گنجور

شمارهٔ ۳۷

دردی است در این دلم که درمانش نیست
زاین درد نمرد دل مگر جانش نیست
یا رب تو به فضل خویش جایی برسان
سررشتهٔ این غصّه که پایانش نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دردی است در این دلم که درمانش نیست
زاین درد نمرد دل مگر جانش نیست
هوش مصنوعی: در دل من دردی وجود دارد که به هیچ وجه درمان نمی‌شود. این درد آن‌قدر عمیق است که حتی جانم را هم در خطر می‌اندازد، مگر اینکه دل از این درد رهایی یابد.
یا رب تو به فضل خویش جایی برسان
سررشتهٔ این غصّه که پایانش نیست
هوش مصنوعی: ای پروردگار، به لطف و محبتت کمک کن تا بر سر آغاز این درد بی‌پایان بایستم و راهی برای خاتمه‌اش بیابم.