخیزد
هوش مصنوعی: سرم را بر درگاه او گذاشته‌ام، زیرا هیچ کسی که از خاک او بر نمی‌خیزد، بدون دیدار او از جای خود بلند نمی‌شود.
گلی بیخار میجستم ز باغ وصل او پنهان
به قصد من چه دانستم که چندین خار برخیزد؟
هوش مصنوعی: در جستجوی گل زیبایی از باغ وصال او بودم، اما نمی‌دانستم که چه مقدار خار و مشکل بر سر راهم قرار خواهد گرفت.
به روی خود چو در بندم در آمد شد مردم
دلم را فتنه و شور از در و دیوار برخیزد
هوش مصنوعی: زمانی که من در تنهایی و دل‌واپسی‌ام را می‌بندم، مشکلات و آشفتگی‌ها از هر سو به قلبم هجوم می‌آورند.
اگر زاری کند جانم به عشق او، مرنجانم
بنه عذری چو می‌دانی که عاشق‌وار برخیزد
هوش مصنوعی: اگر جانم به خاطر عشق او ناله و زاری کند، مرا ناراحت نکن؛ زیرا می‌دانی که عاشق همیشه با شوق و انگیزه برمی‌خیزد.
خود از آیین بدمهران این منزل عجب دارم
که بار افتاده‌ای این جا ز زیر بار برخیزد
هوش مصنوعی: من از وضعیتی که در آن قرار دارم، تعجب می‌کنم. اینکه کسی که زیر فشار و سختی است، می‌تواند از این بار سنگین بلند شود و حرکت کند.
میان این خریداران به دور عنبر زلفش
ستم برنافه‌ای باشد که از تاتار برخیزد
هوش مصنوعی: در میان این خریداران، به دور نام این زلف خوشبو، ستمگری جوانی وجود دارد که از سرزمین تاتار بیرون آمده است.
اگر بر دستبوس او نباشد، اوحدی دستت
ز پایش بوسه‌ای بستان، که کار از کار برخیزد
هوش مصنوعی: اگر نتوانی به او خدمت بکنی و به پای او بوسه بزنی، پس از کسی دیگر درخواست کن تا برایت این کار را انجام دهد؛ زیرا ممکن است فرصتی از دست برود.