گنجور

بخش ۱۱ - باب پنجاه و پنجم دَر وصیّت مریدان

چون طرفی از سیر این قوم اثبات کردیم و بابی چند از مقامات با او پیوسته کردیم خواستیم که این رسالت را ختم کنیم بوصیّت مریدان و امیدواریم بخدای عَزَّوَجَلَّ که توفیق دهد ایشانرا باستعمال آن و محروم نگذارد ما را از قیام بدان و بر ما حجّتی نکند.

بدانک اوّل قدمِ مرید، اندر طریقت، چنان باید که بر صدق بود تا بناء آن درست بود که پیران گفته اند که مریدان از وصول محروم از آن باشند که اصل ضایع کنند.

از استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که چنین گفت.

و واجب چنان کند که در ابتدا اعتقاد درست کند میان خویش و خدای تعالی صافی از ظن و شبهت و خالی از ضلالت و بدعت چنانک از برهان و حجت خیزد آن اعتقاد و مرید را زشت بود که ویرا نسبت کنند با مذهب کسی که برین طریق نباشد و نسبت صوفی با کسی از مذاهب مختلف جز طریقۀ صوفیان نبود مگر از نتیجۀ جهل ایشان بمذهب اهل این طریقت زیرا که حجّت ایشان اندر مسئلها قوی تر بود از حجّت همگنان و قاعدۀ مذهب ایشان قوی تر و محکم تر بود از آنِ دیگران و مردمان یا اصحاب نقل و اثراند و امّا خداوندان عقل و فکر و پیران این طائفه ازین جمله برگذشته باشند، آنچه مردمان را غیب باشد ایشان را ظاهر باشد و آنچه خلق را از معرفت مقصود بود ایشانرا از حق سُبْحانَهُ وَ تَعالی موجود بود، ایشان خداوندان وصال اند و دیگران اهل استدلال، مَثل ایشان چنانست که شاعر گوید:

لَیْلی بِوَجْهِکَ مُشْرِقٌ
وَظَلامُهُ فی النّاسِ ساری
فَالنّاسُ فی سَدَف الظَّلا
مِ وَنَحْن فی ضَوْءِ النَّهارِ

و هیچ وقت نبودست از ابتداء اسلام الّا که درو پیری بوده است ازین طایفه که او را علم توحید بوده است و امام قوم بودست الّا که امامان این زمانه از علما او را گردن نهاده اند و متواضع بوده اند او را و همه تبرّک کرده اند بدو و اگر نه مزیّتی و خصوصیّتی را بودی کار بعکس این بودی.

و اینک احمد حنبل نزدیک شافعی بود رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ شَیْبان راعی بیامد، احمد گفت یا باعبداللّه می خواهم که پیدا کنم این مرد را، بر نقصانِ علم او تا بعلم مشغول باشد شافعی رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ ویرا گفت نباید، ویرا سیری نکرد احمد حنبل شیبان را گفت یا شیبان چه گوئی در کسی که یک نماز از جملۀ پنج نماز فراموش کند، در شبانروز و نداند که کدام نماز فراموش کرده است چه واجب بود بر وی، گفت شیبان ای احمد این دلی بود از خدای خویش غافل شده واجب بود او را، ادب کردن تا از خداوند خویش غافل نباشد پس از آن احمد حنبل از هوش بشد چون با هوش آمد شافعی رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ گفت گفتم نه ترا که این را مجنبان و شیبان راعی امّی بود چون از ایشان، محلّ امّی این باشد، بنگر که امامان ایشان چگونه باشند.

چنین گویند کی فقیهی بود از بزرگان فقها، و حلقۀ درس او در پهلوی حلقۀ شبلی بود در بغداد در جامع منصور و این فقیه را ابوعمران گفتندی و سخن شبلی، کار درس برایشان شوریده میداشت یکی، روزی، از اصحاب ابوعمران مسألۀ از حیض، شبلی را بپرسید و میخواست که او را خجل کند شبلی مسئله بگفت و خلاف مردمان در آن مسئله یاد کرد ابوعمران بر پای خاست و بوسه بر سر شبلی داد و گفت یا ابابکر ده قول درین مسئله مرا فایده بود که نشنیده بودم، از هرچه تو گفتی سه قول دانستم.

گویند ابوالعبّاس سُرَیْج بمجلس جنید بگذشت و سخن او بشنید، او را گفتند چه گوئی اندرین سخن گفت من ندانم که چه می گوید ولیکن سخن ویرا صولتی است نه چنانک صولت مبطلان بود.

و گویند عبداللّه بن سعیدبن کُلّاب را گفتند که تو سخن می گوئی، بر سخن همگنان و اینجا مردی است که او را جنید خوانند بنگر تا هیچ اعتراض برو توانی کرد یا نه، بحلقۀ جنید حاضر شد، او را از توحید بپرسید جنید جواب داد و او متحیّر شد، ازان که فهم نکرد و گفت یک بار دیگر بگوی آنچه گفتی، دیگرباره بگفت نه بدان عبارت، عبداللّه گفت این چیزی دیگر است یاد نگرفتم بازگوی آنچه گفتی بعبارتی دیگر اعادت کرد عبداللّه گفت ممکن نیست که من این سخن تو حفظ توانم کرد املا کن بر من، جنید گفت اگر از خود همی گویم املا توانم کرد عبداللّه برخاست و بفضل و بزرگی و زیرکی وی اعتراف کرد وعُلِوّ حال او.

چون اصل این طایفه درست ترین اصلهاست و پیران ایشان بزرگترین مردمانند و علماء ایشان داناتراند مریدی را که او را ایمان بود بدیشان اگر از اهل سلوک بود خواهندۀ مقصود ایشان، او با ایشان شریک بود در آنچه ایشان را بدان مخصوص گردانیده اند بدان، از مکاشفات غیب، محتاج آن نبود که خویشتن را طفیلی میکند بر کسی که او خارج ازین طائفه بود و اگر این مرید، طریق او طریق تقلید بود و بحال خویش مستقلّ نبود و خواهد که بر راه تقلید رود تا آنگاه که بتحقیق رسد، گو پیران سلف را مقلّد باش و بر طریقت ایشان می رو که آن او را اولی تر از دیگر طریقتها.

وازین بود که شیخ ابوعبدالرّحمن سلَمی گفت که شبلی گوید که چیست ظنّ تو بعلمی که علم علمای ظاهر قوم را در آن تهمت بود.

و جنید گوید اگر دانستمی اندر زیر کبودی آسمان خدای تعالی را علمی بودی بزرگوارتر ازین علم که با اصحاب می گویم قصد آن کردمی و بدست آوردمی.

