گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۱

ترک من ترک من خسته‌دل زار گرفت
شد دگرگونه دگری یار گرفت
این که در کار بلای دل ما می‌کوشید
اثر قول حسودست که برکار گرفت
دل من آینهٔ صورت او بود و ز غم
آه می‌کردم و آن آینه زنگار گرفت
نه عجب خرقهٔ پرهیزم اگر پاره شود
بدرد دامن هر گل که درین خار گرفت
گر ز خاک در او میل سفر می‌نکنم
نبود بر من مسکین، که گرفتار گرفت
بوی این درد، که امسال به همسایه رسید
ز آتشی بود که در خرمن من پار گرفت
ای صبا، از چمن وصل نسیمی برسان
که ازین خانهٔ تنگم دل بیمار گرفت
با دل فارغ او زاری من سود نداشت
گر چه سوز سخنم در در و دیوار گرفت
اوحدی خوار گرفت از غم و من می‌گفتم:
خوار گردد که سخن‌های چنین خوار گرفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترک من ترک من خسته‌دل زار گرفت
شد دگرگونه دگری یار گرفت
هوش مصنوعی: دل شکسته‌ام به خاطر جدایی‌ام از تو به شدت رنج می‌برد و حالا که تو کسی دیگر را انتخاب کرده‌ای، وضعیت عوض شده است.
این که در کار بلای دل ما می‌کوشید
اثر قول حسودست که برکار گرفت
هوش مصنوعی: این که تو در مشکلات و مصیبت‌های دل ما تلاش می‌کنی، نتیجه حرف و حسادت کسی است که بر اوضاع ما اثر گذاشته است.
دل من آینهٔ صورت او بود و ز غم
آه می‌کردم و آن آینه زنگار گرفت
هوش مصنوعی: دل من مانند آینه‌ای بود که تصویر او را نشان می‌داد، و به خاطر غم، آه و ناله می‌کردم. اما آن آینه به مرور زمان آلوده و کدر شد.
نه عجب خرقهٔ پرهیزم اگر پاره شود
بدرد دامن هر گل که درین خار گرفت
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد که لباس زهد و پرهیزکاری اگر پاره شود، زیرا هر گلی که در میان این خارها گرفتار شده، درد و رنجی دارد.
گر ز خاک در او میل سفر می‌نکنم
نبود بر من مسکین، که گرفتار گرفت
هوش مصنوعی: اگر از خاک بروم و به سفر بروم، به این دلیل نیست که من در این دنیا مسکین هستم، بلکه به خاطر گرفتاری‌ها و مشکلاتی است که مرا در اینجا نگه داشته‌اند.
بوی این درد، که امسال به همسایه رسید
ز آتشی بود که در خرمن من پار گرفت
هوش مصنوعی: بوی این درد که امسال به همسایه رسید، ناشی از آتشی است که در کشتزار من شعله‌ور شد.
ای صبا، از چمن وصل نسیمی برسان
که ازین خانهٔ تنگم دل بیمار گرفت
هوش مصنوعی: ای وزنده، از گلزار خبر وصالی بیاور، که از این خانهٔ تنگ و کوچک، دلم به شدت ناراحت و بیمار شده است.
با دل فارغ او زاری من سود نداشت
گر چه سوز سخنم در در و دیوار گرفت
هوش مصنوعی: دل بی‌غصه‌اش تاثیری از زاری من نداشت، هرچند که صدای عصبانیم در همه جا طنین‌انداز شده بود.
اوحدی خوار گرفت از غم و من می‌گفتم:
خوار گردد که سخن‌های چنین خوار گرفت
هوش مصنوعی: اوحدی از غم و اندوه به شدت ناراحت و بی‌احساس شده است، اما من در حالی که آن را می‌دیدم می‌گفتم: هر کسی با چنین سخنانی بی‌قدر و ارزش خواهد شد.