غزل شمارهٔ ۱۵۲
از پیش دیده رفتی و نقش از نظر نرفت
جان را خیال روی تو از دل به در نرفت
این آتش فراق، که بر میرود به سر
از دیگ سینه در عجبم کو به سر نرفت!
آخر که دید روی تو، ای مشتری لقا
کش در غم تو ناله به عیوق در نرفت
دوشم چه دود دل که ازین سینه برنخاست؟
و امشب چه اشک خون که ازین چشم تر نرفت؟
پیغام ما کجا رسد آنجا؟ که نزد تو
باد صبا نیامد و مرغ بپر نرفت
این جا که چشم ماست به جز سیم اشک نیست
وآنجا که گوش تست به جز ذکر زر نرفت
شد مست و بیخبر دل ازین باده و هنوز
این جا خبر نیامد و آنجا خبر نرفت
گفتی که: اوحدی به فریبی چرا بماند؟
پیش تو آمد او، که بجای دگر نرفت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از پیش دیده رفتی و نقش از نظر نرفت
جان را خیال روی تو از دل به در نرفت
هوش مصنوعی: تو قبل از اینکه برگردی، از پیش چشمانم رفتهای و یاد تو همچنان از ذهنم محو نشده است. تصور چهرهات از دل و جانم بیرون نرفته است.
این آتش فراق، که بر میرود به سر
از دیگ سینه در عجبم کو به سر نرفت!
هوش مصنوعی: این آتش دوری که از دل سینهام بیرون میجوشد، برایم عجیب است که چرا هنوز فروکش نکرده و به پایان نرسیده است!
آخر که دید روی تو، ای مشتری لقا
کش در غم تو ناله به عیوق در نرفت
هوش مصنوعی: پس از آنکه زیبایی تو را دیدم، ای محبوب دیدار، در غم تو چنان ناله میزنم که صدايم به آسمان میرسد و از درد درونم رهایی نمییابم.
دوشم چه دود دل که ازین سینه برنخاست؟
و امشب چه اشک خون که ازین چشم تر نرفت؟
هوش مصنوعی: دیشب چه غم و اندوهی در دل داشتم که نتوانستم آن را بیرون بریزم؟ و امشب چه اشکهایی که خونین از چشمانم ریخت اما خشک نشدند؟
پیغام ما کجا رسد آنجا؟ که نزد تو
باد صبا نیامد و مرغ بپر نرفت
هوش مصنوعی: پیام ما به کجا میرسد؟ زمانی که نسیم صبحگاهی به تو نرسید و پرنده هم پرواز نکرد.
این جا که چشم ماست به جز سیم اشک نیست
وآنجا که گوش تست به جز ذکر زر نرفت
هوش مصنوعی: در اینجا که ما هستیم، جز اشک و غم چیزی دیده نمیشود و در جایی که تو هستی، جز صحبتهای پر از طلا و پول چیزی شنیده نمیشود.
شد مست و بیخبر دل ازین باده و هنوز
این جا خبر نیامد و آنجا خبر نرفت
هوش مصنوعی: دل به قدری از خوشی غرق شادی و سرمستی شده که نه از حال خود خبر دارد و نه از اطرافش. در این حالت، هنوز خبری از اینجا به آنجا نرسیده است و همه چیز در سکوت و آرامش باقی مانده.
گفتی که: اوحدی به فریبی چرا بماند؟
پیش تو آمد او، که بجای دگر نرفت
هوش مصنوعی: گفتی که: چرا اوحدی به فریبی باقی مانده است؟ او به سمت تو آمد، اما به جای دیگری نرفت.
حاشیه ها
1391/11/14 04:02
محمدرضا
درود بر شما. مصرع دوم بیت اول به جای "جان را"، "جانا" صحیح نیست؟ این مصرع اینگونه معنای خود را از دست داده است.
1396/10/30 23:12
مجتبی
به نظرم وزن شعر به وزن (فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن) نزدیک تر است.