غزل شمارهٔ ۱۹۱
ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد
دل را لبش ز تنگ شکر بینیاز کرد
کافر، که رخ ز قبله بپیچیده بود و سر
چون قامتش بدید به رغبت نماز کرد
ای دلبری که عارض چون آفتاب تو
بر مشتری کرشمه و بر ماه ناز کرد
از درد دل چو مار بپیچید سالها
هر بیدلی، که عقرب زلف تو گاز کرد
با صورت خیال تو دل خلوتی گزید
وانگه بر وی این دگران در فراز کرد
پیوسته من ز عشق حذر کردمی، کنون
آن چشمهای شوخ مرا عشقباز کرد
کوتاه گشته بود ز من دست حادثات
زلف تو کار بر من مسکین دراز کرد
رفتی، پی تو پردهٔ خلقی دریده شد
این پرده بین، که بار فراق تو ساز کرد
پنهان بر اوحدی زدهای تیر چشم مست
نتوان ز پیش زخم چنین احتراز کرد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد
دل را لبش ز تنگ شکر بینیاز کرد
هوش مصنوعی: ترک گفتن او به خنده دل را شاد کرد و هنگامی که لبانش را گشود، شیرینی کلامش باعث شد که دل از نیاز و اضطراب رها شود.
کافر، که رخ ز قبله بپیچیده بود و سر
چون قامتش بدید به رغبت نماز کرد
هوش مصنوعی: مردی که به سمت قبله اشاره نکرده بود و وقتی قد بلندش را دید، با میل و رغبت به نماز ایستاد.
ای دلبری که عارض چون آفتاب تو
بر مشتری کرشمه و بر ماه ناز کرد
هوش مصنوعی: ای محبوبی که چهرهات مانند آفتاب میدرخشد، بر ستاره مشتری (زیباترین) جلوه میکنی و به ماه هم ناز و کرشمه میکنی.
از درد دل چو مار بپیچید سالها
هر بیدلی، که عقرب زلف تو گاز کرد
هوش مصنوعی: سالهاست که از درد دل میپیچم و در عذاب هستم، زیرا زلف تو همچون عقربی به من آسیب رسانده است.
با صورت خیال تو دل خلوتی گزید
وانگه بر وی این دگران در فراز کرد
هوش مصنوعی: به خاطر تصویر تو، دلم به تنهایی پناه برد و سپس بر او دیگران را سرزنش کرد.
پیوسته من ز عشق حذر کردمی، کنون
آن چشمهای شوخ مرا عشقباز کرد
هوش مصنوعی: مدتی از عشق دوری کردم، اما اکنون این چشمهای بازیگوش مرا به عشق دعوت میکنند.
کوتاه گشته بود ز من دست حادثات
زلف تو کار بر من مسکین دراز کرد
هوش مصنوعی: دست بلا و مشکلات از من کوتاه شده بود، اما زلف تو باعث شد که من، مسکین و بیچاره، دوباره به دردسر بیفتم.
رفتی، پی تو پردهٔ خلقی دریده شد
این پرده بین، که بار فراق تو ساز کرد
هوش مصنوعی: وقتی که تو رفتی، پردهای که میان مردم بود، دیگر نگهداری نشد و شکسته شد. حالا این پرده را ببین که چطور درد جدایی تو را به نمایش گذاشته است.
پنهان بر اوحدی زدهای تیر چشم مست
نتوان ز پیش زخم چنین احتراز کرد
هوش مصنوعی: چشمان معشوق همچون تیرهایی از عشق به دل فرو رفتهاند و نمیتوان از زخمی که از این تیرها بر دل نشسته است، دوری جست.