و چون مریدان اعتقاد خود محکم بکردند میان خویش با خدای، باید که علم شریعت بحاصل آرد اِمّا بتحقیق و اِمّا سؤال از ائمّه آن قدر که فریضه بدان بگزارد و اگر فقها مختلف باشند اندر فتوای این مسئله، او آنچه باحتیاط تر بود آن گیرد و دائم قصد او آن بود تا از خلاف بیرون آید که رُخْصت اندر شریعت، کار ضعیفان بود و کار مشغولان و این طائفه را هیچ شغل نبود مگر فرمان خداوندتعالی بجای آوردن، و از بهر این گفته اند که چون درویش از درجۀ حقیقت با مقام رخصت شریعت آید نیّت خویش فسخ کرده باشد با خدای و عهدی که او را بود با خدای عَزَّوَجَلَّ نقض کرده.

و مرید باید که شاگردی پیر کرده بود که هر مرید که ادب از پیری فرا نگرفته باشد ازو فلاح نیاید و اینک ابویزید میگوید هر که او را استاد نبوده باشد امام او دیو بود.

از استاد ابوعلی شنیدم که گفت درخت خود رُسْت برگ برآرد ولیکن بار نیارد مرید همچنان بود که استاد ندیده باشد که طریقت ازو فرا گیرد هر نفسی او هوی پرست بود فرا پیش نشود.

پس چون خواهد که بدین طریق رود بعدازین جمله، باید که توبه کند، از همه زَلَّتها دست بدارد، پنهان و آشکارا و صغیره و کبیره و جهد کند تا خصمان را خشنود کند، باوّل و هر که خصم را خشنود نکند هرگز ازین طریقت او را هیچ چیز نگشاید و برین جمله رفته اند و پس ازین جهد کند تا علاقها همه بیندازد.

اوّل آنست که از مال بیرون آید که مال او را از حق باز دارد و بناء این کار بر فراغت دل نهاده اند.

شبلی فرا حُصْری گفتی در ابتداء کار که اگر از جمعۀ تا جمعۀ که پیش من آیی بخاطر تو چیزی گذر کند جز خدای، حرامست بر تو که پیش من آیی.

و هیچ مرید نبوده است که اندرین کار آمده است که علاقتی داشت از دنیا الّا که آن علاقت او را، از آن شغل بیرون آورد و چون از مال بیرون آمد از جاه نیز بیرون باید آمد که جاه خویش دیدن در آن طریقت، مهلکۀ عظیم است و هرگاه که قبول خلق و ردّ ایشان نزدیک مرید هر دو یکی نباشد از وی هیچ چیز نیاید و زیان گارترین چیزها او را آن بود که مردمان او را بچشم اثبات بینند و خواهد که او را بزرگ دارند و بدو تبرّک کنند آنک مردمان ازین حدیث مُفْلِس باشند و او را هنوز اراده نشده باشد، تَبَرُّک چون کنند بدو، پس از جاه بیرون آمدن واجب بود برایشان زیرا که آن زهری کشنده است.

چون از جاه و مال بیرون آمد باید که نیّتی بکند درست با خدای تعالی که پیر خویش را مخالفت نکند بهرچه گوید زیرا کی مرید را خلاف پیر، اندر اوّل کار، زیانی سهمگین بود زیرا که ابتداء حال او بر جملۀ عمرش دلیل بود.

و شرط او آنست که بدل اعتراض نکند بر پیر خویش و اگر چنان بود که بر خاطر مرید بگذرد که او را اندر دنیا و آخرت قدری و قیمتی است یا بر روی زمین هیچکس هست کمتر ازو، یک قدم، اندر ارادت درست نبود او را، زیرا که او جهد می باید کرد تا خدایرا بسیار شناسد نه تا خویشتن را، بحاصل کند. قدری و جاهی و فرق بود میان آنک خدایرا خواهد و میان آنکه جاهِ نفس خویش خواهد اِمّا در دنیا و امَّا در آخرت.

پس واجب بود برو که سرّ خویش نگاه دارد مثلاً از انگلۀ گریبان خویش مگر از پیر خویش که نگاه نباید داشت و اگر نَفَسی از نَفَسهای خویش از پیر پنهان دارد او را خیانت کرده باشد، باید کی هرچه او را فرماید آنرا گردن نهد بعقوبت آن خیانت که کرده باشد اِمّا بسفری که او را تکلیف کند یا آنچه فرماید از پی آن شود.

و روا نبود که پیر زلّت از مریدان اندر گذارد زیرا که ضایع کردن حقِ خدای بود جَلَّ جَلالُهُ و تا آنگه که مرید از همه علاقتها بیرون نیاید روا نبود که پیر او هیچ چیز تلقین کند از ذکرها، بلکه واجب بود که تجربت کند او را، چون مرید را اندر آن صادق یابد و عزم وی درست بود شرط کند با وی که هرچه پیش آید اندر طریقت راضی بود از قضاهای گوناگون، عهد کند با او که ازین طریقت برنگردد بهرچه او را پیش آید از سختی و ذُلّ و درویشی و درد و بیماری و آنک بدل میل نکند بآسانی، و شهوت و رخصت نجوید، و تن آسانی و کاهلی پیشه نگیرد زیرا که ایستادن مرید بتر بود از فَتْرتِ او.

و فرق بود میان فترت و وَقْفَت و فرق آن بود که فترت بازگشتن بود از ارادت و بیرون آمدن از آن طریق و وَقْفَت ایستادن بود از راه رفتن بخوش آمد کسلی و کاهلی و هر مرید که در ابتدای کار کاهلی پیشه گیرد ازو هیچ چیز نیاید.

و چون پیر او را امتحان کرد واجب بود بر وی که ذکر او را تلقین کند چنانک پیر صواب بیند گوید تا آن نام بر زبان همی گوید پس بفرماید تا دل با زبان راست دارد و گوید تا دایم بر آن ذکر باشد چنانک پنداری که دائم با خدای خویش است و تا توانی بر زبانت جز آن ذکر نرود.

و فرماید تا دائم بر طهارت باشد و نخسبد مگر از غلبۀ خواب و از طعام بتدریج کم میکند اندک اندک، تا بر آن قوی گردد و نگذارد که عادت خویش بیکبار دست بدارد که در خبر آمده است که شتاب زده نه راه برود و نه ستورش برجای بماند.

پس فرماید تا خلوت گیرد و عزلت و جهد کند اندر حال خلوت تا خواطر بخود راه ندهد و چیزها که دل او مشغول گرداند از خود باز دارد.

و بدانک درین حالت اندک کسی بود از مریدان که نه او را در ابتدا وسواسی بود در اعتقاد، بخاصه که مرید زیرک دل بود و این از آن امتحانها است که بر مرید باید نهاد، بر پیر واجب بود چون او را زیرک یابد که حجّتهای عقلی او را تلقین کند که ناچار او را بعلم رستگاری باشد از وسواس، و اگر پیر اندر وی هیچ چیز بیند از قوّت و ثبات اندر طریقت، او را صبر فرماید و ذکر دائم تا نور قبول از دل وی برافروزد و آفتاب وصال اندر دل او برآید و این زود بود ولیکن از بسیاری یکی را نبود این امّا غالب آن بود که ایشانرا باز نظر آرند و نگریستن و تأمّل کردن نشانها بشرط، تا علم اصول حاصل شود بقدر حاجت و داعیۀ مرید.

