غزل شمارهٔ ۱۷۶
عشق و درویشی و تنهایی و درد
با دل مجروح من کرد آنچه کرد
آه من شد سرد و دل گرم از فراق
بر سر کس کی گذشت این گرم و سرد؟
مونسم مهرست و صحبت اشک سرخ
علتم عشقست و برهان روی زرد
دیدهای دارم درو پیوسته آب
چهرهای دارم برو همواره گرد
نازنینا، در فراق روی تو
چند باید بودنم با سوز و درد؟
گفته بودی: غم خورم کار ترا
غم نخوردی تا غمت خونم نخورد
حاکمی، گر نرم گویی ور درشت
بندهام، گر صلح جویی ور نبرد
مرد عشق از جان نترسد در غمش
وآنکه از جانی بترسد نیست مرد
ای که بستی دستهٔگل از رخش
من به بویی قانعم زان روی ورد
اوحدی، یا ترک روی او بگوی
یا بساط نیک نامی در نورد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق و درویشی و تنهایی و درد
با دل مجروح من کرد آنچه کرد
هوش مصنوعی: عشق، زندگی زاهدانه، تنهایی و رنج، آنچه با دل زخمی من کرد، همهٔ آنهاست که برایم به وجود آورد.
آه من شد سرد و دل گرم از فراق
بر سر کس کی گذشت این گرم و سرد؟
هوش مصنوعی: آه من دیگر سرد شده و دل من از جدایی هنوز گرم است. بر سر کسی این حال فرو نیامده که تغییرات این احساسات را حس کرده باشد؟
مونسم مهرست و صحبت اشک سرخ
علتم عشقست و برهان روی زرد
هوش مصنوعی: دوست من، تو تجلی مهر و محبت هستی و صحبتهای من پر از اشکهای سرخ است که نشانهی درد عشق من است. دلیل حال خراب من، چهرهی زرد تو است.
دیدهای دارم درو پیوسته آب
چهرهای دارم برو همواره گرد
هوش مصنوعی: من چشمی دارم که همیشه در حال اشک ریختن است و همچنین چهرهای دارم که همواره غم و اندوه بر آن نشسته است.
نازنینا، در فراق روی تو
چند باید بودنم با سوز و درد؟
هوش مصنوعی: عزیزم، تا چه زمانی باید به خاطر دوری تو در غم و درد زندگی کنم؟
گفته بودی: غم خورم کار ترا
غم نخوردی تا غمت خونم نخورد
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که برای تو غم بخورم، اما خودت هیچ وقت به حال من غم نخوردی. تا زمانی که غم تو را در دلم حس نکردم، غم من هم تو را آزرده نکرد.
حاکمی، گر نرم گویی ور درشت
بندهام، گر صلح جویی ور نبرد
هوش مصنوعی: هر حاکمی که باشد، اگر با نرمی صحبت کند، من زیر دست او هستم؛ و اگر با خشونت برخورد کند باز هم بندهاش هستم. اگر به دنبال صلح باشد، من همراه اویم و اگر بخواهد به جنگ برود، خواهم رفت.
مرد عشق از جان نترسد در غمش
وآنکه از جانی بترسد نیست مرد
هوش مصنوعی: مردی که عاشق است، برای عشقش هیچ ترسی از جانش ندارد و کسی که از جانش بترسد، نمیتواند به عنوان یک مرد واقعی شناخته شود.
ای که بستی دستهٔگل از رخش
من به بویی قانعم زان روی ورد
هوش مصنوعی: ای کسی که چهرهات مانند دستهگلی است و بوی خوشی از آن برمیخیزد، از آن روی تو من به آرامش و رضایت رسیدهام.
اوحدی، یا ترک روی او بگوی
یا بساط نیک نامی در نورد
هوش مصنوعی: یا باید از زیبایی او صحبت کنی یا اینکه به جایی برسی که نام نیکو بیابی و در زندگیات به دست آوری.