گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۱

ای سر تو پیوسته با جان، ز که پرسیمت؟
پیدا چو نمی‌گردی، پنهان ز که پرسیمت؟
از جمله بپرسیدم احوال نهان تو
ای جمله ترا از هم‌پرسان، ز که پرسیمت؟
در جسم نمی‌گنجی وز جان نروی بیرون
جسمی تو بدین خوبی؟ یا جان؟ زکه پرسیمت؟
ای رنج تن ما را راحت، زکه جوییمت؟
وی درد دل ما را درمان، ز که پرسیمت؟
گفتی: نتوان پرسید احوال من از هر کس
فی‌القصه اگر روزی بتوان، ز که پرسیمت
گفتی که: به آسانی پرسم سخنت، نی، نی
دشوار حدیثست این، آسان ز که پرسیمت؟
گویی که: سراندازد پرسیدن سر من
ما را چو بترسانی، ترسان ز که پرسیمت؟
بر اوحدی از دانش بردیم گمان، اکنون
او نیز برون آمد نادان، ز که پرسیمت؟

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سر تو پیوسته با جان، ز که پرسیمت؟
پیدا چو نمی‌گردی، پنهان ز که پرسیمت؟
هوش مصنوعی: ای دل تو همیشه همراه جان هستی، پس از کی باید سؤالی درباره‌ات بپرسم؟ وقتی که تو در دل پنهانی و خود را نشان نمی‌دهی، از چه کسی باید پرسید که تو کجایی؟
از جمله بپرسیدم احوال نهان تو
ای جمله ترا از هم‌پرسان، ز که پرسیمت؟
هوش مصنوعی: از جمع دوستان وضع پنهان تو را پرسیدم، ای همه‌چیز، از چه کسی بپرسم که حال تو را بداند؟
در جسم نمی‌گنجی وز جان نروی بیرون
جسمی تو بدین خوبی؟ یا جان؟ زکه پرسیمت؟
هوش مصنوعی: تو در جسم نمی‌گنجی و از جان هم خارج نمی‌شوی. آیا تو جسمی با این همه زیبایی هستی یا جان؟ چه چیزی را از تو بپرسم؟
ای رنج تن ما را راحت، زکه جوییمت؟
وی درد دل ما را درمان، ز که پرسیمت؟
هوش مصنوعی: ای سختی‌های جسم ما را آرامش می‌بخشی، پس چرا به دنبالت برویم؟ و ای دردی که در دل ما را تسکین می‌دهی، چرا از تو بپرسیم؟
گفتی: نتوان پرسید احوال من از هر کس
فی‌القصه اگر روزی بتوان، ز که پرسیمت
هوش مصنوعی: تو گفتی که نمی‌توان کسی را برای پرسیدن حال من انتخاب کرد. حالا اگر روزی فرصت پرسیدن پیش آمد، از چه کسی باید حال مرا بپرسی؟
گفتی که: به آسانی پرسم سخنت، نی، نی
دشوار حدیثست این، آسان ز که پرسیمت؟
هوش مصنوعی: تو گفتی که می‌توانم به راحتی از تو بپرسم، اما نه، این داستان سختی دارد و باید از چه کسی بپرسم؟
گویی که: سراندازد پرسیدن سر من
ما را چو بترسانی، ترسان ز که پرسیمت؟
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که کسی می‌خواهد از من بپرسد که آیا می‌توان مرا بترسانی. اما می‌پرسم، از چه چیزی می‌توانم بترسم در حالی که خودت از من می‌پرسی؟
بر اوحدی از دانش بردیم گمان، اکنون
او نیز برون آمد نادان، ز که پرسیمت؟
هوش مصنوعی: ما تصور می‌کردیم که فقط بر فردی که از دانش بهره‌مند است، می‌توانیم تکیه کنیم، اما حالا او هم نادان از کار در آمده و ما نمی‌دانیم باید از چه کسی سوال کنیم؟

حاشیه ها

1396/03/16 03:06
سینا

سلام
مصرع دومِ بیت دوم را استاد امیرخانی (خوشنویس) در چلیپایی چنین نوشته اند:
ای جمله تو را از هم پُرسان، ز که پرسیمت؟
اما در این صفحه بجای «پرسان» «پرستان» نوشته شده که بی معنی مینماید و وزن را دچار اشکال میکند.

1399/11/20 11:01
ابوالفضل قیامی

بر این غزل خوانشی بگذارید