و بدانک مرید را اندرین باب، بلاها باشد، باوّل و آن، آن بود که چون در خلوت باشد بذکر مشغول شوند یا در مجلس سماع باشند و غیر آن، چیزها در نفس و خاطر ایشان گذر کند مُنْکَر تا بحدّی که ایشانرا ممکن نباشد که آن آشکارا توانند کردن کسی را، یا بر زبان توانند راندن آنرا و ایشان بحقیقت دانند که حق تعالی منزّهست و ایشانرا در آن شبهت نباشد که آن باطل است و بدان مبالات نکنند و باستدامت ذکر مشغول باشند باید که ذکری کنند و از خدای تعالی درخواهند تا ایشانرا از آن خلاص دهد و این خواطرها از وسواس شیطان نبود بلکه از حدیث نفس بود و هواجس آن، چون بنده بترک مبالات بدان، مشغول شود آن، ازو بریده گردد.

از آداب مرید بلکه از فرائض حال او آنست که موضع ارادت خویش را ملازمت کند و بسفر بیرون نشود پیش از آنکه طریقت او را قبول کند و پیش از آنکه بدل، بحق رسد که سفر، مرید را نه در وقت خویش زهری قاتل بود و هر که از ایشان سفر کند پیش از وقت خویش بدانچه امید دارد نرسد و چون خدای تعالی خیری خواهد به مرید، او را برجای بدارد و چون شرّی خواهد بدو، او را باز آن برد که از آن بیرون آمده باشد و چون جوان باشد طریقت او خدمت کردن باشد بظاهر و درویشانرا دوست دارد و این فروترین رتبت بود اندر طریقت او و مانند او، برسمی اندر ظاهر بِسنده کنند و سفر همی کنند، غایت نصیب ایشان ازین طریقت، حجّ بود و زیارت موضعها که آنجا رحلت کنند و دیدار پیران بظاهرِ سلام، بدین قناعت کنند، ایشانرا دائم سفر همی باید کرد تا آسایش، ایشانرا در محظورات نیفکند زیرا که جوان چون راحت و آسایش یابد فترت بدو راه یابد و چون مرید یکبار اندر میان درویشان شود اندر بدایت، او را زیان دارد، عظیم، اگر کسی اندر افتد سبیل او آن بود که حرمت پیران بجای آرد و اصحاب را خدمت کند و خلاف نکند ایشانرا و آنچه راحت ایشان بود اندر آن، بدان قیام کند و جهد کند تا دل پیری از وی مُسْتَوْحِش نگردد و باید که اندر صحبت درویشان خصم بود بر تن خویش و برایشان خصمی نکند، هریکی را ازیشان بر خویشتن حقّی واجب داند و حقِّ خویش بر کس واجب نبیند.

و مرید باید که هیچ کس را مخالفت نکند اگرچه داند که حق بدست اوست خاموش بود و بظاهر چنان نماید که موافق اوست و هر مریدی که در وی ستیزه و لجاج و پیکار بود از وی هیچ چیز نیاید.

و چون مرید اندر جمع درویشان بود باید که خلاف نکند ایشانرا، در سفر یا در حضر، بظاهر، نه در خوردن و نه در روزه داشتن و نه در حرکت و اگر چیزی رود که موافق نبود، بسرّ خلاف کند و دل با خدای نگاه دارد و چون او را اشارت خوردن کنند لقمۀ یا دو بخورد و نفس خویش را آرزو ندهد.

و از آداب مریدان نیست، وِردها بسیار داشتن، بظاهر زیرا که قوم اندر خاطر مانده باشند و معالجت خویهای بد و از غفلت دور بودن نه اندر اعمال بِرّ، ناچار، بود ایشانرا از آن، گزاردن فرایض و سنن راتبه است اَمّا زیادت از نماز نافله، یاد کرد بدل، ایشانرا تمامتر بر دوام.

و سرمایۀ مرید آنست که از همه احتمال کند بخوشی و هرچه او را پیش آید برضا و صبر، آن بگذارد و بر تنگی و درویشی صبر کند و سؤال نکند و بقلیل و کثیر معارضه نکند اندر آنچه او را حظّی بود در آن و هر که این نخواهد کرد ویرا ببازار باید شدن زیرا که هر که هر آرزویی که مردمانرا بود، او را نیز آن آرزوی بود یا خواهد بود، از آنجا که ایشان آرزوی خویش حاصل کنند او را نیز هم از آنجا حاصل باید کرد از عرق پیشانی و رنج دست.

و چون مرید اندر خلوت بذکر مشغول بود اگر اندر خلوت چیزی یابد که پیشتر از آن نیافته باشد امّا بخواب یا در بیداری یا میان خواب و بیداری از خطابی که بشنود یا معنیی که او را روی نماید از آنچه نقض عادت بود، بدان مشغول نباید بود البتّه، و باز آن ننگرد و نباید که منتظر این چنین چیزها باشد که این همه او را از حق مشغول دارد و چاره نباشد او را این همه حالها که پیش آید او را، پیر خبر دادن از آن، تا دلش فارغ شود از آن و بر پیر واجب بود که سرّ او نگاه دارد و کار او از دیگران پنهان دارد و اندر چشم او آنرا حقیر گرداند که این همه آزمایش بود و باز آن آرام گرفتن عین مَکْر بود، مرید باید که حذر کند و همّت ازین برتر دارد.

و بدانکه زیان گارترین چیزی مرید را آنست که شاد بود بدانچه اندر سرّ او پیدا آید از تقریبات حق تعالی بدانکه او را مخصوص کرده باشد بدان و اگر بترک آن بگوید زود بود که او را ازین حال بربایند، بآنچه پیدا کنند او را، از حقیقتها و شرح این چیزها در جمله اندر کتاب نوشتن دشخوار افتد.

و از حکم مرید آنست که چون در جایگاهی که او بود، کسی را نیابد که بدو اقتدا کند، تا او را ادب درآموزند، که هجرت کند و پیش یکی رود از پیران که او بدان کار ایستاده بود که مریدانرا راه نماید و آنجا پیش او مقیم شود و از آستانۀ او مفارقت نکند تا آنگه که او را رخصت ندهد.

و بدانکه شناخت خداوند خانه اوّل بر زیارت خانه و اوّل معرفت خداوند خانه است پس زیارت خانه و آن گروه که بی دستوری پیر بحج شوند آن همه زلّت است و نشاط نفس، ایشان نشان این طریقت بر خویشتن کرده باشند، ولیکن سفر ایشان را اصلی نبود و دلیلی برین آنکه از سفر ایشانرا نیفزاید مگر پراکندگی دل و اگر گامی از نفس خویش فراتر نهادندی ایشانرا بهتر بودی از هزار سفر.

