غزل شمارهٔ ۱۸۴
روی خود بنمود و هوش از ما ببرد
طاقت و هوش از تن شیدا ببرد
دل شکیب از روی خوب او نداشت
زان میان بگذاشتیمش تا ببرد
روی او چون دید نقش ما و من
نام من گم کرد و رخت ما ببرد
زین جهان من داشتم جان و دلی
این به دست آورد و آن در پا ببرد
من چنین در جوش و آتش ناپدید
گر نهان آمد، مرا پیدا ببرد
دانش و دین مرا آن چشم ترک
روز غارت بود، در یغما ببرد
از دل من بود هر غوغا که بود
پیش او رفت آن دل و غوغا ببرد
راه فردا بر گرفت از امشبم
کامشبم بگرفت و تا فردا ببرد
تا قیامت هر که گوید سرعشق
قطرهای باشد، کزین دریا ببرد
جای آن هست ار کنی جوش و فغان
اوحدی، کش عشق او از جا ببرد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روی خود بنمود و هوش از ما ببرد
طاقت و هوش از تن شیدا ببرد
هوش مصنوعی: او با نمایان کردن روی خود، تمام عقل و هوش ما را از ما گرفت و توان و خرد را از روح دیوانه گرفت.
دل شکیب از روی خوب او نداشت
زان میان بگذاشتیمش تا ببرد
هوش مصنوعی: دل صبور ما تحمل زیبایی او را نداشت، بنابراین آن را واگذار کردیم تا خود را به بیتابی بسپارد.
روی او چون دید نقش ما و من
نام من گم کرد و رخت ما ببرد
هوش مصنوعی: وقتی او چهرهام را دید و به تصویر ما و من نگاه کرد، نام من را فراموش کرد و به همراه خود زیباییام را برد.
زین جهان من داشتم جان و دلی
این به دست آورد و آن در پا ببرد
هوش مصنوعی: در این دنیا من جان و دل داشتم، یکی به آن دست یافت و دیگری در راه از پا درآمد.
من چنین در جوش و آتش ناپدید
گر نهان آمد، مرا پیدا ببرد
هوش مصنوعی: من در حال حاضر در درون خود دچار احساسات شدید و آشفتگی هستم. اگر این احساسات پنهان شوند، دیگر کسی مرا نخواهد شناخت.
دانش و دین مرا آن چشم ترک
روز غارت بود، در یغما ببرد
هوش مصنوعی: علوم و باورهای دینی من از آن چشم زیبای لبنانی دچار آسیب و غارت شدند و همه چیز را از من گرفت.
از دل من بود هر غوغا که بود
پیش او رفت آن دل و غوغا ببرد
هوش مصنوعی: هر بلایی که در دل من وجود داشت، به سوی او رفت و آن دل و هیاهو را با خود برد.
راه فردا بر گرفت از امشبم
کامشبم بگرفت و تا فردا ببرد
هوش مصنوعی: راه فردا از امشب آغاز میشود و امشب مرا به سمت آینده میبرد.
تا قیامت هر که گوید سرعشق
قطرهای باشد، کزین دریا ببرد
هوش مصنوعی: هر کسی که درباره عشق فقط اندکی سخن بگوید، مانند قطرهای است که از دریایی بزرگ ناظر است و نمیتواند تمام عمق و وسعت آن را درک کند.
جای آن هست ار کنی جوش و فغان
اوحدی، کش عشق او از جا ببرد
هوش مصنوعی: اگر در دل عشق اوحدی عشق و هیجان برپا کنی، عشق او تو را به حدی میبرد که خارج از خودت میشوی.