غزل شمارهٔ ۲۱۲
دیگر مرا به ضربت شمشیر غم بزد
فریاد ازین سوار، که صید حرم بزد!
عزلت گزیده بودم و کاری گرفته پیش
یارم ز در درآمد و کارم به هم بزد
دم در کشیده بود دل من ز دیر باز
آتش در اوفتاد به جانم، چو دم بزد
درویش را ز نوشت شاهی خبر نشد
تا روزگاز نوبت این محتشم بزد
چون دیده بر طلایهٔ حسنش نظر فگند
عشقش به دل در آمد و حالی علم بزد
هی نیزهٔ ستیزه که مریخ راست کرد
شمشیر خوی او همه را چون قلم بزد
صد بار چین طرهٔ پستش ز بوی مشک
بر دست باد قافلهٔ صبح دم بزد
آیینهٔ دو عارض او از شعاع نور
بسیار سنگ طعنه که بر جام جم بزد
گفتم که: بر دلم نکند جور و هم بکرد
گفتا: بر اوحدی نزنم زخم و هم بزد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دیگر مرا به ضربت شمشیر غم بزد
فریاد ازین سوار، که صید حرم بزد!
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانم تحمل کنم، درد و غم به من ضربه میزند. از این سوار فریاد میزنم، که به حریم من حمله کرده و مرا آسیب میزند!
عزلت گزیده بودم و کاری گرفته پیش
یارم ز در درآمد و کارم به هم بزد
هوش مصنوعی: من به گوشهنشینی پرداخته بودم و در پی انجام کاری برای محبوبم بودم که ناگهان از در وارد شد و همه چیزم به هم ریخت.
دم در کشیده بود دل من ز دیر باز
آتش در اوفتاد به جانم، چو دم بزد
هوش مصنوعی: دل من از مدتها پیش آرامش نداشت و با هر نفسی که کشیدم، مثل اینکه آتش در وجودم شعلهور شد.
درویش را ز نوشت شاهی خبر نشد
تا روزگاز نوبت این محتشم بزد
هوش مصنوعی: درویش تا زمانی که نوبت به این شخصیت محترم رسید، از خبر شاهی بیخبر ماند.
چون دیده بر طلایهٔ حسنش نظر فگند
عشقش به دل در آمد و حالی علم بزد
هوش مصنوعی: به محض اینکه نگاهش به زیبایی او افتاد، عشقش به دلش راه پیدا کرد و حالتی شگفتانگیز به او دست داد.
هی نیزهٔ ستیزه که مریخ راست کرد
شمشیر خوی او همه را چون قلم بزد
هوش مصنوعی: ای نیزهٔ جنگی که مریخ آن را به ستیز برانگیخت، شمشیر او همه را مانند قلم بزد.
صد بار چین طرهٔ پستش ز بوی مشک
بر دست باد قافلهٔ صبح دم بزد
هوش مصنوعی: صد بار موهای نرم و تابدار او به خاطر بوی خوش مشک در دست باد صبحگاهی قرار گرفت و صبح را سرشار از عطر و زیبایی کرد.
آیینهٔ دو عارض او از شعاع نور
بسیار سنگ طعنه که بر جام جم بزد
هوش مصنوعی: چهرهی او مانند آینه است که به خاطر تابش نور زیاد، زیباییاش را به نمایش میگذارد، همانطور که سنگی به جام جمشید زخم میزند.
گفتم که: بر دلم نکند جور و هم بکرد
گفتا: بر اوحدی نزنم زخم و هم بزد
هوش مصنوعی: گفتم که دلم را آزاری نمیدهد و او هم گفت: بر کسی که و به او دست نزن، زخم نخواهم زد.