گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵

باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟
گل رخ سیمین بر دل دزد عاشق سوز را؟
دولت پیروز اگر بنشاندش بار دگر
در بر من، شکر گویم دولت پیروز را
گر رسیدم از لبش روزی به کام دل، رواست
زانکه شبها از خدا می‌خواستم این روز را
همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم
تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را
روز وصل از غمزهٔ او جان سر گردان من
چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟
با وصال او دلم را نیست پروای بهشت
در چنان عیدی کسی یاد آورد نوروز را؟
دوش می‌آمد سوار از دور و من نزدیک بود
کز سرشادی ببوسم پای اسب بوز را
مدعی را دل ببرد از چشم مست شیرگیر
هر که باشد شیرگیر آسان بگیرد یوز را
اوحدی، گر قبلهٔ اقبال خواهی سجده کن
آفتاب روی آن شمع جهان‌افروز را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟
گل رخ سیمین بر دل دزد عاشق سوز را؟
هوش مصنوعی: کی دوباره چهره آن ماه روشن را می‌بینم؟ آن گل زیبا که دل عاشق را می‌سوزاند.
دولت پیروز اگر بنشاندش بار دگر
در بر من، شکر گویم دولت پیروز را
هوش مصنوعی: اگر بار دیگر نعمت و خوشبختی بر من نازل شود، از صمیم قلب از آن نعمت قدردانی و سپاسگزاری خواهم کرد.
گر رسیدم از لبش روزی به کام دل، رواست
زانکه شبها از خدا می‌خواستم این روز را
هوش مصنوعی: اگر روزی به آرزویم از لب او برسم، حق دارم، زیرا شب‌ها از خدا این روز را خواسته بودم.
همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم
تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را
هوش مصنوعی: به مانند فرهاد، یک روز از ناراحتی‌ام به دشت‌ها می‌روم تا این جوانان عشق را که از عشق پیران درس می‌آموزند، ببینم.
روز وصل از غمزهٔ او جان سر گردان من
چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟
هوش مصنوعی: در روزی که به وصال محبوب رسیدم، جان حیران و بی‌قرار من چگونه می‌تواند تاب تحمل این تیرهای عشق را داشته باشد؟
با وصال او دلم را نیست پروای بهشت
در چنان عیدی کسی یاد آورد نوروز را؟
هوش مصنوعی: وقتی به دیدار او می‌رسم، دیگر برایم مهم نیست بهشت چیست؛ در چنین لحظه‌ای هیچکس به یاد نوروز نمی‌افتد.
دوش می‌آمد سوار از دور و من نزدیک بود
کز سرشادی ببوسم پای اسب بوز را
هوش مصنوعی: شب گذشته، سواری از دور نزدیک می‌شد و من به خاطر خوشحالی بسیار نزدیک بودم که پای اسب او را ببوسم.
مدعی را دل ببرد از چشم مست شیرگیر
هر که باشد شیرگیر آسان بگیرد یوز را
هوش مصنوعی: مدعی با چشمان جذاب و دلربا، هر کسی را که بخواهد، به راحتی فریب می‌دهد. شیرگیر، به راحتی می‌تواند یوز را شکار کند.
اوحدی، گر قبلهٔ اقبال خواهی سجده کن
آفتاب روی آن شمع جهان‌افروز را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به خوشبختی و موفقیت برسی، باید به آفتاب، که نماد روشنی و امید است، احترام بگذاری. این آفتاب، همانند شمعی است که جهان را روشن می‌کند.