و شرط مرید آنست که چون زیارت پیری کند بحرمت اندر شود و بدو بحشمت نگرد و اگر چنان بود که پیر او را اهل آن دارد تا خدمتی کند نعمتی بزرگ داند.

فصل نباید که مرید اعتقاد دارد که پیران معصوم باشند بلکه واجب بود که ایشانرا باز احوال ایشان گذارد و بدیشان ظنّ نیکو برد و حدّ خویش نگاهدارد با خدای در آنچ او را فرموده است از کارها و علم در فرق کردن میان آنچه پسندیده است و آنچه نکوهیده است.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون طرفی از سیر این قوم اثبات کردیم و بابی چند از مقامات با او پیوسته کردیم خواستیم که این رسالت را ختم کنیم بوصیّت مریدان و امیدواریم بخدای عَزَّوَجَلَّ که توفیق دهد ایشانرا باستعمال آن و محروم نگذارد ما را از قیام بدان و بر ما حجّتی نکند.
هوش مصنوعی: با توجه به اینکه برخی از جنبه‌های این قوم را مورد بررسی قرار دادیم و چندین مقام مرتبط با آن را نیز توضیح دادیم، تصمیم داریم این رسالت را با وصیت به مریدان به پایان برسانیم. امیدواریم که خداوند توفیق دهد تا آن‌ها از این آموزه‌ها استفاده کنند و ما را از انجام این وظیفه محروم نکند و نتواند حجتی بر ما بیاورد.
بدانک اوّل قدمِ مرید، اندر طریقت، چنان باید که بر صدق بود تا بناء آن درست بود که پیران گفته اند که مریدان از وصول محروم از آن باشند که اصل ضایع کنند.
هوش مصنوعی: اولین قدم یک مرید در مسیر حق، باید بر اساس صداقت باشد تا بنیان آن درست و استوار شود. چنان‌که بزرگان گفته‌اند، مریدانی که به اصل و بنیاد خود توجه نکنند، در رسیدن به هدف و مقصد خود ناکام خواهند ماند.
از استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که چنین گفت.
هوش مصنوعی: من از استاد ابوعلی شنیدم که این چنین بیان کردند.
و واجب چنان کند که در ابتدا اعتقاد درست کند میان خویش و خدای تعالی صافی از ظن و شبهت و خالی از ضلالت و بدعت چنانک از برهان و حجت خیزد آن اعتقاد و مرید را زشت بود که ویرا نسبت کنند با مذهب کسی که برین طریق نباشد و نسبت صوفی با کسی از مذاهب مختلف جز طریقۀ صوفیان نبود مگر از نتیجۀ جهل ایشان بمذهب اهل این طریقت زیرا که حجّت ایشان اندر مسئلها قوی تر بود از حجّت همگنان و قاعدۀ مذهب ایشان قوی تر و محکم تر بود از آنِ دیگران و مردمان یا اصحاب نقل و اثراند و امّا خداوندان عقل و فکر و پیران این طائفه ازین جمله برگذشته باشند، آنچه مردمان را غیب باشد ایشان را ظاهر باشد و آنچه خلق را از معرفت مقصود بود ایشانرا از حق سُبْحانَهُ وَ تَعالی موجود بود، ایشان خداوندان وصال اند و دیگران اهل استدلال، مَثل ایشان چنانست که شاعر گوید:
هوش مصنوعی: باید ابتدا اعتقادی صحیح و خالص بین خود و خداوند متعال ایجاد کرد، بدون اینکه به ظن یا شبهه آغشته باشد و دور از ضلالت و بدعت باشد. این اعتقاد باید مبتنی بر برهان و حجت قوی باشد. برای یک پیرو، نادرست است که او را به مذهب کسی که از این مسیر پیروی نمی‌کند، نسبت دهند. همچنین نسبت صوفی به دیگر مذاهب غیر از طریق صوفیان، به دلیل جهل آنها نسبت به مذهب اهل این طریقت است، زیرا حجت صوفیان در مسائل، قوی‌تر از دیگران است و قواعد مذهب آنها از دیگر مذاهب محکم‌تر می‌باشد. مردم معمولاً پیرو نقل و روایت‌اند، اما خردمندان و عالمان این طایفه از این قاعده مستثنی هستند. آنچه برای دیگران غیب است، برای آنها روشن است و آن چیزی که برای دیگران هدف معرفت است، برای آنها حقیقت دارد. ایشان به وصال خداوند رسیده‌اند و دیگران در حال استدلال‌اند.
لَیْلی بِوَجْهِکَ مُشْرِقٌ
وَظَلامُهُ فی النّاسِ ساری
هوش مصنوعی: لیلی با چهره‌ی تو روشن و نورانی است و تاریکی‌اش در دل مردم گسترش یافته است.
فَالنّاسُ فی سَدَف الظَّلا
مِ وَنَحْن فی ضَوْءِ النَّهارِ
هوش مصنوعی: مردم در تاریکی شب به‌سر می‌برند، اما ما در روشنایی روز هستیم.
و هیچ وقت نبودست از ابتداء اسلام الّا که درو پیری بوده است ازین طایفه که او را علم توحید بوده است و امام قوم بودست الّا که امامان این زمانه از علما او را گردن نهاده اند و متواضع بوده اند او را و همه تبرّک کرده اند بدو و اگر نه مزیّتی و خصوصیّتی را بودی کار بعکس این بودی.
هوش مصنوعی: در طول تاریخ اسلام همواره افرادی از میان علمای طایفه‌ای بوده‌اند که دانش توحید داشتند و رهبری قوم را بر عهده گرفتند. این افراد به ویژه در زمان حال مورد احترام و تواضع سایر علما قرار گرفته‌اند و همگی به ایشان اظهار ارادت کرده‌اند. اگر این افراد ویژگی خاصی نداشتند، وضعیت به گونه‌ای دیگر بود.
و اینک احمد حنبل نزدیک شافعی بود رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ شَیْبان راعی بیامد، احمد گفت یا باعبداللّه می خواهم که پیدا کنم این مرد را، بر نقصانِ علم او تا بعلم مشغول باشد شافعی رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ ویرا گفت نباید، ویرا سیری نکرد احمد حنبل شیبان را گفت یا شیبان چه گوئی در کسی که یک نماز از جملۀ پنج نماز فراموش کند، در شبانروز و نداند که کدام نماز فراموش کرده است چه واجب بود بر وی، گفت شیبان ای احمد این دلی بود از خدای خویش غافل شده واجب بود او را، ادب کردن تا از خداوند خویش غافل نباشد پس از آن احمد حنبل از هوش بشد چون با هوش آمد شافعی رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ گفت گفتم نه ترا که این را مجنبان و شیبان راعی امّی بود چون از ایشان، محلّ امّی این باشد، بنگر که امامان ایشان چگونه باشند.
