غزل شمارهٔ ۱۸۲
بمیرم چشم مستت را که جانم زنده میدارد
دلم را با خیال خود به جان با زنده میدارد
به نقد اندر بهشتست آنکه در خلوت سرای خود
چنان شاخ گل و سرو سهی نازنده میدارد
دعای عاشقان تست در شبهای تنهایی
که روز دولت حسن ترا پاینده میدارد
ز چشمت مردمی دیدیم و از روی تو نیکویی
ولی زلف سیه کار تو ما را زنده میدارد
مباد، ای اوحدی، هرگز ترا با خسروان کاری
غلام لعل شیرین شو، که نیکو بنده میدارد
مرا بس باشد این دولت که آن مهروی هر صبحی
دلم را همچو روی خویشتن فرخنده میدارد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بمیرم چشم مستت را که جانم زنده میدارد
دلم را با خیال خود به جان با زنده میدارد
هوش مصنوعی: چشمهای خمار تو چنان تأثیری بر من دارد که گویی جانم را زنده میکند و با یاد تو، قلبم از زندگی پر میشود.
به نقد اندر بهشتست آنکه در خلوت سرای خود
چنان شاخ گل و سرو سهی نازنده میدارد
هوش مصنوعی: کسی که در فضای خصوصی و آرامش خانهاش، مانند گل و درخت سرو زیبا، احساس خوبی دارد و از زندگی لذت میبرد، در واقع در بهشت به سر میبرد.
دعای عاشقان تست در شبهای تنهایی
که روز دولت حسن ترا پاینده میدارد
هوش مصنوعی: دعای کسانی که عاشق هستند در شبهای تنهایی، باعث پایندگی و ادامهی خوشبختی تو است.
ز چشمت مردمی دیدیم و از روی تو نیکویی
ولی زلف سیه کار تو ما را زنده میدارد
هوش مصنوعی: از نگاه تو انسانیت را دیدیم و از چهرهات خوبی را احساس کردیم، اما این زلفهای سیاه تو هستند که ما را همچنان زنده نگه میدارند.
مباد، ای اوحدی، هرگز ترا با خسروان کاری
غلام لعل شیرین شو، که نیکو بنده میدارد
هوش مصنوعی: ای اوحدی، هرگز خود را به کار غلامان خوشلباس و شیرینزبان مشغول نکن، چون بنده نیکو و شایستهای را به دست میآوری.
مرا بس باشد این دولت که آن مهروی هر صبحی
دلم را همچو روی خویشتن فرخنده میدارد
هوش مصنوعی: برای من همین که هر روز آن معشوق زیبا، دلم را شاداب و خوشحال میکند، کافی است.