گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۱

چون گره بر سر آن زلف دو تاه اندازد
مشک را خوارتر از خاک به راه اندازد
اگر آن چاه زنخدان به سر کوچه برد
ای بسا دل! که در آن کوچه به جاه اندازد
نظر زهره کند، خنجر مریخ زند
نور خورشید دهد، پرتو ماه اندازد
چشم آن ترک سپاهی به هزیمت ببرد
ناوک غمزه چو در قلب سپاه اندازد
گر گواهیش بیارم که: مرا زلف تو کشت
حسن او لرزه بر اندام گواه اندازد
تیر هجرم به جگر در زد و اندیشه نکرد
که دلم در پی او ناوک آه اندازد
اوحدی، دیده مدوز از رخ او، عیبی نیست
گر گدایی نظری بر رخ شاه اندازد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون گره بر سر آن زلف دو تاه اندازد
مشک را خوارتر از خاک به راه اندازد
هوش مصنوعی: زمانی که گره‌ای بر سر آن زلف دو تاه بیفتد، احساس زیبایی و جذابیت آن، حتی مشک را هم از نظر ارزش پایین‌تر از خاک قرار می‌دهد.
اگر آن چاه زنخدان به سر کوچه برد
ای بسا دل! که در آن کوچه به جاه اندازد
هوش مصنوعی: اگر آن زیبایی مخصوص به خود را به سر کوچه ببرد، دل‌های زیادی ممکن است در آن کوچه به عشق بیفتند.
نظر زهره کند، خنجر مریخ زند
نور خورشید دهد، پرتو ماه اندازد
هوش مصنوعی: نگاه زهره زیباست، اما مریخ ضربه‌ای می‌زند. نور خورشید روشنی بخش است و پرتو ماه آرامش و زیبایی می‌آورد.
چشم آن ترک سپاهی به هزیمت ببرد
ناوک غمزه چو در قلب سپاه اندازد
هوش مصنوعی: چشم آن دختر زیبا با یک نگاه می‌تواند دشمنان را به عقب راند، همان‌طور که تیرکمان زیبای او به قلب دشمنان فرود می‌آید.
گر گواهیش بیارم که: مرا زلف تو کشت
حسن او لرزه بر اندام گواه اندازد
هوش مصنوعی: اگر شاهدی بیاورم که زلف‌های تو باعث مرگ من شده است، زیبایی‌ات به قدری است که حتی بر اندام شاهد هم لرزه می‌اندازد.
تیر هجرم به جگر در زد و اندیشه نکرد
که دلم در پی او ناوک آه اندازد
هوش مصنوعی: محبت دوری او به قلبم آسیب زد و او اصلاً توجه نکرد که دل من از دوری او به شدت ناله می‌کند.
اوحدی، دیده مدوز از رخ او، عیبی نیست
گر گدایی نظری بر رخ شاه اندازد
هوش مصنوعی: اشکالی ندارد اگر کسی که گدایی می‌کند، نگاهی به چهره پادشاه بیندازد. اوحدی می‌گوید، این که من از زیبایی او به وجد آمده‌ام، به چشم من عیبی ندارد.