گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - وله رحمةالله علیه

میان کار فروبند و کار راه بساز
که کار سخت مخوفست و راه نیک دراز
ز جنبش تو سبق بردنی نیاید، لیک
بکوش تا ز رفیقان خود نمانی باز
چو حلقه بر در این آستانه سر می‌زن
مگر که بار دهندت درون پردهٔ راز
به دست کوته ازان شاخ بر نشاید چید
قدم بلند نه و دست همت اندر یاز
ز حق چو دور شوی باطلت نماید رخ
ز باطلت چه گشاید؟ دمی به حق پرداز
چه روزها بر معشوقه در نیاز شدی
که قامت تو شبی خم نشد به وقت نماز
ز مفلست چه خبر؟ کو برهنه شد چو سبو
که بیست تو به سر هم فروکنی چو پیاز
چو ایزدت به کرم بی‌نیاز گردانید
چه موجبست که خدمت نمیکنی به نیاز؟
مگر که فایض رحمت کند به خلق نظر
وگرنه وای بدین تشنگان وادی آز!
چو حق جمال نماید معینت گردد
که هر چه کردی و گفتی مجاز بود، مجاز
ز آدمی تو همین ریش و سر توانی دید
که مرغ همت ازین به نمی‌کند پرواز
نه آن کسی، که اگر پتک بر سرت کوبند
قراضه‌ای بدر اندازی از دهان چو گاز
چو سایه بر سر این خاکدان چه میگذری؟
بکوش و سایهٔ همت بر آسمان انداز
هزار بار بگفتم که: باز گرد از ظلم
و گر ملول نگردی ز من، بگویم باز
برای خود سپری راست کن ز عدل و بترس
ز سهم آتش این سینهای تیرانداز
تو اسب عمر پی مال کرده تیز و بدان
که مال در ده و گیرست و عمر در تگ و تاز
زمانه چون ز فرازت به شیب خواهد برد
دویده گیر بسی سال در نشیب و فراز
نگاه کن که: ز پیش تو چند کس رفتند؟
که یک نشانه از آن رفتگان نیامد باز
بکوش تا سخن از روی راستی گویی
تو خواهی از همدان باش و خواهی از شیراز
به راه بادیه گر فخر می‌کنی رفتن
میان خواجه چه فرقست و اشتران جهاز؟
سر تو کبر نکردی به جاه محمودی
ز پوستین خود ار یادت آمدی چو ایاز
تو بر خدای خود آن ناز می‌کنی از جهل
که بر پدر نکند پنج ساله چندان ناز
چو اوحدی ز در بندگی مگردان رخ
که ضایعت نگذارد خدای بنده‌نواز

