گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۶

در گمانی که: به غیر از تو کسی یارم هست؟
غلطست این، که به غیر از تو نپندارم هست
حیفت آمد که: دمی بی غم هجران باشم
زانکه امید به وصل تو چه بسیارم هست!
آخر، ای باد، که داری خبر از من تو بگوی:
گر شنیدی که به جز فکرت تو کارم هست؟
گر بغیر از کمر طاعت او می‌بندم
بر میان کفر همی بندم و زنارم هست
در نهان چارهٔ بند غم او می‌سازم
با کسی گر سخنی نیز به ناچارم هست
گفت: بیخت بکنم، گر گل وصلم جویی
بکند بیخ من آن دلبر و اقرارم هست
زر طلب می‌کند آن ماه و ندارم زر، لیک
تن بی‌زور و رخ زرد و دل زارم هست
گرچه از چشم بینداخت مرا یار، هنوز
گوش بر مرحمت و چشم به دیدارم هست
نار آن سینه و سیب زنخ و غنچهٔ لب
به من آور، که دلم خستهٔ بیمارم هست
سر آن نیست مرا کز طلبش بنشینم
تا توان قدم و قوت رفتارم هست
اوحدی وار ز دل بار جهان کردم دور
به همین مایه که: پیش در او بارم هست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در گمانی که: به غیر از تو کسی یارم هست؟
غلطست این، که به غیر از تو نپندارم هست
هوش مصنوعی: به غیر از تو هیچ دوست و یاری ندارم و این تصور که کسی غیر از تو در کنارم باشد، اشتباه است. تنها تو هستی که در زندگی‌ام حضور داری.
حیفت آمد که: دمی بی غم هجران باشم
زانکه امید به وصل تو چه بسیارم هست!
هوش مصنوعی: غیبت تو برای من خیلی سنگین است و نمی‌خواهم لحظه‌ای بدون غم جدایی تو باشم، زیرا امید به وصالت در دل من بسیار زیاد است.
آخر، ای باد، که داری خبر از من تو بگوی:
گر شنیدی که به جز فکرت تو کارم هست؟
هوش مصنوعی: ای باد، تو که از احوال من باخبری، اگر شنیدی که به جز فکر تو به چیزی مشغول هستم، بگو.
گر بغیر از کمر طاعت او می‌بندم
بر میان کفر همی بندم و زنارم هست
هوش مصنوعی: اگر جز کمربند بندگی او چیزی به خود ببندم، در واقع بر کفر خود می‌افزایم و به آن گرفتار می‌شوم.
در نهان چارهٔ بند غم او می‌سازم
با کسی گر سخنی نیز به ناچارم هست
هوش مصنوعی: در پنهانی، برای رهایی از غم او تدبیری می‌اندیشم، حتی اگر ناچار باشم با کسی درباره‌اش صحبت کنم.
گفت: بیخت بکنم، گر گل وصلم جویی
بکند بیخ من آن دلبر و اقرارم هست
هوش مصنوعی: او گفت: اگر چیزی از عشق و محبت را بخواهم، دلبر من باید برای من تلاش کند و من هم این را به خوبی می‌دانم و قبول دارم.
زر طلب می‌کند آن ماه و ندارم زر، لیک
تن بی‌زور و رخ زرد و دل زارم هست
هوش مصنوعی: آن ماه زیبا به دنبال طلا و ثروت است، اما من قادر به تأمین آن نیستم. در حالی که بدن من بی‌زور و مریض است و چهره‌ام زرد و دلم پر از اندوه است.
گرچه از چشم بینداخت مرا یار، هنوز
گوش بر مرحمت و چشم به دیدارم هست
هوش مصنوعی: با اینکه محبوبم از چشمش افتاده‌ام، هنوز هم گوش به محبتش دارم و چشم به دیدارش دوخته‌ام.
نار آن سینه و سیب زنخ و غنچهٔ لب
به من آور، که دلم خستهٔ بیمارم هست
هوش مصنوعی: می‌خواهم میوه‌ی نارنج و سیب و غنچه‌های لب را به من بدهی، زیرا دل من به شدت بیمار و خسته است.
سر آن نیست مرا کز طلبش بنشینم
تا توان قدم و قوت رفتارم هست
هوش مصنوعی: من برای رسیدن به خواسته‌ام نمی‌نشینم و انتظار نمی‌کشم، تا زمانی که نیروی حرکت و توانایی اقدام را دارم.
اوحدی وار ز دل بار جهان کردم دور
به همین مایه که: پیش در او بارم هست
هوش مصنوعی: به روش اوحدی، دل را از بار سنگین دنیا آزاد کردم. به همین دلیل می‌گویم: در آینده هم باری بر دوش خواهم داشت.

حاشیه ها

1394/04/02 18:07
کاظم ایاصوفی

مصراع اول بیت قبل از آخری یک الف افتاده است. سر آن نیست مرا کز طلبش بنشینم