بخش ۸ - فصل
فصل: اگر گویند خوف مکر از دل ولی زایل شود جواب آنست که چون ولی مُصْطَلَمْ بود از شاهد خویش مُخْتَطَفْ بود بحال از احساس خویش، وی مستهلک بود در آنچه بر وی مستولی بود و خوف از حاضران بود با ایشان.
بخش ۷ - فصل: اگر گویند روا بود که ولی در حال ولی بود پس عاقبت او زان بگردد جواب گوئیم هرکس که از شرط ولایت کند که عاقبت او باید که نیکو بود روا ندارد و آنکس که گوید روا بود در حال کسی گوید که من مؤمنم بر حقیقت باز آنک روا بود که حال او از آن بگردد در عاقبت، دور نباشد، برین قول اگر گوید که روا بود که ولی در یک حال صدّیقی بود پس در دیگر حال از آن بگردد اختیار ما اینست و روا بود که از جمله کرامات ولی یکی آن بود که داند که او را عاقبت نیک خواهد بود، و عاقبش نخواهد گردید و این، باز آن مسئله کشد که یاد کردیم که روا بود که ولی داند که ولی است یا نه.بخش ۹ - فصل: اگر گویند که «چه چیز باید که غالب بود بر ولی در اوقات که با خویشتن بود؟» گوییم:« صدق او در گزارد حقوق حقتَعالی، پس رفق او و شفقت او بر خلق در جملهٔ احوال و رحمت خواستن او جمله خلق را و تحمّل کردن او از خلق بخویی نیکو و نیکوییخواستن او از حقتعالی خلقان را بیآنکه التماسی کند از ایشان و همّت او در رستگاری خلق بود و از ایشان اگر رنجی بدو رسد انتقام نکشد و خویشتن را از حقد بر ایشان نگاه دارد و دست از مال ایشان کوتاه دارد و به همه وجهی طمع از ایشان بریده دارد و زبان به بدگفتن از ایشان کشیده دارد و غیبت ایشان نکند و خصم هیچکس نباشد در دنیا و آخرت.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فصل: اگر گویند خوف مکر از دل ولی زایل شود جواب آنست که چون ولی مُصْطَلَمْ بود از شاهد خویش مُخْتَطَفْ بود بحال از احساس خویش، وی مستهلک بود در آنچه بر وی مستولی بود و خوف از حاضران بود با ایشان.
هوش مصنوعی: فصل: اگر گفته شود که ترس از فریب در دل وجود دارد، ولی از بین میرود، پاسخ این است که وقتی ولی (سخنگو یا فردی با مقام و اعتبار) در خطر قرار میگیرد و از درون خود میکاهد، به حالتی میرسد که از احساسات خود غافل است. او در چیزی که بر او تسلط دارد، غرق میشود و ترس او از حضار و دیگران است.