گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۰

دوش بگذشت و دل از دور تماشایی کرد
امشبم حسرت او دیده چو دریایی کرد
ز چنان غمزه، که او دارد و ابرو عجبست
که التفاتی به چو من بی سر و بی‌پایی کرد
محتشم را نرسد سرزنش درویشی
کو به عمری هوسی پخت و تمنایی کرد
صبر فرمود مرا در ستم خویش و دلم
صبر پندار که امروزی و فردایی کرد
نیک خواهان به طبیبی که نشانم دادند
درد دل را نتوان گفت مداوایی کرد
طمع از بوس و کنارش ببریدیم که آن
نیست خوانی که توان غارت و یغمایی کرد
گر چه بر ما ستم او به هلاک انجامید
هیچ زشتش نتوان گفت، که زیبایی کرد
عشق ورزند بتان، لیک چو من بیزوری
پنجه سهلست که با دست توانایی کرد
دل که جاییش به درد آمده باشد داند
کاوحدی این همه فریاد هم از جایی کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش بگذشت و دل از دور تماشایی کرد
امشبم حسرت او دیده چو دریایی کرد
هوش مصنوعی: دیروز شب گذشت و دل من به تماشای دور او مشغول شد. امشب هم چشمانم از حسرت او پر از اشک هستند و مثل دریا غمگین‌اند.
ز چنان غمزه، که او دارد و ابرو عجبست
که التفاتی به چو من بی سر و بی‌پایی کرد
هوش مصنوعی: از آن چشمان فریبنده و ابروی زیبای او شگفت‌انگیز است که به کسی مثل من، که ناتوان و بی‌پایه‌ام، توجهی کرده است.
محتشم را نرسد سرزنش درویشی
کو به عمری هوسی پخت و تمنایی کرد
هوش مصنوعی: محتشم نمی‌تواند درویشی را که سال‌ها به دنبال خواسته‌هایش بوده و آرزوهایی داشته، سرزنش کند.
صبر فرمود مرا در ستم خویش و دلم
صبر پندار که امروزی و فردایی کرد
هوش مصنوعی: مرا به صبوری در برابر ظلم خود دعوت کرد و دلم گمان می‌کند که امروز و فردا خواهد گذشت.
نیک خواهان به طبیبی که نشانم دادند
درد دل را نتوان گفت مداوایی کرد
هوش مصنوعی: کسانی که برایم خیرخواهی کردند، وقتی به دکتری که مرا به او معرفی کردند مراجعه کردم، نتوانستم درد دل خود را به او بگویم و درمانی نیز دریافت نکردم.
طمع از بوس و کنارش ببریدیم که آن
نیست خوانی که توان غارت و یغمایی کرد
هوش مصنوعی: امید به بوسیدن و نزدیکی او را قطع کردیم، چون او شخصی نیست که بتواند به راحتی دل و مال دیگران را تصاحب کند.
گر چه بر ما ستم او به هلاک انجامید
هیچ زشتش نتوان گفت، که زیبایی کرد
هوش مصنوعی: هرچند ستم او به نابودی ما انجامید، نمی‌توان چیزی از او گفت که زشت باشد، زیرا او زیبایی آفرید.
عشق ورزند بتان، لیک چو من بیزوری
پنجه سهلست که با دست توانایی کرد
هوش مصنوعی: عشاق، بت‌ها را پرستش می‌کنند، اما اگر کسی مانند من از عشق بی‌نیاز باشد، کار سختی نیست که با دست خود به هدف برسد.
دل که جاییش به درد آمده باشد داند
کاوحدی این همه فریاد هم از جایی کرد
هوش مصنوعی: وقتی دل کسی از دردی رنج می‌برد، خودش می‌داند که چرا انقدر فریاد می‌زند و این زاری از درون او برمی‌خیزد.