گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۷

پیداست حال مردم رند، آن چنان که هست
خرم دلی که فاش کند هر نهان که هست
می‌خواره گنج دارد و مردم بر آن که: نه
زاهد نداشت چیزی و ما را گمان که هست
مؤمن ز دین برآمد و صوفی ز اعتقاد
ترسا محمدی شد و عاشق همان که هست
سود جهان به مردم عاقل بده، که من
از بهر عاشقی بکشم هر زیان که هست
خلقی نشان دوست طلب می‌کنند و باز
از دوست غافلند به چندین نشان که هست
ای محتسب، تو دانی و شرع و اساس آن
قانون عشق را بگذار آن چنان که هست
ای آنکه یاد من نرود بر زبان تو
از بهر یاد تست مرا این زبان که هست
نامرد را مراد بهشتست ازان جهان
ما را مراد روی تو از هر جهان که هست
گر گفته‌اند: نیست مرا با تو دوستی
مشنو ز بهر من سخن دشمنان، که هست
بیچاره آنکه خاک کف پای دوست نیست
ای من غلام خاک کف پای آن که هست
آشفته را گواه نباشد به عاشقی
رنگ رخش ز دور ببین و بدان که هست
گر زانکه اوحدی سگ تست، از درش مران
او را بهر لقب که تو دانی بخوان که هست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیداست حال مردم رند، آن چنان که هست
خرم دلی که فاش کند هر نهان که هست
هوش مصنوعی: حال و وضعیت افرادی که آزاداندیش و صادق هستند آشکار است، همانطور که دل شاد و روشن کسی که رازهای نهان را به راحتی فاش می‌کند نیز مشخص است.
می‌خواره گنج دارد و مردم بر آن که: نه
زاهد نداشت چیزی و ما را گمان که هست
هوش مصنوعی: معتاد به الکل، ثروتی در اختیار دارد و مردم بر او قضاوتی می‌کنند که زاهد و پارسا چیزی ندارد، در حالی که ما فکر می‌کنیم او چیزی ندارد.
مؤمن ز دین برآمد و صوفی ز اعتقاد
ترسا محمدی شد و عاشق همان که هست
هوش مصنوعی: مؤمن از دین خارج شد و صوفی به اعتقاد ترسا تبدیل شد، اما عاشق همان چیزی است که هست.
سود جهان به مردم عاقل بده، که من
از بهر عاشقی بکشم هر زیان که هست
هوش مصنوعی: بهتر است که منفعت دنیا را به انسان‌های خردمند بدهی، زیرا من به خاطر عشق، هر گونه ضرر و زیانی را تحمل می‌کنم.
خلقی نشان دوست طلب می‌کنند و باز
از دوست غافلند به چندین نشان که هست
هوش مصنوعی: افرادی به دنبال نشانه‌هایی از دوست می‌گردند، اما خود از وجود دوست غافلند، در حالی که نشانه‌های بسیاری از او وجود دارد.
ای محتسب، تو دانی و شرع و اساس آن
قانون عشق را بگذار آن چنان که هست
هوش مصنوعی: ای محتسب، تو خود می‌دانی و بر اساس قوانین شرعی، قانون عشق را به همان گونه‌ای که هست بگذارید و نگذارید دستخوش تغییر شود.
ای آنکه یاد من نرود بر زبان تو
از بهر یاد تست مرا این زبان که هست
هوش مصنوعی: ای کسی که نام من همیشه بر زبانت جاری است، این زبان که برای یاد توست، همیشه مرا به یاد دارد.
نامرد را مراد بهشتست ازان جهان
ما را مراد روی تو از هر جهان که هست
هوش مصنوعی: انسان های ناپاک به دنبال بهشت در آن دنیا هستند، اما ما هدف و آرزویمان در هر دنیایی، فقط چهره توست.
گر گفته‌اند: نیست مرا با تو دوستی
مشنو ز بهر من سخن دشمنان، که هست
هوش مصنوعی: اگر گفته‌اند که من با تو دوستی ندارم، به سخنان دشمنان که به خاطر من می‌گویند گوش نده. چون در واقع، دوستی من با تو وجود دارد.
بیچاره آنکه خاک کف پای دوست نیست
ای من غلام خاک کف پای آن که هست
هوش مصنوعی: بیچاره کسی که حتی خاک پای دوستش را ندارد. من بنده و غلام خاک پای کسی هستم که چنین دوستی را دارد.
آشفته را گواه نباشد به عاشقی
رنگ رخش ز دور ببین و بدان که هست
هوش مصنوعی: اگر کسی در عشق دچار آشفتگی و بی‌تابی باشد، رنگ چهره‌اش نمی‌تواند گواهی بر عشق او باشد. باید از دور به او نگریست و دانست که او همچنان وجود دارد.
گر زانکه اوحدی سگ تست، از درش مران
او را بهر لقب که تو دانی بخوان که هست
هوش مصنوعی: اگر اوحدی (منظور شاعر) دشمن توست، او را از در خود رانده نکن. هر اسمی که می‌دانی، می‌توانی بر او بگذاری، زیرا او هم مانند تو انسانی است.

حاشیه ها

1396/01/03 14:04
امیر نظری

در بیت ماقبل آخر به جای زنگ، رنگ درست است.