غزل شمارهٔ ۱۶۹
روزم خجسته بود، که دیدم ز بامداد
آن ماه سرو قامت بر من سلام داد
ماهی فکند سایه؟ اقبال بر سرم
کز نور روی خویش به خورشید وام داد
حوری که در مششدر خوبی جمال او
نه خصل و پنج مهره به ماه تمام داد
چشمش مرا بکشت، چه آرم به زلف دست؟
سلطان گناه کرد، چه خواهم ز عام داد؟
جایی که دام و دانه شود خال و زلف او
آن مرغ زیرکست که خود را به دام داد
هر کس که کرد با سر زلفش تعلقی
زحمت کشد ز دل، که به سودای خام داد
خاک کسی شدیم که بر خاک کوی خویش
ما را رها نکرد و سگان را مقام داد
گفتم که: کام دل ز لبانش طلب کنم
عقل این سخن شنید و برمن پیام داد:
کای اوحدی، به گرد چنین آرزو مگرد
کان سنگدل بکس نشنیدم که: کام داد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روزم خجسته بود، که دیدم ز بامداد
آن ماه سرو قامت بر من سلام داد
هوش مصنوعی: روزم خوش بود، چون در ابتدای صبح آن زیبای با قامت چون سرو به من سلام کرد.
ماهی فکند سایه؟ اقبال بر سرم
کز نور روی خویش به خورشید وام داد
هوش مصنوعی: ماهی سایهای انداخت؟ خوش اقبالی بر من سایه افکنده که از نور چهرهام به خورشید هم وام دادهام.
حوری که در مششدر خوبی جمال او
نه خصل و پنج مهره به ماه تمام داد
هوش مصنوعی: حوری که در زیباییاش به اندازهای برجستگی دارد که ویژگیها و زیباییاش به اندازهی پنج مهرهای است که به ماه کامل تعلق دارد.
چشمش مرا بکشت، چه آرم به زلف دست؟
سلطان گناه کرد، چه خواهم ز عام داد؟
هوش مصنوعی: چشم او جان مرا گرفته است، چه نیازی به موهای او دارم؟ اگر سلطان گناه کرده، من چه توقعی از دیگران دارم؟
جایی که دام و دانه شود خال و زلف او
آن مرغ زیرکست که خود را به دام داد
هوش مصنوعی: جایی که طعمه و فریب وجود دارد، آن پرنده زیرک خود را به دام میاندازد، که در واقع به خاطر زیبایی و فریبی که در آنجا وجود دارد، به راحتی در تله گرفتار میشود.
هر کس که کرد با سر زلفش تعلقی
زحمت کشد ز دل، که به سودای خام داد
هوش مصنوعی: هر کس که به موهای بلند و زیبای او علاقمند است، باید از دل خود رنج ببرد، زیرا او به رویای نابجایی دل بسته است.
خاک کسی شدیم که بر خاک کوی خویش
ما را رها نکرد و سگان را مقام داد
هوش مصنوعی: ما به خاک کسی تبدیل شدیم که ما را در کوی خودش رها نکرد و به سگها هم مقام و جایگاهی بخشید.
گفتم که: کام دل ز لبانش طلب کنم
عقل این سخن شنید و برمن پیام داد:
هوش مصنوعی: به او گفتم که خواستهام را از لبانش برآورم، ولی عقل این را شنید و پیامی به من فرستاد.
کای اوحدی، به گرد چنین آرزو مگرد
کان سنگدل بکس نشنیدم که: کام داد
هوش مصنوعی: ای اوحدی، به دور چنین آرزو نچرخ، زیرا من سنگدلانی را ندیدهام که به خواستهها پاسخ مثبت داده باشند.