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

میان کار فروبند و کار راه بساز
که کار سخت مخوفست و راه نیک دراز
هوش مصنوعی: در میان کارها، کارها را متوقف کن و به ساختن راه جدید بپرداز، زیرا کارهای دشوار و ترسناک هستند و مسیر خوب و درست طولانی است.
ز جنبش تو سبق بردنی نیاید، لیک
بکوش تا ز رفیقان خود نمانی باز
هوش مصنوعی: از حرکات تو هیچ چیزی نمی‌توانم بفهمم، اما تلاش کن که از دوستانت عقب نمانی.
چو حلقه بر در این آستانه سر می‌زن
مگر که بار دهندت درون پردهٔ راز
هوش مصنوعی: مثل حلقه‌ای که بر در می‌چرخد، خواهش کن تا شاید تو را به درون رازهای پنهان راه دهند.
به دست کوته ازان شاخ بر نشاید چید
قدم بلند نه و دست همت اندر یاز
هوش مصنوعی: اگر دست تو کوتاه باشد، از آن درخت شاخی نمی‌توانی چید. باید قدم‌های بلندی برداشت و با اراده و همت کار را آغاز کرد.
ز حق چو دور شوی باطلت نماید رخ
ز باطلت چه گشاید؟ دمی به حق پرداز
هوش مصنوعی: هرگاه از حقیقت دور شوی، باطل بر تو ظاهر می‌شود و نمی‌توانی از آن رهایی یابی. پس بهتر است لحظه‌ای به حقیقت بیندیشی.
چه روزها بر معشوقه در نیاز شدی
که قامت تو شبی خم نشد به وقت نماز
هوش مصنوعی: در روزهایی که به عشق خود نیازمند بودی، قامت تو حتی در هنگام نماز هم خم نشد.
ز مفلست چه خبر؟ کو برهنه شد چو سبو
که بیست تو به سر هم فروکنی چو پیاز
هوش مصنوعی: از وضعیت بی‌چیزان چه خبری داری؟ آیا او هم مانند سبویی که برهنه شده است، این‌قدر عریان شده که با یک ضربه مانند پیاز له شود؟
چو ایزدت به کرم بی‌نیاز گردانید
چه موجبست که خدمت نمیکنی به نیاز؟
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند با لطف و بخشش خود تو را بی‌نیاز کرده، چرا هنوز به نیازمندان کمک نمی‌کنی؟
مگر که فایض رحمت کند به خلق نظر
وگرنه وای بدین تشنگان وادی آز!
هوش مصنوعی: به جز این که خداوند رحمتش را بر مردم نازل کند، چه بد است حال این تشنگان در این دنیای آز و امتحان!
چو حق جمال نماید معینت گردد
که هر چه کردی و گفتی مجاز بود، مجاز
هوش مصنوعی: وقتی که حقیقت خود را نشان دهد، متوجه خواهی شد که هر آنچه انجام دادی و گفتی فقط دروغین و غیرواقعی بوده است.
ز آدمی تو همین ریش و سر توانی دید
که مرغ همت ازین به نمی‌کند پرواز
هوش مصنوعی: از انسان فقط همین مو و ریشش را می‌توانی ببینی، در حالی که پرواز آرزوهای او دیگر ممکن نیست.
نه آن کسی، که اگر پتک بر سرت کوبند
قراضه‌ای بدر اندازی از دهان چو گاز
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی که در شرایط سخت و دشوار قرار می‌گیرد، نباید دشمنی و بی‌احترامی به دیگران را از خود نشان دهد. بلکه باید شخصیت و برخوردش به قدری قوی و محترم باشد که حتی در مواجهه با مشکلات، آرامش و محبت را حفظ کند. اگر او تحت فشار قرار گیرد، نباید به آسانی واکنش‌های تند و خشمگین از خود نشان دهد.
چو سایه بر سر این خاکدان چه میگذری؟
بکوش و سایهٔ همت بر آسمان انداز
هوش مصنوعی: وقتی مثل یک سایه بر این سرزمین می‌گذری، تلاش کن و سایه‌ی اراده‌ات را به آسمان پرتاب کن.
هزار بار بگفتم که: باز گرد از ظلم
و گر ملول نگردی ز من، بگویم باز
هوش مصنوعی: من هزار بار به تو گفتم که از ظلم و ستم دست بردار، و اگر از من خسته نشده‌ای، دوباره به تو می‌گویم.
برای خود سپری راست کن ز عدل و بترس
ز سهم آتش این سینهای تیرانداز
هوش مصنوعی: برای خود از عدالت به‌عنوان حفاظی محکم استفاده کن و از آتش خشم افرادی که تیراندازی می‌کنند، بترس.
تو اسب عمر پی مال کرده تیز و بدان
که مال در ده و گیرست و عمر در تگ و تاز
هوش مصنوعی: تو در پیمان عمر خود، خیلی سریع و به شدت تلاش می‌کنی برای کسب مال و ثروت، اما بدان که ثروت در دنیا ماندنی نیست و عمر در حال گذر و زودگذر است.
زمانه چون ز فرازت به شیب خواهد برد
دویده گیر بسی سال در نشیب و فراز
هوش مصنوعی: زمانه اگر بخواهد تو را از اوج به پایین بکشاند، بهتر است که در گذشته و در سختی‌ها و فراز و نشیب‌ها تلاش کنی و آماده باشی.
نگاه کن که: ز پیش تو چند کس رفتند؟
که یک نشانه از آن رفتگان نیامد باز
هوش مصنوعی: به اطراف خود بیاندیش و ببین چه تعداد افرادی که در گذشته در کنار تو بودند، حالا رفته‌اند. هیچکدام از آنها هیچ علامتی از خود به جا نگذاشته‌اند که دلیلی بر بازگشتشان باشد.
بکوش تا سخن از روی راستی گویی
تو خواهی از همدان باش و خواهی از شیراز
هوش مصنوعی: سعی کن تا همیشه با صداقت صحبت کنی، چه اهل همدان باشی و چه اهل شیراز.
به راه بادیه گر فخر می‌کنی رفتن
میان خواجه چه فرقست و اشتران جهاز؟
هوش مصنوعی: اگر به خاطر فخر و مباهات در بیابان راه می‌روی، چه تفاوتی دارد که در کنار بزرگان و اعیان باشی یا سوار بر شتران؟
سر تو کبر نکردی به جاه محمودی
ز پوستین خود ار یادت آمدی چو ایاز
هوش مصنوعی: تو به خاطر موقعیت و جایگاه بالایی که داری، متکبر نیستی و اگر به یاد کنی و به خاطر داشته باشی، مانند «ایاز» از همان پوستین خود که بر تن داری، هیچ کبر و خودپسندی نداری.
تو بر خدای خود آن ناز می‌کنی از جهل
که بر پدر نکند پنج ساله چندان ناز
هوش مصنوعی: تو به خداوند خود آن قدر ناز و عذر می‌گذاری که کودک پنج ساله نیز بر پدرش اینگونه ناز نمی‌کند.
چو اوحدی ز در بندگی مگردان رخ
که ضایعت نگذارد خدای بنده‌نواز
هوش مصنوعی: اگر مانند اوحدی، از در بندگی و خدمت به حق روی برگردانی، خداوند مهربان و نوازشگر به تو اجازه نخواهد داد که از مسیر درست خارج شوی و آسیب ببینی.

حاشیه ها

1389/09/07 05:12
دلشکسته ی بی سامان

بیت ششم را من بدینسان در دفتری سال ها پیش دیده بودم:
چه روزها پی معشوقه در نیاز شدی
که قامت تو شبی خم نشد به وقت نماز
که بنظرم پر معنی تر و زیبا تر است از:
چه روزها بر معشوقه در نیاز شدی
که قامت تو شبی خم نشد به وقت نماز
چه اینکه" پی" کسی افتادن و یا تعظیم نمودن پی کسی کنایه از بی محلی ان کس و بی اعتنایی ان کس نسبت به شخص تعظیم و نماز کرده هم می باشد پس شاید زیبا تر از باشد...

1399/05/19 07:08
مرزبان

اوحچی براستی بین سعدی و حافظ بزرگترین شاعرست - فارسی گوییش بسیار دری است واژگان عربی بسیار کم دارد - و سبک اذربایجانی از شعرش پیداست بیش از همه شعرش به سعدی نزدیک است