گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۵

موی فشانم دگر عشق به درها ببرد
در همه عالم ز من ناله خبرها ببرد
روی چو گلبرگ تو اشک مرا سیم کرد
مطرب ما این نوا برزد و زرها ببرد
من ز سفرهای خود سود بسی داشتم
عشق تو در باختن سود سفرها ببرد
داشتم از شاخ عمر وعدهٔ برخوردنی
باد فراقت به باغ بر زد و برها ببرد
باز نیاید به هوش عاشق رویت، که او
توش ز تنها ربود، هوش ز سرما ببرد
زلف تو دل برد و هست در پی جان، ای عجب!
بار کجا می‌هلد، دوست، که خرها ببرد؟
داشت دلی اوحدی، نقد و دگر چیزها
این دو بر آتش بسوخت عشق و دگرها ببرد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

موی فشانم دگر عشق به درها ببرد
در همه عالم ز من ناله خبرها ببرد
هوش مصنوعی: موهایم را به باد می‌سپارم تا عشق به دروازه‌ها برود و در همه جای دنیا از من صدای ناله‌ها را ببرند.
روی چو گلبرگ تو اشک مرا سیم کرد
مطرب ما این نوا برزد و زرها ببرد
هوش مصنوعی: صورتت همچون گلبرگ، اشک‌های مرا زیبا و دل‌انگیز کرد. ای مطرب، آهنگ دلنواز ما را نواختی و غم‌ها و زخم‌های ما را با خود بردی.
من ز سفرهای خود سود بسی داشتم
عشق تو در باختن سود سفرها ببرد
هوش مصنوعی: من از سفرهای خود بهره‌های زیادی بردم، اما عشق تو در مقایسه با این سفرها، تمامی آن سودها را از من می‌گیرد.
داشتم از شاخ عمر وعدهٔ برخوردنی
باد فراقت به باغ بر زد و برها ببرد
هوش مصنوعی: دارم از عمرم می‌گذرم و منتظر لحظه‌ای هستم که با دوری تو روبرو شوم؛ مانندی که باد درختان باغ را تکان می‌دهد و می‌برد.
باز نیاید به هوش عاشق رویت، که او
توش ز تنها ربود، هوش ز سرما ببرد
هوش مصنوعی: عاشق نتواند دوباره به هوش بیاید، زیرا زیبایی تو او را از خود بی‌خود کرده و هوش او را از سرما می‌گیرد.
زلف تو دل برد و هست در پی جان، ای عجب!
بار کجا می‌هلد، دوست، که خرها ببرد؟
هوش مصنوعی: زلف تو دل مرا ربود و اکنون جان من در پی آن است. چه عجیب! کجا می‌رود بار، دوست، که خرها را ببرد؟
داشت دلی اوحدی، نقد و دگر چیزها
این دو بر آتش بسوخت عشق و دگرها ببرد
هوش مصنوعی: اوحدی دل عاشق و صادق داشت و تمام دارایی‌اش را بر سر عشق گذاشت و دیگر چیزها را فراموش کرد.