هوش مصنوعی: احمد حنبل نزدیک شیخ شافعی بود. روزی شیبان راعی به حضور احمد آمد و او از او خواست که کسی را پیدا کند. احمد از شیبان پرسید: "چه باید کرد درباره‌ی کسی که یکی از پنج نماز را در طول روز فراموش کند و نداند که کدام نماز بوده است؟" شیبان پاسخ داد: "این شخص باید به خداوند توجه بیشتری داشته باشد و باید ادب شود تا از غفلت بیرون آید." بعد از این گفتگو، احمد بی‌هوش شد و وقتی به هوش آمد، شافعی گفت: "من به تو گفتم که این موضوع آن‌قدر مهم است که حتی باید از افرادی چون شیبان، که از قوم امی هستند، درس بگیریم و بدانیم که امامان باید چگونه رفتار کنند."
چنین گویند کی فقیهی بود از بزرگان فقها، و حلقۀ درس او در پهلوی حلقۀ شبلی بود در بغداد در جامع منصور و این فقیه را ابوعمران گفتندی و سخن شبلی، کار درس برایشان شوریده میداشت یکی، روزی، از اصحاب ابوعمران مسألۀ از حیض، شبلی را بپرسید و میخواست که او را خجل کند شبلی مسئله بگفت و خلاف مردمان در آن مسئله یاد کرد ابوعمران بر پای خاست و بوسه بر سر شبلی داد و گفت یا ابابکر ده قول درین مسئله مرا فایده بود که نشنیده بودم، از هرچه تو گفتی سه قول دانستم.
هوش مصنوعی: روایتی درباره یک فقیه بزرگ وجود دارد که در کنار حلقه درس شبلی در بغداد، در جامع منصور، درس می‌گفت. این فقیه به ابوعمران شناخته می‌شد. یکی از شاگردان ابوعمران به دنبال آن بود که شبلی را در زمینه مساله‌ای مربوط به حیض شرمنده کند و از او سوالی پرسید. شبلی به سؤال جواب داد و نکاتی را که بر خلاف نظر عموم مردم بود، نیز مطرح کرد. ابوعمران از جایش برخاست و با بوسه‌ای بر سر شبلی اظهار کرد که او از کتاب‌های دیگر ده نظر مختلف در این موضوع شنیده بود که قبلاً نشنیده بود و از هر آنچه شبلی گفته بود، سه نظر جدید آموخته است.
گویند ابوالعبّاس سُرَیْج بمجلس جنید بگذشت و سخن او بشنید، او را گفتند چه گوئی اندرین سخن گفت من ندانم که چه می گوید ولیکن سخن ویرا صولتی است نه چنانک صولت مبطلان بود.
هوش مصنوعی: ابوالعباس سُرَیْج به مجلس جنید رفت و سخنان او را شنید. از او پرسیدند نظرش درباره‌ی این سخنان چیست. او گفت: "نمی‌دانم او چه می‌گوید، اما می‌دانم که سخن او نوعی قوت و تاثیر دارد، نه مانند قدرت سخن کسانی که باطل هستند."
و گویند عبداللّه بن سعیدبن کُلّاب را گفتند که تو سخن می گوئی، بر سخن همگنان و اینجا مردی است که او را جنید خوانند بنگر تا هیچ اعتراض برو توانی کرد یا نه، بحلقۀ جنید حاضر شد، او را از توحید بپرسید جنید جواب داد و او متحیّر شد، ازان که فهم نکرد و گفت یک بار دیگر بگوی آنچه گفتی، دیگرباره بگفت نه بدان عبارت، عبداللّه گفت این چیزی دیگر است یاد نگرفتم بازگوی آنچه گفتی بعبارتی دیگر اعادت کرد عبداللّه گفت ممکن نیست که من این سخن تو حفظ توانم کرد املا کن بر من، جنید گفت اگر از خود همی گویم املا توانم کرد عبداللّه برخاست و بفضل و بزرگی و زیرکی وی اعتراف کرد وعُلِوّ حال او.
هوش مصنوعی: عبدالله بن سعید بن کلاب به دیگران می‌گوید که او صحبت می‌کند، اما اینجا مردی به نام جنید وجود دارد که باید به سخنش توجه کرد. عبدالله به جمع جنید می‌رود و از او درباره توحید سوال می‌کند. جنید جواب می‌دهد و عبدالله متعجب می‌شود چون پاسخ را نمی‌فهمد. او از جنید می‌خواهد که دوباره همان را بگوید. جنید دوباره پاسخ می‌دهد، اما عبدالله می‌گوید که این دیگر چیزی متفاوت است و نمی‌تواند آن را یاد بگیرد. او درخواست می‌کند که جنید به زبان دیگری بیان کند. جنید دوباره توضیح می‌دهد، اما عبدالله می‌گوید که نمی‌تواند آن را حفظ کند و از جنید می‌خواهد که به او دیکته کند. جنید می‌گوید که اگر خودش صحبت کند، می‌تواند دیکته کند. عبدالله در نهایت به بزرگی و زیرکی جنید اعتراف می‌کند و او را ستایش می‌کند.
چون اصل این طایفه درست ترین اصلهاست و پیران ایشان بزرگترین مردمانند و علماء ایشان داناتراند مریدی را که او را ایمان بود بدیشان اگر از اهل سلوک بود خواهندۀ مقصود ایشان، او با ایشان شریک بود در آنچه ایشان را بدان مخصوص گردانیده اند بدان، از مکاشفات غیب، محتاج آن نبود که خویشتن را طفیلی میکند بر کسی که او خارج ازین طائفه بود و اگر این مرید، طریق او طریق تقلید بود و بحال خویش مستقلّ نبود و خواهد که بر راه تقلید رود تا آنگاه که بتحقیق رسد، گو پیران سلف را مقلّد باش و بر طریقت ایشان می رو که آن او را اولی تر از دیگر طریقتها.
هوش مصنوعی: چون این طایفه از معتبرترین اصول برخوردار است و بزرگترین پیشوایان و دانشمندان را در خود دارد، مریدی که به آنها ایمان دارد و اهل سلوک باشد، در رسیدن به مقصودشان شریک خواهد بود. او در تجربه‌ها و کشف‌های غیبی که مخصوص این طایفه است، نیازی ندارد خود را وابسته به دیگران کند. اما اگر این مرید تنها در حال تقلید باشد و نتواند به طور مستقل عمل کند، باید به پیروی از پیشوایان قدیم بپردازد و بر طبق یافتها و روش‌های آنها حرکت کند، زیرا این راه مناسب‌تر از دیگر روش‌ها برای اوست.
وازین بود که شیخ ابوعبدالرّحمن سلَمی گفت که شبلی گوید که چیست ظنّ تو بعلمی که علم علمای ظاهر قوم را در آن تهمت بود.
هوش مصنوعی: شیخ ابوعبدالرّحمن سِلمی نقل می‌کند که شبلی سوالی مطرح کرده است: نظر تو درباره علمی که علمای ظاهری از آن انتقاد دارند چه است؟
