گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۳

عمر به پایان رسید، راه به پایان نرفت
کانچه مرا گفته‌اند دل ز پی آن نرفت
تن چو تحاشی فزود کار که بتوان نکرد
دل چونه مرد تو بود راه که بتوان نرفت
دل همه پیمانه جست هیچ نیامد به هوش
تن همه پیمان شکست بر سر پیمان نرفت
دیو چو در مغز بود جستم و بیرن نشد
نقش چو بر سنگ بود شستم و آسان نرفت
روز مکافات و عرض جز ستم و جز جفا
خواجه چه گوید؟ چو این بنده به فرمان نرفت
نقد که گم کرده‌ایم از چه از آن فارغیم؟
خواجه که نقد آن اوست از سر تاوان نرفت
ره به خلاصی نبرد، هر که خلوصی نداشت
روی امانی ندید، هر که به ایمان نرفت
گر دل ریشم ز درد پاره شود، گو: بشو
پای روش داشت، چون در پی فرمان نرفت؟
هر سخنی کاوحدی گفت درآمد به دل
آن سخن از دل مگر نیست که در جان نرفت

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عمر به پایان رسید، راه به پایان نرفت
کانچه مرا گفته‌اند دل ز پی آن نرفت
هوش مصنوعی: عمر من به سر رسید، اما مسیر زندگی‌ام هنوز تمام نشده است. آنچه را که گفته‌اند و به من یاد داده‌اند، دل من هنوز به دنبال آن است و از پی‌اش نمی‌رود.
تن چو تحاشی فزود کار که بتوان نکرد
دل چونه مرد تو بود راه که بتوان نرفت
هوش مصنوعی: اگر بدن از مشکلات و ناملایمات فرار کند، کارها بیشتر می‌شود. دلی که مردانه است، باید در مسیر خود پایدار بماند، حتی اگر راهی وجود نداشته باشد که بتوان آن را طی کرد.
دل همه پیمانه جست هیچ نیامد به هوش
تن همه پیمان شکست بر سر پیمان نرفت
هوش مصنوعی: دل همه در جستجوی پیمانه بود، اما هیچ‌کس به حال خود نیامد. تن‌ها پیمان‌ها را شکستند، اما بر سر هیچ‌کدام از پیمان‌ها نرفتند.
دیو چو در مغز بود جستم و بیرن نشد
نقش چو بر سنگ بود شستم و آسان نرفت
هوش مصنوعی: وقتی که فکر و خیال من مثل یک دیو در ذهنم وجود دارد، تلاش می‌کنم که آن را از بین ببرم، اما به سادگی نمی‌توانم. درست مانند این که اگر تصویری بر روی سنگ نقش بسته باشد، آن را شستشو می‌دهم، اما به راحتی از بین نمی‌رود.
روز مکافات و عرض جز ستم و جز جفا
خواجه چه گوید؟ چو این بنده به فرمان نرفت
هوش مصنوعی: در روز جزا، وقتی که جز ستم و بدرفتاری از خواجه چیزی نمانده، این بنده که به دستورات و فرمان‌ها اعتنا نکرده، چه چیزی می‌تواند بگوید؟
نقد که گم کرده‌ایم از چه از آن فارغیم؟
خواجه که نقد آن اوست از سر تاوان نرفت
هوش مصنوعی: ما که به دنبال حقیقت و ارزش‌های واقعی هستیم، چرا باید از یادآوری آن غافل باشیم؟ در حالی که شخصی که این ارزش‌ها را دارد، همچنان در چنگال مشکلات و هزینه‌هایش باقی مانده است.
ره به خلاصی نبرد، هر که خلوصی نداشت
روی امانی ندید، هر که به ایمان نرفت
هوش مصنوعی: هر کسی که از صداقت و خلوص دور باشد، نمی‌تواند راهی به رهایی پیدا کند و در نهایت به آرامش و آسودگی نخواهد رسید. کسانی که با ایمان زندگی نمی‌کنند، نیز به این مقصد نخواهند رسید.
گر دل ریشم ز درد پاره شود، گو: بشو
پای روش داشت، چون در پی فرمان نرفت؟
هوش مصنوعی: اگر دل من از درد پاره و گسسته شود، بگو: با خودت همراه شو و بایست، چرا که در پی فرمان نرفتی؟
هر سخنی کاوحدی گفت درآمد به دل
آن سخن از دل مگر نیست که در جان نرفت
هوش مصنوعی: هر چه که یک فرد وحدت‌گرا بگوید، اگر آن حرف به دل شنونده نشیند، نشانه این است که آن سخن از دل آمده وگرنه هیچ تاثیری در جان انسان نمی‌گذارد.