غزل شمارهٔ ۱۸۱
وجود حقیقت نشانی ندارد
رموز طریقت بیانی ندارد
به صحرای معنی گذر، تا ببینی
بهاری که بیم خزانی ندارد
جمال حقیقت کسی دیده باشد
که در باز گفتن زبانی ندارد
درین دانه مرغی تواند رسیدن
که جز نیستی آشیانی ندارد
تنی را، که در دل نباشد غم او
رها کن حدیثش، که جانی ندارد
به چیزی توان برد چیزی که این جا
به نانی نیرزد، که نانی ندارد
بگفت اوحدی هر چه دانست با تو
گرش باز یابی زیانی ندارد
غزل شمارهٔ ۱۸۰: حال دل پیش که گویم؟ که دل ریش نداردغزل شمارهٔ ۱۸۲: بمیرم چشم مستت را که جانم زنده میدارد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وجود حقیقت نشانی ندارد
رموز طریقت بیانی ندارد
هوش مصنوعی: حقیقتی که وجود دارد، علائمی ندارد و رموز مسیر طریقت هم قابل بیان نیستند.
به صحرای معنی گذر، تا ببینی
بهاری که بیم خزانی ندارد
هوش مصنوعی: به دشت عمیق معنا برو و مشاهده کن بهاری را که هیچ نگرانی از رسیدن پاییز ندارد.
جمال حقیقت کسی دیده باشد
که در باز گفتن زبانی ندارد
هوش مصنوعی: زیبایی واقعی را تنها کسی میتواند درک کند که نتواند آن را به کلمات بیاورد.
درین دانه مرغی تواند رسیدن
که جز نیستی آشیانی ندارد
هوش مصنوعی: در این دانه، پرندهای وجود دارد که تنها جایی برای زندگیاش نیستی است.
تنی را، که در دل نباشد غم او
رها کن حدیثش، که جانی ندارد
هوش مصنوعی: اگر کسی در دلش غمی ندارد، او را رها کن و با او صحبت نکن؛ چون صحبت کردن با او فایدهای ندارد و جاندار نیست.
به چیزی توان برد چیزی که این جا
به نانی نیرزد، که نانی ندارد
هوش مصنوعی: به چیزی که ارزش چندانی ندارد، نمیتوان امید داشت، چون خودش حتی کمترین ارزش را هم ندارد.
بگفت اوحدی هر چه دانست با تو
گرش باز یابی زیانی ندارد
هوش مصنوعی: هر چه اوحدی دانسته، اگر دوباره به تو بگوید، هیچ ضرری ندارد.