گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۰

سرشک دیده دلیلست و رنگ چهره علامت
که در فراق تو جانم چه جور برد و ملامت!
بیا، که از سر رغبت به نام عشق تو کردم
سرای سینه به کلی و ملک دل به تمامت
ز شرم خازن جنت در بهشت ببندد
اگر تو روی چنان را در آوری به قیامت
دل امام به محراب ابروان بربودی
که تا نظر به تو کرد او، بکرد ترک امامت
بکنیت و لقب ما چه التفات نمایی؟
برای نام همین بس که: بنده‌ایم و غلامت
سزد که بانگ نگوید دگر مؤذن مسجد
که در نماز نیارد مرا جز آن قد و قامت
چو سینه و جگر و دل مرا به جوش درآمد
طبیب عشق تو فرمود داغ و فصد و حجامت
ز هیچ روی تو با من چو روی صلح نداری
ستاده گیر به انصاف و داده گیر غرامت
مسافری و غریبی به این دیار نیامد
که کاس حب تو خورد و نکوفت کوس اقامت
نه آن میان جفا بسته‌ای تو، شوخ حرامی
که هیچ قافله‌ای را رها کنی به سلامت
جماعتی که نمردند روزها به غم تو
چو اوحدی بنشینند سالها به غرامت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرشک دیده دلیلست و رنگ چهره علامت
که در فراق تو جانم چه جور برد و ملامت!
هوش مصنوعی: اشک‌های من نشان‌دهنده‌ی درد و غم من هستند و رنگ چهره‌ام گواهی می‌دهد بر اینکه در دوری تو چطور جانم را تحت تاثیر قرار داده و مورد سرزنش واقع شده‌ام.
بیا، که از سر رغبت به نام عشق تو کردم
سرای سینه به کلی و ملک دل به تمامت
هوش مصنوعی: بیا، زیرا به خاطر عشق تو تمام وجودم را به تو بخشیدم و قلبم را کاملاً در اختیار تو قرار دادم.
ز شرم خازن جنت در بهشت ببندد
اگر تو روی چنان را در آوری به قیامت
هوش مصنوعی: اگر تو در روز قیامت چهره‌ای از خود نشان دهی که شایسته‌ی خجالت و شرم باشد، در آن صورت در بهشت، دروازه‌بان جنت، دروازه‌ها را به خاطر شرم خود خواهد بست.
دل امام به محراب ابروان بربودی
که تا نظر به تو کرد او، بکرد ترک امامت
هوش مصنوعی: دل امام به زیبایی‌های تو دل بسته بود، به‌طوری که وقتی به تو نگاه کرد، دیگر به مقام امامت فکر نکرد.
بکنیت و لقب ما چه التفات نمایی؟
برای نام همین بس که: بنده‌ایم و غلامت
هوش مصنوعی: شما به ما چه توجهی دارید؟ تنها چیزی که برای ما مهم است این است که ما بنده و خدمتگزار شما هستیم.
سزد که بانگ نگوید دگر مؤذن مسجد
که در نماز نیارد مرا جز آن قد و قامت
هوش مصنوعی: سزاوار است که مؤذن مسجد دیگر ندا ندهد، چون در نماز هیچ چیز جز قامت و زیبایی تو مرا یادآور نمی‌شود.
چو سینه و جگر و دل مرا به جوش درآمد
طبیب عشق تو فرمود داغ و فصد و حجامت
هوش مصنوعی: وقتی احساسات و دردهای درونم به اوج رسید، پزشک عشق تو دستورات جراحی و درمان داد تا این داغ‌ها را تسکین دهد.
ز هیچ روی تو با من چو روی صلح نداری
ستاده گیر به انصاف و داده گیر غرامت
هوش مصنوعی: اگر تو هیچ تمایلی به صلح با من نداری، دست کم به انصاف رفتار کن و غرامت را بپذیر.
مسافری و غریبی به این دیار نیامد
که کاس حب تو خورد و نکوفت کوس اقامت
هوش مصنوعی: هیچ مسافر و مهمانی به این سرزمین نیامده که عشق تو را بچشد و به خاطر آن، صدای ماندن را به گوش نرساند.
نه آن میان جفا بسته‌ای تو، شوخ حرامی
که هیچ قافله‌ای را رها کنی به سلامت
هوش مصنوعی: تو به هیچ‌وجه نمی‌توانی به کسی آسیب بزنی یا او را تنها بگذاری، مثل یک خوش‌گذران که هیچ کاروانی را بی‌دغدغه به حال خود رها نمی‌کند.
جماعتی که نمردند روزها به غم تو
چو اوحدی بنشینند سالها به غرامت
هوش مصنوعی: افرادی که در روزها به خاطر یاد تو زنده‌اند، سال‌ها در حسرت تو زندگی می‌کنند، مانند اوحدی.