غزل شمارهٔ ۱۱۴
مرا سر بلندی ز سودای اوست
سری دوست دارم که در پای اوست
مزاج دلم گرم از آن میشود
که بر مهر روی دلارای اوست
مرا زیبد ار لاف شاهی زنم
که در سینه گنج تمنای اوست
نیابی در اجزای من ذرهای
که آن ذره خالی ز سودای اوست
سرم جای شور و تنم جای شوق
لبم جای ذکر و دلم جای اوست
که نزدیک لیلی خبر میبرد؟
که: مجنون آشفته شیدای اوست
دل اوحدی کی برآید ز بند؟
که در بند زلف سمن سای اوست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا سر بلندی ز سودای اوست
سری دوست دارم که در پای اوست
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق او بلند قامت و معتبر هستم، قلبم تنها متعلق به دوستی است که در پای او به خاک افتاده است.
مزاج دلم گرم از آن میشود
که بر مهر روی دلارای اوست
هوش مصنوعی: دل من از عشق و محبت به چهره زیبای او گرم و شاداب میشود.
مرا زیبد ار لاف شاهی زنم
که در سینه گنج تمنای اوست
هوش مصنوعی: اگر من به خودم اجازه دهم که از مقام شاهی سخن بگویم، به دلیل این است که در قلبم آرزوی رسیدن به او وجود دارد.
نیابی در اجزای من ذرهای
که آن ذره خالی ز سودای اوست
هوش مصنوعی: هیچ قسمتی از وجودم را نمیتوانی پیدا کنی که از عشق او خالی باشد.
سرم جای شور و تنم جای شوق
لبم جای ذکر و دلم جای اوست
هوش مصنوعی: سرم مملو از هیجان و شور و شوق است، بدنم پر از اشتیاق است، لبهایم به یاد ذکر و یاد او مشغولند و درون قلبم تنها او را جای دادهام.
که نزدیک لیلی خبر میبرد؟
که: مجنون آشفته شیدای اوست
هوش مصنوعی: کیست که به لیلی خبر میدهد؟ که مجنون، دیوانه و شیفتهٔ اوست.
دل اوحدی کی برآید ز بند؟
که در بند زلف سمن سای اوست
هوش مصنوعی: دل اوحدی چگونه میتواند از قیود و اسارت رهایی یابد؟ چرا که او در اسارت زیبایی و زلف معشوقش گرفتار است.