گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۴

سری که دید؟ که در پای دلستانی رفت
دلی، که ترک تنی کرد و پیش جانی رفت؟
از آن زمان که تو باغ مراد بشکفتی
دگر کسی نشنیدم به بوستانی رفت
هزار نامه سیه شد به وصف صورت تو
هنوز در سخنش مختصر زیانی رفت
کلاه بخت جوان بر سر آن کسی دارد
که دست او چو کمر در چنین میانی رفت
حدیث بوسه رها کن، که در عقیدت من
دریغ نام تو باشد که بر زبانی رفت
مگر به سختی گور از بدن برون آید
وفا و مهر، که در مغز استخوانی رفت
بیا، که شیوهٔ سر باختن به آن برسید
ز دست عشق تو کین جا سری بنانی رفت
به یاد آن قد چون تیر و ابروی چو کمان
گذشت عمر چو تیری که از کمانی رفت
مرا معامله با آن دهان تنگ چه سود؟
که هم ز جانب من گیرد، ارزیابی رفت
دلم نمی‌دهد از دوست بر گرفتن دل
وگر نه مرغ تواند به آشیانی رفت
سفر کنیم ز کوی تو عاقبت روزی
اگر به دزد نگویی که: کاروانی رفت
رخ از محبت او، اوحدی، نشاید تافت
گرش ز جور و جفا با تو امتحانی رفت
سرت به تیغ غمش گر ز تن جدا گردد
دریغ نیست، که در پای مهربانی رفت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سری که دید؟ که در پای دلستانی رفت
دلی، که ترک تنی کرد و پیش جانی رفت؟
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به کسی که سرش را به سمت معشوقی می‌گرداند و دلش به سوی او می‌رود، در حالی که از قید و بندهای جسمی خود رهایی یافته است و به یک وضعیت معنوی یا روحانی دست پیدا کرده است.
از آن زمان که تو باغ مراد بشکفتی
دگر کسی نشنیدم به بوستانی رفت
هوش مصنوعی: از وقتی که تو به آرزوهایت رسیدی و مانند یک باغ شکوفا شدی، دیگر کسی را ندیدم که به بوستان برود و از زیبایی‌ها لذت ببرد.
هزار نامه سیه شد به وصف صورت تو
هنوز در سخنش مختصر زیانی رفت
هوش مصنوعی: هزاران نامه در وصف زیبایی تو نوشته شده، اما هنوز کلمات کوتاه از اندکی نقصان و آسیب یاد می‌کنند.
کلاه بخت جوان بر سر آن کسی دارد
که دست او چو کمر در چنین میانی رفت
هوش مصنوعی: سرنوشت جوانان به کسی خوشبختی می‌دهد که در اوج تلاش و کوشش، خود را وسط میدان قرار دهد و به دنبال اهدافش برود.
حدیث بوسه رها کن، که در عقیدت من
دریغ نام تو باشد که بر زبانی رفت
هوش مصنوعی: از یاد بردن صحبت درباره بوسه، چون در عقیده من تنها نام تو به شکلی دلگیر باقی مانده که بر زبان آمده است.
مگر به سختی گور از بدن برون آید
وفا و مهر، که در مغز استخوانی رفت
هوش مصنوعی: وفا و محبت گاهی به سختی و با زحمت از دل انسان جدا می‌شود، مانند اینکه جسد از زمین بیرون می‌آید. این احساسات عمیق به ریشه‌های عمیق و درون انسان مربوط می‌شوند.
بیا، که شیوهٔ سر باختن به آن برسید
ز دست عشق تو کین جا سری بنانی رفت
هوش مصنوعی: بیا که راهی برای باختن سر و دل پیدا کردیم، به خاطر عشق تو که در اینجا برای همیشه ماندگار شد.
به یاد آن قد چون تیر و ابروی چو کمان
گذشت عمر چو تیری که از کمانی رفت
هوش مصنوعی: یاد آن معشوق که قامتش همچون تیر و ابروهایش به شکل کمان است، همیشه در ذهنم هست. عمر من نیز مانند تیری است که از کمان پرتاب شده و به سرعت سپری می‌شود.
مرا معامله با آن دهان تنگ چه سود؟
که هم ز جانب من گیرد، ارزیابی رفت
هوش مصنوعی: من چه فایده‌ای از این معامله با آن دهان تنگ دارم؟ زیرا او از سمت من هم چیزی می‌گیرد و در نهایت ارزشی برای من باقی نمی‌گذارد.
دلم نمی‌دهد از دوست بر گرفتن دل
وگر نه مرغ تواند به آشیانی رفت
هوش مصنوعی: دل من راضی به دل کندن از دوست نیست و گرنه مانند پرنده‌ای می‌تواند به آشیانه‌اش برگردد.
سفر کنیم ز کوی تو عاقبت روزی
اگر به دزد نگویی که: کاروانی رفت
هوش مصنوعی: ما روزی از مکان تو سفر خواهیم کرد، اما اگر به دزد بگویی که کاروانی در حال رفتن است، این سفر ما ممکن است به تعویق بیفتد.
رخ از محبت او، اوحدی، نشاید تافت
گرش ز جور و جفا با تو امتحانی رفت
هوش مصنوعی: چهره محبوبی از عشق او، اوحدی، نباید درخشانی کند اگر او با تو با ظالمی و بی‌رحمی آزمونی کرده باشد.
سرت به تیغ غمش گر ز تن جدا گردد
دریغ نیست، که در پای مهربانی رفت
هوش مصنوعی: اگر سر تو به خاطر عشقش از بدنت جدا شود، ناراحت نباش، چون این جدایی به خاطر مهربانی و محبت اوست.

حاشیه ها

1397/06/17 00:09

هزار نامه سیه شد به وصف صورت تو
:( :( :( ...