و جنید گوید اگر دانستمی اندر زیر کبودی آسمان خدای تعالی را علمی بودی بزرگوارتر ازین علم که با اصحاب می گویم قصد آن کردمی و بدست آوردمی.
هوش مصنوعی: جنید می‌گوید اگر می‌دانستم که در زیر آسمان کبود، خدای متعال دانش بزرگ‌تری از این علمی که با یارانم در میان می‌گذارم وجود دارد، حتماً برای دستیابی به آن تلاش می‌کردم و آن را به دست می‌آوردم.
و چون مریدان اعتقاد خود محکم بکردند میان خویش با خدای، باید که علم شریعت بحاصل آرد اِمّا بتحقیق و اِمّا سؤال از ائمّه آن قدر که فریضه بدان بگزارد و اگر فقها مختلف باشند اندر فتوای این مسئله، او آنچه باحتیاط تر بود آن گیرد و دائم قصد او آن بود تا از خلاف بیرون آید که رُخْصت اندر شریعت، کار ضعیفان بود و کار مشغولان و این طائفه را هیچ شغل نبود مگر فرمان خداوندتعالی بجای آوردن، و از بهر این گفته اند که چون درویش از درجۀ حقیقت با مقام رخصت شریعت آید نیّت خویش فسخ کرده باشد با خدای و عهدی که او را بود با خدای عَزَّوَجَلَّ نقض کرده.
هوش مصنوعی: زمانی که مریدان ایمان خود را به خداوند تقویت کردند، لازم است که به علم شریعت دست یابند، چه از طریق تحقیق و چه از طریق سؤال از علمای دینی، به‌گونه‌ای که واجبات را ادا کنند. اگر فقیهان در حکم این مسأله نظرهای مختلفی داشته باشند، باید احتیاط بیشتری را در نظر بگیرند و سعی کنند از مخالفات خارج شوند، زیرا کسب رخصت در شریعت مربوط به افراد ضعیف و مشغول است. این گروه تنها باید به انجام فرامین خداوند بپردازند. گفته شده است که اگر درویشی از مرتبه حقیقت به مقام رخصت شریعت وارد شود، باید نیت خود را با خداوند تجدید کند و عهد خود را با او نقض نکند.
و مرید باید که شاگردی پیر کرده بود که هر مرید که ادب از پیری فرا نگرفته باشد ازو فلاح نیاید و اینک ابویزید میگوید هر که او را استاد نبوده باشد امام او دیو بود.
هوش مصنوعی: شاگردی که از یک استاد بزرگ یاد نگرفته باشد، به موفقیت نمی‌رسد. ابویزید می‌گوید کسی که استاد نداشته باشد، در حقیقت به شیطان شبیه است.
از استاد ابوعلی شنیدم که گفت درخت خود رُسْت برگ برآرد ولیکن بار نیارد مرید همچنان بود که استاد ندیده باشد که طریقت ازو فرا گیرد هر نفسی او هوی پرست بود فرا پیش نشود.
هوش مصنوعی: از استاد ابوعلی شنیدم که فرمود درخت خود فقط برگ می‌آورد، اما میوه نمی‌دهد. مرید هم همان‌طور است که اگر استاد را نبینه، نمی‌تواند از او یاد بگیرد. هر شخصی که فقط به تمایلات و خواسته‌های نفسانی خود بپردازد، پیشرفت نخواهد داشت.
پس چون خواهد که بدین طریق رود بعدازین جمله، باید که توبه کند، از همه زَلَّتها دست بدارد، پنهان و آشکارا و صغیره و کبیره و جهد کند تا خصمان را خشنود کند، باوّل و هر که خصم را خشنود نکند هرگز ازین طریقت او را هیچ چیز نگشاید و برین جمله رفته اند و پس ازین جهد کند تا علاقها همه بیندازد.
هوش مصنوعی: برای اینکه شخص به این مسیر ادامه دهد، باید توبه کند و از همه اشتباهات خود دست بکشد، چه علنی و چه پنهان، چه کوچک و چه بزرگ. او باید تلاش کند تا دشمنان را راضی کند، زیرا هر کس که نتواند دشمنان را راضی کند، هیچ دستاوردی از این مسیر نخواهد داشت. بنابراین، او باید از این مرحله فراتر برود و تمام علاقه‌مندی‌ها و وابستگی‌هایش را کنار بگذارد.
اوّل آنست که از مال بیرون آید که مال او را از حق باز دارد و بناء این کار بر فراغت دل نهاده اند.
هوش مصنوعی: نخستین نکته این است که باید بخشی از مال خود را خارج کند تا مالش مانع از حق و حقوق او نشود، و این عمل بر اساس آرامش خاطر و دل آباد ساخته شده است.
شبلی فرا حُصْری گفتی در ابتداء کار که اگر از جمعۀ تا جمعۀ که پیش من آیی بخاطر تو چیزی گذر کند جز خدای، حرامست بر تو که پیش من آیی.
هوش مصنوعی: شبلی فرمود که در آغاز کار، اگر از جمعه تا جمعه‌ای که نزد من می‌آیی، چیزی از سوی خداوند برای تو رخ دهد، آمدن تو نزد من حرام است.
و هیچ مرید نبوده است که اندرین کار آمده است که علاقتی داشت از دنیا الّا که آن علاقت او را، از آن شغل بیرون آورد و چون از مال بیرون آمد از جاه نیز بیرون باید آمد که جاه خویش دیدن در آن طریقت، مهلکۀ عظیم است و هرگاه که قبول خلق و ردّ ایشان نزدیک مرید هر دو یکی نباشد از وی هیچ چیز نیاید و زیان گارترین چیزها او را آن بود که مردمان او را بچشم اثبات بینند و خواهد که او را بزرگ دارند و بدو تبرّک کنند آنک مردمان ازین حدیث مُفْلِس باشند و او را هنوز اراده نشده باشد، تَبَرُّک چون کنند بدو، پس از جاه بیرون آمدن واجب بود برایشان زیرا که آن زهری کشنده است.
هوش مصنوعی: هیچ مریدی که به این راه وارد شده، هیچ ارتباطی با دنیا نداشته است مگر اینکه آن ارتباط او را از این کار دور کرده باشد. وقتی که از مال فاصله گرفت، باید از جاه و مقام نیز فاصله بگیرد، زیرا خود را دیدن در این مسیر، خطر بزرگی است. اگر یک مرید نتواند پذیرفتن مردم و رد آنها را به یک اندازه انجام دهد، از او هیچ خوب نمی‌آید. بدترین آسیب برای او این است که مردم او را با چشم پرستی ببینند و بخواهند او را بزرگ بشمارند و از او تبرک بگیرند، در حالی که مردم خودشان از این موضوع بی‌خبر هستند و او هنوز به این مرحله نرسیده است. در این حالت، خارج شدن از مقام و جاه برای او ضروری است؛ زیرا این یک سم کشنده است.
