گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۰

به دشمنان نتوان رفت و این شکایت کرد
که: دوست بر دل ما جور تا چه غایت کرد؟
لبش، که بر دل ما راه زد، جنایت نیست
دلم که آه زد از دست او جنایت کرد
بیا، که درد ترا من به جان خریدارم
اگر به سینه رسید، ار به جان سرایت کرد
لبت که آیت لطفست، قهر بر دل من
روا بود، چو به حکم حدیث و آیت کرد
کمینه پرتوی از صورت تو بتواند
هزار زهره و خورشید را حمایت کرد
کسی ندید رخت را، که وصف داند گفت
قمر نشان تو از دیگری روایت کرد
مگر ز بام رخت را مجاوران فلک
به آفتاب نمودند و او حکایت کرد
اگر به شحنه بگویند، شهر بگذارد
ستم، که نرگس مست تو در ولایت کرد
به عشق سرزنش و منع دل کفایت نیست
از آن که در همه عمر خود این کفایت کرد
نشان روی تو از هر که باز پرسیدم
میان عالمیانم نشان و رایت کرد
بریخت خون من از چشم و مردم از چپ و راست
درین حدیث که: با اوحدی عنایت کرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به دشمنان نتوان رفت و این شکایت کرد
که: دوست بر دل ما جور تا چه غایت کرد؟
هوش مصنوعی: نمی‌توان به دشمنان نزدیک شد و از این شکایت کرد که دوست چقدر بر دل ما ظلم کرده است.
لبش، که بر دل ما راه زد، جنایت نیست
دلم که آه زد از دست او جنایت کرد
هوش مصنوعی: لبخند او که دل ما را تحت تاثیر قرار داد، گناهی نیست. بلکه دلی که از دست او آه می‌کشد، خود گناه کرده است.
بیا، که درد ترا من به جان خریدارم
اگر به سینه رسید، ار به جان سرایت کرد
هوش مصنوعی: بیا که من آماده‌ام تا درد تو را بپذیرم، حتی اگر این درد به قلبم برسد یا به جانم آسیب بزند.
لبت که آیت لطفست، قهر بر دل من
روا بود، چو به حکم حدیث و آیت کرد
هوش مصنوعی: لبت که نشانه‌ای از مهربانی و لطف تو است، حق داشتن بر دل من ناراحتی و قهر است، زیرا تو بر اساس سخن و نشانه‌ای که داری، این کار را انجام می‌دهی.
کمینه پرتوی از صورت تو بتواند
هزار زهره و خورشید را حمایت کرد
هوش مصنوعی: حداقل نوری که از چهره‌ات ساطع می‌شود، قادر است هزاران ستاره و خورشید را درخشان کند.
کسی ندید رخت را، که وصف داند گفت
قمر نشان تو از دیگری روایت کرد
هوش مصنوعی: کسی چهره‌ات را ندید که بتواند به درستی تو را توصیف کند، بلکه زیبایی‌ات را مانند ماه از دیگران شنیدم.
مگر ز بام رخت را مجاوران فلک
به آفتاب نمودند و او حکایت کرد
هوش مصنوعی: آیا همسایه‌های آسمانی، زیبایی تو را به خورشید نشان دادند و او هم داستان زیبایت را بازگو کرد؟
اگر به شحنه بگویند، شهر بگذارد
ستم، که نرگس مست تو در ولایت کرد
هوش مصنوعی: اگر به نگهبان بگویند که شهر را ترک کند، به خاطر ظلمی که بر مردم می‌شود، این تنها به خاطر نرگس زیبای توست که در این دیار مشهور شده است.
به عشق سرزنش و منع دل کفایت نیست
از آن که در همه عمر خود این کفایت کرد
هوش مصنوعی: عشق را نمی‌توان با سرزنش و محدودیت از بین برد؛ زیرا در طول زندگی، این روش‌ها هیچ تأثیری نداشته‌اند.
نشان روی تو از هر که باز پرسیدم
میان عالمیانم نشان و رایت کرد
هوش مصنوعی: هرکسی که از من درباره تو سؤال کرد، من نشان و علامت تو را در میان همه مردم معرفی کردم.
بریخت خون من از چشم و مردم از چپ و راست
درین حدیث که: با اوحدی عنایت کرد
هوش مصنوعی: خون من از چشمانم ریخت و مردم از دو طرف در این داستان که: به اوحدی توجه کرد.