گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰

در چرخ کن چو عیسی زین جا رخ طلب را
و آنجا درست گردان پیوند ابن و اب را
گویا شود پیاپی با دل مسیح جانت
چون مریم ار ببندی روزی دو کام و لب را
با چشم تو چو گردی رطل‌اللسان به یادش
از چوب خشک برخود ریزان کنی رطب را
خواهی که جاودانت باشد تصرف اینجا
از خویشتن جدا دار این شهوت و غضب را
داری دلی چو کعبه و ز جهل و از ضلالت
در کعبه می‌گذاری بوجهل و بولهب را
ای تن، چو دل به خوبان دادی و من نگفتم
بر ماهتاب خواهی افکند این قصب را
دل رای حقه بازی زد بر دهان تنگش
ما عرضه بر که داریم این عشق بوالعجب را؟
گفتم: مگر به پایان آید شب فراقش
در شهر عاشقان خود پایان نبود شب را
ای اوحدی، چو رویش دیدی بلا همی‌کش
چون انگبین تو خوردی تاوان نبود تب را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در چرخ کن چو عیسی زین جا رخ طلب را
و آنجا درست گردان پیوند ابن و اب را
هوش مصنوعی: به دور خود بچرخ و همچون عیسی، چهره‌ات را از اینجا طلب کن و در آنجا پیوند پدر و فرزند را به درستی برقرار کن.
گویا شود پیاپی با دل مسیح جانت
چون مریم ار ببندی روزی دو کام و لب را
هوش مصنوعی: انگار جان تو به طرز پیوسته‌ای مانند دل مسیح می‌شود، اگر روزی لب و دهان خود را مانند مریم ببندی و فقط به درون خود توجه کنی.
با چشم تو چو گردی رطل‌اللسان به یادش
از چوب خشک برخود ریزان کنی رطب را
هوش مصنوعی: با نگاه تو، مانند گردی که از وزن سنگین رطل به زمین می‌افتد، می‌توانی به یاد او، رطب را از چوب خشک جدا کنی و بر زمین بریزی.
خواهی که جاودانت باشد تصرف اینجا
از خویشتن جدا دار این شهوت و غضب را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که در زندگی‌ات ماندگار و پایدار باشی، باید از خواسته‌ها و تمایلات نفسانی‌ات فاصله بگیری و خودت را از هیجانات و خشم‌ها رها کنی.
داری دلی چو کعبه و ز جهل و از ضلالت
در کعبه می‌گذاری بوجهل و بولهب را
هوش مصنوعی: تو مانند کعبه‌ای داری دلی پاک و معصوم، اما در غفلت و نادانی خود، به جای تقدس، به افکار ناپاک و فساد می‌پردازی.
ای تن، چو دل به خوبان دادی و من نگفتم
بر ماهتاب خواهی افکند این قصب را
هوش مصنوعی: ای بدن، وقتی که دل را به معشوقان سپردی و من چیزی نگفتم، بدان که این احساس زیبا مانند نوری است که بر ماهتاب می‌تابد.
دل رای حقه بازی زد بر دهان تنگش
ما عرضه بر که داریم این عشق بوالعجب را؟
هوش مصنوعی: دل به بازی‌های حقه‌ای افتاده که در آن، عشق بی‌نظیری را نشان می‌دهد. حالا ما باید محبتی که اینقدر عجیب و شگفت‌انگیز است را به چه کسی ارائه دهیم؟
گفتم: مگر به پایان آید شب فراقش
در شهر عاشقان خود پایان نبود شب را
هوش مصنوعی: گفتم: آیا شب جدایی او در قلب عاشقان به پایان می‌رسد؟ انگار که شب هرگز در اینجا پایان ندارد.
ای اوحدی، چو رویش دیدی بلا همی‌کش
چون انگبین تو خوردی تاوان نبود تب را
هوش مصنوعی: ای اوحدی، وقتی که چهره‌اش را دیدی، باید با مشکلات دست و پنجه نرم کنی، مانند انگبین که طعمش شیرین است و برایش هزینه‌ای وجود ندارد.

حاشیه ها

1391/11/13 17:02
سعید

در بیت سوم واژه تو غلط است.
صحیح: با چشم تر چو گردی رطل‌اللسان به یادش

1391/11/13 17:02
سعید

همچنین واژه تصرف در بیت چهارم غلط است.
صحیح: خواهی که جاودانت باشد تشرف اینجا

1393/01/10 20:04
امین کیخا

برای شگفتیدن و تعجب کردن یک لغت دری دیگر هم هست و آن افدیدن است . افدستا یعنی ستایشی که به شگفتی باشد و ویژه جهاندار است این ستایش .

1393/01/10 20:04
امین کیخا

رطل فارسی است از لتر به معنی آوند می سازی !

1395/03/15 03:06
محسن حیدرزاده جزی

رطل اللسان نداریم ظاهرا رطب اللسان است به معنی ترزبان