چون از جاه و مال بیرون آمد باید که نیّتی بکند درست با خدای تعالی که پیر خویش را مخالفت نکند بهرچه گوید زیرا کی مرید را خلاف پیر، اندر اوّل کار، زیانی سهمگین بود زیرا که ابتداء حال او بر جملۀ عمرش دلیل بود.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان از مقام و ثروت خود فاصله می‌گیرد، لازم است که نیتی خالص و صادقانه با خداوند داشته باشد و به هیچ وجه در برابر آموزه‌های پیر و استاد خود مقاومت نکند. زیرا مخالفت با آموزه‌های پیر در آغاز راه می‌تواند آسیب‌های زیادی به دنبال داشته باشد، چرا که حالت ابتدایی او در زندگی‌اش می‌تواند به عنوان نشانه‌ای از حال و اوضاع کلی او در طول عمرش باشد.
و شرط او آنست که بدل اعتراض نکند بر پیر خویش و اگر چنان بود که بر خاطر مرید بگذرد که او را اندر دنیا و آخرت قدری و قیمتی است یا بر روی زمین هیچکس هست کمتر ازو، یک قدم، اندر ارادت درست نبود او را، زیرا که او جهد می باید کرد تا خدایرا بسیار شناسد نه تا خویشتن را، بحاصل کند. قدری و جاهی و فرق بود میان آنک خدایرا خواهد و میان آنکه جاهِ نفس خویش خواهد اِمّا در دنیا و امَّا در آخرت.
هوش مصنوعی: شرط این است که فرد نباید به معلم خود اعتراض کند. اگر فکری به ذهن شخص بیفتد که او در دنیا و آخرت ارزشی دارد یا اینکه هیچ‌کس کمتر از اوست، در این صورت این فرد نمی‌تواند به درستی به معلمش ارادت داشته باشد. زیرا او باید تلاش کند تا خداوند را بشناسد و نه خود را. تفاوتی وجود دارد بین کسی که می‌خواهد خدا را درک کند و کسی که در پی مقام و اعتبار خود است، چه در دنیا و چه در آخرت.
پس واجب بود برو که سرّ خویش نگاه دارد مثلاً از انگلۀ گریبان خویش مگر از پیر خویش که نگاه نباید داشت و اگر نَفَسی از نَفَسهای خویش از پیر پنهان دارد او را خیانت کرده باشد، باید کی هرچه او را فرماید آنرا گردن نهد بعقوبت آن خیانت که کرده باشد اِمّا بسفری که او را تکلیف کند یا آنچه فرماید از پی آن شود.
هوش مصنوعی: پس لازم است که انسان رازهای درون خود را محافظت کند، به ویژه از دیدن دیگران به جز از پدر یا بزرگتر خود که نیازی به مخفی‌کاری در مقابل او نیست. اگر کسی جزء نفس‌های خود را از بزرگتر خود پنهان کند، در واقع به او خیانت کرده است. بنابراین، باید هرچه او بگوید را بپذیرد و در برابر عواقب خیانتی که کرده است، مسئولیت‌پذیر باشد، خواه این مسئولیت به سفر رفتن تعلق داشته باشد یا انجام چیزی که او دستور داده است.
و روا نبود که پیر زلّت از مریدان اندر گذارد زیرا که ضایع کردن حقِ خدای بود جَلَّ جَلالُهُ و تا آنگه که مرید از همه علاقتها بیرون نیاید روا نبود که پیر او هیچ چیز تلقین کند از ذکرها، بلکه واجب بود که تجربت کند او را، چون مرید را اندر آن صادق یابد و عزم وی درست بود شرط کند با وی که هرچه پیش آید اندر طریقت راضی بود از قضاهای گوناگون، عهد کند با او که ازین طریقت برنگردد بهرچه او را پیش آید از سختی و ذُلّ و درویشی و درد و بیماری و آنک بدل میل نکند بآسانی، و شهوت و رخصت نجوید، و تن آسانی و کاهلی پیشه نگیرد زیرا که ایستادن مرید بتر بود از فَتْرتِ او.
هوش مصنوعی: این متن بیان می‌کند که برای یک پیر (راهنما یا استاد) قابل قبول نیست که از مریدان خود به سادگی بگذرد، چرا که این کار به معنای نادیده گرفتن حقوق خداوند است. تا زمانی که مرید خود را از تمام وابستگی‌ها رها نکرده، پیر نمی‌تواند به او چیزی از ذکرها آموزش دهد. در عوض، لازم است که پیر ابتدا مرید را آزمایش کند تا ببیند آیا او در این راه صادق و ثابت‌قدم است یا نه. اگر مرید در این مسیر ثابت‌قدم باشد، پیر باید با او شرط کند که هرچیزی که در این راه پیش بیاید، از قضاهای مختلف راضی باشد و از این طریقت منصرف نشود، حتی اگر با سختی‌ها، ذلت‌ها، درویشی، درد و بیماری مواجه شود. مرید باید به راحتی و فراغت دل نرود و از لذت‌ها و آسانی‌ها دوری کند و به هیچ وجه تنبلی و کاهلی را در پیشه خود نگیرد، زیرا ایستادگی مرید در مسیر هدفمند‌تر از ناپایداری اوست.
و فرق بود میان فترت و وَقْفَت و فرق آن بود که فترت بازگشتن بود از ارادت و بیرون آمدن از آن طریق و وَقْفَت ایستادن بود از راه رفتن بخوش آمد کسلی و کاهلی و هر مرید که در ابتدای کار کاهلی پیشه گیرد ازو هیچ چیز نیاید.
هوش مصنوعی: تفاوتی میان فترت و وقف وجود دارد. فترت به معنای بازگشت از ارادت و بیرون آمدن از مسیر است، در حالی که وقف به معنای توقف در مسیر به دلیل خوش آمدن و کسالت است. هر مریدی که در ابتدای کار به کسالت روی آورد، دیگر چیزی از او برنمی‌آید.
و چون پیر او را امتحان کرد واجب بود بر وی که ذکر او را تلقین کند چنانک پیر صواب بیند گوید تا آن نام بر زبان همی گوید پس بفرماید تا دل با زبان راست دارد و گوید تا دایم بر آن ذکر باشد چنانک پنداری که دائم با خدای خویش است و تا توانی بر زبانت جز آن ذکر نرود.
هوش مصنوعی: وقتی استاد او را آزمایش کرد، بر او واجب بود که نام خدا را به او آموزش دهد. استاد به او گفت نام خدا را به زبان بیاورد و سپس دستور داد دلش هم با زبانش هماهنگ باشد و همیشه به یاد آن نام باشد. او باید طوری عمل کند که گویی همیشه در حال ارتباط با خداست و تا جایی که ممکن است فقط آن نام را بر زبان بیاورد.
و فرماید تا دائم بر طهارت باشد و نخسبد مگر از غلبۀ خواب و از طعام بتدریج کم میکند اندک اندک، تا بر آن قوی گردد و نگذارد که عادت خویش بیکبار دست بدارد که در خبر آمده است که شتاب زده نه راه برود و نه ستورش برجای بماند.
