گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - وله غفرالله ذنوبه

سرم خزینهٔ خوفست و دل سفینهٔ بیم
ز کردهٔ خود و اندیشهٔ عذاب الیم
گناه کرده به خروار، هیچ طاعت نه
مگر ببخشدم از لطف خود خدای کریم
ز راه دور فتادم، که غول بود رفیق
ز عقل بهره ندیدم، که دیو بود ندیم
ادیم روی من از پنجهٔ ندم سیه‌‎ست
به جز ندم نکند کس سیه‌‎رخ چو ادیم
بیا، به خود مرو این راه را که در پیشست
گزندهای درشتست و بندهای عظیم
دونیمه شد دلت اندر میان دین و درم
ببین که: بر تو چه آید برین دلِ به‌‎دونیم؟
حیات جان عزیزت به نور ایمان بود
عزیز، یوسف خود را چرا فروخت به سیم؟
چو کار خویش نکردی به‌‎هیچ رویی راست
ضرورتست که روراست می‌‎روی به جحیم
ز خط خواجهٔ خود سر نمی‌توان برداشت
به حکم او بنه، ار بنده‌ای، سر تسلیم
به هر حدیث که خواهی، نصیحتت کردم
هنوز بازنگشتی تو از ضلال قدیم
منزّها، به کسانی که وا دل ایشان
به جز مقامهٔ ذکر تو نیست هیچ مقیم
که چون مرا هوس و آز من شکنجه کند
دلم ز پنجهٔ شهوت برون کشی تو سلیم
مرا به خویشتن و عقل خویش باز مهل
که عاجزست ز درمان درد خویش سقیم
ز علم خویشتنم نکته‌ای در آموزان
خلاف علم خلافی، که کرده‌ام تعلیم
ببخش، اگر گنهی کرده‌ام، که: نیست عجب
گنه ز بندهٔ نادان و مغفرت ز حکیم
پس از گناه چنان بنده، عذرهای چنین
به پایمردی لطف تو می‌‎کنم تقدیم
اگر به دو زخم از راه خلّت اندازی
تفاوتی نکند، کآتش است و ابراهیم
تو خود عظیمی، اگر گویم، ارنه، لیکن من
به نام پاک تو خود را همی‌‎کنم تعظیم
نه سیم خواهم و نی زر، ولی چو خاک شوم
ز لطف خویش به خاکم همی‌‎فرست نسیم
در آن زمان که به حال شکستگان نگری
به اوحدی نظری برکن، ای کریم و رحیم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرم خزینهٔ خوفست و دل سفینهٔ بیم
ز کردهٔ خود و اندیشهٔ عذاب الیم
هوش مصنوعی: سرم پر از ترس و نگرانی است و دل من به مانند کشتی‌ای است که در اندیشه عذاب سخت و کارهای ناپسند خود غرق شده است.
گناه کرده به خروار، هیچ طاعت نه
مگر ببخشدم از لطف خود خدای کریم
هوش مصنوعی: من کارهای بد زیادی کرده‌ام و هیچ کار خوبی از من سراغ ندارید، مگر این که خداوند مهربان از روی لطف و مرحمتش مرا ببخشد.
ز راه دور فتادم، که غول بود رفیق
ز عقل بهره ندیدم، که دیو بود ندیم
هوش مصنوعی: از راه دور وارد شدم و رفیق من مانند یک غول بود. از عقل و خرد استفاده نکردم چون او شبیه دیو بود و من او را نمی‌شناختم.
ادیم روی من از پنجهٔ ندم سیه‌‎ست
به جز ندم نکند کس سیه‌‎رخ چو ادیم
هوش مصنوعی: روی من که به خاطر ندم سیاه شده، کسی غیر از ندم نمی‌تواند به این سیاهی برسد.
بیا، به خود مرو این راه را که در پیشست
گزندهای درشتست و بندهای عظیم
هوش مصنوعی: بیایید از این مسیر که پیش رویمان است پرهیز کنیم، چرا که در آن آسیب‌های بزرگ و موانع جدی وجود دارد.
