قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - وله نورالله مرقده
چو بد کنی و ندانی که : نیک نیست که کردی
معاف باش و گر عاقلی معاف نگردی
ترا به باغ حقیقت چه کار و گلشن معنی؟
که فتنهٔ چمن لاله و حدیقهٔ دردی
طریق عشق گرفتی و منهزم ز ملامت
تو کز کلوخ حذر میکنی، چه مرد نبردی؟
خبر ز کردهٔ مردان شنیدهای به تواتر
مباش غافل و کاری بکن تو نیز، که مردی
گرت کند هوس روی سرخ، توبه کن از بد
که جز به توبه نشوید کسی ز روی تو زردی
گرفتمت که بکوبم بسی به پتک نصیحت
چه آلت از تو توان ساختن؟ که آهن سردی
تو از دو قطرهٔ آب آمدی پدید، وزین پس
چو باد مرگ جهد بر سرت دو دانهٔ گردی
درون دردکشان را ز سوز چاره نباشد
تو هیچ سوز نداری، مگر نه صاحب دردی؟
ز پیش خورد غم خوردنت خدای و تو دایم
در آن هوس که : نویسی حدیث خوردم و خوردی
چو کعبتین چه سود ار هزار نقش برآری؟
که همچو مهرهٔ بد باز در مششدر نردی
چه میکنی هوس، ای اوحدی، نصیحت مردم؟
چرا بساط هوی و هوس فرو ننوردی؟
به قول بیهودهکاری برون نمیرود اینجا
ترا چه کار بکس؟ چون تو نیز کار نکردی
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - وله طابالله ثراه: ای صوفی سرد نارسیدهقصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - وله روحه الله روحه: ای رنج ناکشیده، که میراث میخوری
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بد کنی و ندانی که : نیک نیست که کردی
معاف باش و گر عاقلی معاف نگردی
هوش مصنوعی: اگر کاری بد انجام دهی و از آن آگاه نباشی، ممکن است از عواقب آن رهایی یابی، اما اگر عاقل باشی، از این عواقب نمیتوانی فرار کنی.
ترا به باغ حقیقت چه کار و گلشن معنی؟
که فتنهٔ چمن لاله و حدیقهٔ دردی
هوش مصنوعی: تو چه نیازی به باغ حقیقت و گلشن معانی داری؟ چون فتنههای چمن و دردهای دل، تو را مشغول کرده است.
طریق عشق گرفتی و منهزم ز ملامت
تو کز کلوخ حذر میکنی، چه مرد نبردی؟
هوش مصنوعی: در مسیر عشق قدم برداشتهای، اما وقتی به سرزنشها میرسد، فرار میکنی. تو که از کلوخ و سنگ پرهیز میکنی، پس چگونه است که در این نبرد حاضر نمیشوی؟
خبر ز کردهٔ مردان شنیدهای به تواتر
مباش غافل و کاری بکن تو نیز، که مردی
هوش مصنوعی: خبرهایی که دربارهٔ کارهای مردان شنیدهای، بیاطلاع نباش و سعی کن تو هم کاری انجام دهی، زیرا تو هم مرد هستی.
گرت کند هوس روی سرخ، توبه کن از بد
که جز به توبه نشوید کسی ز روی تو زردی
هوش مصنوعی: اگر آرزوی دیدن چهره زیبا و سرخرو به سرت زد، باید از کارهای ناپسند خودت توبه کنی، چون هیچ کس با دیدن چهرهات به صلاح نمیرسد و هیچکس جز با توبه از حال بد بیرون نمیآید.
گرفتمت که بکوبم بسی به پتک نصیحت
چه آلت از تو توان ساختن؟ که آهن سردی
هوش مصنوعی: من تو را میگیرم تا با ضربات نصیحت تو را شکل بدهم، اما آیا از تو میتوان چیزی ساخت وقتی که مثل آهن سرد و بیحرکت هستی؟
تو از دو قطرهٔ آب آمدی پدید، وزین پس
چو باد مرگ جهد بر سرت دو دانهٔ گردی
هوش مصنوعی: تو از دو قطرهٔ آب به وجود آمدی و بعد از این، مانند باد، مرگ بر سر تو خواهد آمد و تو مانند دانهای از گرد و غبار در این دنیا خواهی بود.
درون دردکشان را ز سوز چاره نباشد
تو هیچ سوز نداری، مگر نه صاحب دردی؟
هوش مصنوعی: افراد دردکشیده هیچ راهی برای درمان دردشان ندارند. تو که درد و رنجی حس نمیکنی، آیا واقعاً صاحب هیچ دردی نیستی؟
ز پیش خورد غم خوردنت خدای و تو دایم
در آن هوس که : نویسی حدیث خوردم و خوردی
هوش مصنوعی: غم خوردن تو در برابر پروردگار، در حالی که در آرزوی اتفاقی هستی که تو و من هر دو از آن مینویسیم و تجربه میکنیم.
چو کعبتین چه سود ار هزار نقش برآری؟
که همچو مهرهٔ بد باز در مششدر نردی
هوش مصنوعی: اگر هزار نقش زیبا بر کعبه بکشید، چه فایدهای دارد؟ زیرا مانند مهرهای بد در بازی نرد، همیشه نتیجهاش نامطلوب خواهد بود.
چه میکنی هوس، ای اوحدی، نصیحت مردم؟
چرا بساط هوی و هوس فرو ننوردی؟
هوش مصنوعی: ای اوحدی، چرا به خواستهها و آرزوهای بیهدف توجه میکنی؟ چرا از لذتها و تمایلات بیمعنا دست نمیکشی و به نصیحت مردم عمل نمیکنی؟
به قول بیهودهکاری برون نمیرود اینجا
ترا چه کار بکس؟ چون تو نیز کار نکردی
هوش مصنوعی: این سخن بیهوده است که بخواهی در اینجا کاری انجام دهی؛ چراکه تو نیز خود هیچ کاری نکردهای.