گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۳

پیری که پریرم ز مناجات بر آورد
دی مست و خرابم به خرابات برآورد
یک جرعه به ذات خود ازان بادهٔ صافی
در داد که گرد از من و از ذات بر آورد
در بتکده‌ای برد مرا مست و بدیدم
رویی، که خروش از جگر لات بر آورد
خورشید جبینی، که فروع رخش از دور
چون شعله زد، آشوب ز ذرات بر آورد
چون در شدم، آن قامت رعنا به قیامی
دل را ز مقام و ز مقامات برآورد
چون جان رخ او دید، پس دست گزیدن
انگشت شهادت به تحیات برآورد
با اوحدی از راه کرامت سخنی گفت
وز بحر دلش موج کرامات برآورد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیری که پریرم ز مناجات بر آورد
دی مست و خرابم به خرابات برآورد
هوش مصنوعی: پیری که با دعای خود مرا به حالتی خاص رساند، باعث شد که در حالت مستی و نابسامانی به میخانه آمدم.
یک جرعه به ذات خود ازان بادهٔ صافی
در داد که گرد از من و از ذات بر آورد
هوش مصنوعی: یک جرعه از آن می نوشند که خالص و ناب است، و این نوشیدنی ناپاکی‌ها و زواید را از من و وجودم دور می کند.
در بتکده‌ای برد مرا مست و بدیدم
رویی، که خروش از جگر لات بر آورد
هوش مصنوعی: در میخانه‌ای مرا با حال مستی بردند و چهره‌ای را دیدم که صدای بلندی از دل یک مرد نابلد برخاست.
خورشید جبینی، که فروع رخش از دور
چون شعله زد، آشوب ز ذرات بر آورد
هوش مصنوعی: ای خورشید زیبای من، که وقتی چهره‌ات را از دور می‌نگرم، همچون شعله‌ای درخشان می‌تابی و این نور و زیبایی‌ات، هر ذره‌ای را به حرکت درمی‌آورد و به شور و هیجان وا می‌دارد.
چون در شدم، آن قامت رعنا به قیامی
دل را ز مقام و ز مقامات برآورد
هوش مصنوعی: وقتی وارد شدم، آن اندام زیبا به پا خاست و دل را از جایگاه و مقامش بلند کرد.
چون جان رخ او دید، پس دست گزیدن
انگشت شهادت به تحیات برآورد
هوش مصنوعی: وقتی که جانش چهره او را دید، انگشت اشاره‌اش را به نشانه سلامتی بالا برد.
با اوحدی از راه کرامت سخنی گفت
وز بحر دلش موج کرامات برآورد
هوش مصنوعی: با اوحدی به واسطه رحمت و بزرگواری گفت‌وگو کرد و از عمق وجودش، نشانه‌های کرامت و بزرگی نمایان شد.