دونیمه شد دلت اندر میان دین و درم
ببین که: بر تو چه آید برین دلِ به‌‎دونیم؟
هوش مصنوعی: دل تو در میانسری بین دین و دنیای مادی دو نیمه شده است. حالا به این فکر کن که عاقبت این دل دو نیمه شده، چه سرنوشتی برایش رقم خواهد خورد؟
حیات جان عزیزت به نور ایمان بود
عزیز، یوسف خود را چرا فروخت به سیم؟
هوش مصنوعی: زندگی ارزشمند تو به نور ایمان وابسته است، پس چرا یوسف خود را به پول و ثروت فروخت؟
چو کار خویش نکردی به‌‎هیچ رویی راست
ضرورتست که روراست می‌‎روی به جحیم
هوش مصنوعی: اگر در کار خود کوتاهی کرده‌ایی، به هیچ وجه نباید انتظار نیکی داشته باشی، بنابراین طبیعی است که به سمت عذاب بروی.
ز خط خواجهٔ خود سر نمی‌توان برداشت
به حکم او بنه، ار بنده‌ای، سر تسلیم
هوش مصنوعی: نمی‌توان از حرف‌های مولا و استاد خود سرپیچی کرد. اگر از او اطاعت کنی، باید با کمال ارادت و تسلیم باشد.
به هر حدیث که خواهی، نصیحتت کردم
هنوز بازنگشتی تو از ضلال قدیم
هوش مصنوعی: هر چه که می‌خواستی درباره‌ی نصیحت بشنوی، به تو گفتم، اما تو هنوز از گمراهی گذشته‌ات برنگشته‌ای.
منزّها، به کسانی که وا دل ایشان
به جز مقامهٔ ذکر تو نیست هیچ مقیم
هوش مصنوعی: کسانی که دلشان جز یاد تو در هیچ جایی آرام نمی‌گیرد، هیچ‌گاه در جایی غیر از تو سکونت ندارند.
که چون مرا هوس و آز من شکنجه کند
دلم ز پنجهٔ شهوت برون کشی تو سلیم
هوش مصنوعی: وقتی که آرزو و تمایلات من باعث درد و عذابم شوند، تو با دلسوزی و حسن نیت می‌توانی نجاتم دهی.
مرا به خویشتن و عقل خویش باز مهل
که عاجزست ز درمان درد خویش سقیم
هوش مصنوعی: من را به خود و عقل خود واگذار نکن که عاجز است از درمان بیماری خودش.
ز علم خویشتنم نکته‌ای در آموزان
خلاف علم خلافی، که کرده‌ام تعلیم
هوش مصنوعی: از دانش خودم نکته‌ای به شما می‌آموزم که با علم و دانسته‌هایم در تضاد است، ولی من این را یاد گرفته‌ام.
ببخش، اگر گنهی کرده‌ام، که: نیست عجب
گنه ز بندهٔ نادان و مغفرت ز حکیم
هوش مصنوعی: ببخشید اگر اشتباهی از من سر زده است، زیرا که کار خطا از بنده‌ای نادان طبیعی است و آمرزش از جانب شخص خردمند عجیب نیست.
پس از گناه چنان بنده، عذرهای چنین
به پایمردی لطف تو می‌‎کنم تقدیم
هوش مصنوعی: بعد از اینکه خطا کردم، با تمام وجودم از لطف و مهربانی تو عذرخواهی می‌کنم و این عذرها را به تو تقدیم می‌کنم.
اگر به دو زخم از راه خلّت اندازی
تفاوتی نکند، کآتش است و ابراهیم
هوش مصنوعی: اگر تو دو آسیب به دل من بزنی، فرقی نمی‌کند، چون من مانند آتش هستم و ابراهیم.
تو خود عظیمی، اگر گویم، ارنه، لیکن من
به نام پاک تو خود را همی‌‎کنم تعظیم
هوش مصنوعی: شما خود بزرگ و باعظمت هستید، اگر بخواهم به آن اشاره کنم، اما من به خاطر ارادت و احترام به نام پاک شما، خود را کوچک می‌دانم و در برابر شما تعظیم می‌کنم.
نه سیم خواهم و نی زر، ولی چو خاک شوم
ز لطف خویش به خاکم همی‌‎فرست نسیم
هوش مصنوعی: من نه به دنبال نقره‌ام و نه طلا، اما وقتی که به خاک تبدیل شوم، از مهربانی‌اش نسیمی به سمت من خواهد وزید.
در آن زمان که به حال شکستگان نگری
به اوحدی نظری برکن، ای کریم و رحیم
هوش مصنوعی: زمانی که به حال افرادی که شکست خورده‌اند نگاه می‌کنی، بر اوحدی نظر مهربانانه‌ای بیفکن، ای بخشنده و رحمت‌گستر.