گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱

بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟
ای در جهان غریب، مسوز این غریب را
دورم همی کنند ادیبان ز پیش تو
ای حورزاده، عشق بیاموز ادیب را
روی تو گر ز دور ببیند خطیب شهر
دیگر حضور قلب نباشد خطیب را
ترسا گر آن دو زلف چو زنار بنگرد
در حال همچو عود بسوزد صلیب را
ما دوست را به دنیی و عقبی نمی‌دهیم
زنهار! کس چگونه فروشد حبیب را
از من مدار چشم خموشی، که وقت گل
مشکل کسی خموش کند عندلیب را
همرنگ اوحدی شود اندر جهان به عشق
هر کس که او نگه کند این رنگ و طیب را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟
ای در جهان غریب، مسوز این غریب را
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانی رقیب را بر مرگ کسی همچون من متهم کنی؟ ای کسی که در این دنیا احساس تنهایی می‌کنی، این غریب را بیشتر آزار نده.
دورم همی کنند ادیبان ز پیش تو
ای حورزاده، عشق بیاموز ادیب را
هوش مصنوعی: ای دختر زیبا، ادیبان از دور تو را می‌نگرند و دور می‌شوند. به آن‌ها عشق بیاموز تا درک بهتری از عشق پیدا کنند.
روی تو گر ز دور ببیند خطیب شهر
دیگر حضور قلب نباشد خطیب را
هوش مصنوعی: اگر خطیب شهر تنها از دور چهره تو را ببیند، دیگر نمی‌تواند با تمام وجود در سخنرانی‌اش حضور داشته باشد.
ترسا گر آن دو زلف چو زنار بنگرد
در حال همچو عود بسوزد صلیب را
هوش مصنوعی: اگر کافر آن دو زلف را مثل زنار نگاه کند، در حالتی مثل عود، صلیب را می‌سوزاند.
ما دوست را به دنیی و عقبی نمی‌دهیم
زنهار! کس چگونه فروشد حبیب را
هوش مصنوعی: ما هیچگاه دوست را برای به دست آوردن دنیا یا آخرت نمی‌فروشیم! هیچ‌کس نمی‌تواند عزیز خود را با بی‌ارزش‌ترین چیزها معامله کند.
از من مدار چشم خموشی، که وقت گل
مشکل کسی خموش کند عندلیب را
هوش مصنوعی: مرا از نگاه کردن به خاموشی باز ندار، زیرا در زمان گل، هیچ‌کس نمی‌تواند بلبل را در سکوت نگه دارد.
همرنگ اوحدی شود اندر جهان به عشق
هر کس که او نگه کند این رنگ و طیب را
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق و زیبایی اوحدی را در نظر بگیرد، در دنیا به همان رنگ و صفای او در می‌آید.