هوش مصنوعی: او می‌گوید که باید همواره بر پاکی و طهارت پایدار باشد و فقط بخاطر خواب شدید و بی‌توجهی از آن خارج نشود. به تدریج و آرام آرام از غذا می‌کاهد تا به آن عادت کند و اجازه ندهد که عادت‌هایش به یکباره تغییر کند. در اخبار آمده که نباید در کارها شتابزده عمل کرد و نباید از جایی که هست، بی‌دقت دست برداشت.
پس فرماید تا خلوت گیرد و عزلت و جهد کند اندر حال خلوت تا خواطر بخود راه ندهد و چیزها که دل او مشغول گرداند از خود باز دارد.
هوش مصنوعی: پس باید به گوشه‌نشینی و انزوا بپردازد و در این حالت تلاش کند تا به افکار خود اجازه‌ی ورود ندهد و از چیزهایی که باعث مشغولیت دلش می‌شود، فاصله بگیرد.
و بدانک درین حالت اندک کسی بود از مریدان که نه او را در ابتدا وسواسی بود در اعتقاد، بخاصه که مرید زیرک دل بود و این از آن امتحانها است که بر مرید باید نهاد، بر پیر واجب بود چون او را زیرک یابد که حجّتهای عقلی او را تلقین کند که ناچار او را بعلم رستگاری باشد از وسواس، و اگر پیر اندر وی هیچ چیز بیند از قوّت و ثبات اندر طریقت، او را صبر فرماید و ذکر دائم تا نور قبول از دل وی برافروزد و آفتاب وصال اندر دل او برآید و این زود بود ولیکن از بسیاری یکی را نبود این امّا غالب آن بود که ایشانرا باز نظر آرند و نگریستن و تأمّل کردن نشانها بشرط، تا علم اصول حاصل شود بقدر حاجت و داعیۀ مرید.
هوش مصنوعی: در این وضعیت، بسیار کم کسانی از مریدان وجود داشتند که در ابتدا نسبت به اعتقادات خود وسواس نداشتند، به ویژه اگر مرید آدمی باهوش و زکاوت بود. این از آزمون‌هایی است که باید بر مریدان در نظر گرفته شود. بر پیر واجب است که وقتی او مریدی باهوش را پیدا کند، دلایل عقلانی را به او گوشزد کند تا او نهایتاً به علم و آگاهی برسد و از وسواس رهایی یابد. اگر پیر در او نشانه‌ای از قوت و ثبات در مسیر دید، باید به او صبوری و ذکر مداوم آموزش دهد تا نور قبولی در دل او روشن شود و آفتاب وصال در درونش طلوع کند. این امر به زودی رخ خواهد داد، اما به ندرت کسی چنین است. معمولاً بیشتر مریدان باید به نشانه‌ها توجه کنند و در آن‌ها تأمل نمایند تا به اندازه نیاز و خواسته‌شان علم اصول را به دست آورند.
و بدانک مرید را اندرین باب، بلاها باشد، باوّل و آن، آن بود که چون در خلوت باشد بذکر مشغول شوند یا در مجلس سماع باشند و غیر آن، چیزها در نفس و خاطر ایشان گذر کند مُنْکَر تا بحدّی که ایشانرا ممکن نباشد که آن آشکارا توانند کردن کسی را، یا بر زبان توانند راندن آنرا و ایشان بحقیقت دانند که حق تعالی منزّهست و ایشانرا در آن شبهت نباشد که آن باطل است و بدان مبالات نکنند و باستدامت ذکر مشغول باشند باید که ذکری کنند و از خدای تعالی درخواهند تا ایشانرا از آن خلاص دهد و این خواطرها از وسواس شیطان نبود بلکه از حدیث نفس بود و هواجس آن، چون بنده بترک مبالات بدان، مشغول شود آن، ازو بریده گردد.
هوش مصنوعی: می‌دانید که در مورد مریدان در این زمینه، مشکلاتی وجود دارد. این مشکلات به این صورت است که وقتی مریدان در تنهایی به ذکر مشغول می‌شوند یا در مجالس سماع حاضر می‌باشند، افکاری ناپسند به ذهنشان خطور می‌کند. این افکار به حدی می‌رسد که ممکن است نتوانند آن را علنی کنند یا بر زبان بیاورند. آنها به حقیقت می‌دانند که خداوند پاک و منزه است و این افکار نمی‌توانند باطل باشند. بنابراین، باید به این افکار توجهی نکنند و همچنان به ذکر ادامه دهند. آنها باید از خداوند بخواهند که آنها را از این افکار رها کند. این فکرها ناشی از وسوسه‌های شیطانی نیست، بلکه مربوط به نفس خودشان است. وقتی بنده بدون توجه به این افکار مشغول به ذکر شود، در نهایت از آن افکار رها خواهد شد.
از آداب مرید بلکه از فرائض حال او آنست که موضع ارادت خویش را ملازمت کند و بسفر بیرون نشود پیش از آنکه طریقت او را قبول کند و پیش از آنکه بدل، بحق رسد که سفر، مرید را نه در وقت خویش زهری قاتل بود و هر که از ایشان سفر کند پیش از وقت خویش بدانچه امید دارد نرسد و چون خدای تعالی خیری خواهد به مرید، او را برجای بدارد و چون شرّی خواهد بدو، او را باز آن برد که از آن بیرون آمده باشد و چون جوان باشد طریقت او خدمت کردن باشد بظاهر و درویشانرا دوست دارد و این فروترین رتبت بود اندر طریقت او و مانند او، برسمی اندر ظاهر بِسنده کنند و سفر همی کنند، غایت نصیب ایشان ازین طریقت، حجّ بود و زیارت موضعها که آنجا رحلت کنند و دیدار پیران بظاهرِ سلام، بدین قناعت کنند، ایشانرا دائم سفر همی باید کرد تا آسایش، ایشانرا در محظورات نیفکند زیرا که جوان چون راحت و آسایش یابد فترت بدو راه یابد و چون مرید یکبار اندر میان درویشان شود اندر بدایت، او را زیان دارد، عظیم، اگر کسی اندر افتد سبیل او آن بود که حرمت پیران بجای آرد و اصحاب را خدمت کند و خلاف نکند ایشانرا و آنچه راحت ایشان بود اندر آن، بدان قیام کند و جهد کند تا دل پیری از وی مُسْتَوْحِش نگردد و باید که اندر صحبت درویشان خصم بود بر تن خویش و برایشان خصمی نکند، هریکی را ازیشان بر خویشتن حقّی واجب داند و حقِّ خویش بر کس واجب نبیند.
هوش مصنوعی: از آداب مرید این است که باید به موضع ارادت خود پایبند باشد و پیش از پذیرفتن طریقت به سفر نرود. اگر سفر قبل از زمان مناسب صورت بگیرد، ممکن است خطراتی برای مرید به همراه داشته باشد و او به آنچه که آرزو دارد نرسد. وقتی خداوند خیر را برای مرید بخواهد، او را در جای خود نگه می‌دارد و اگر شرّی بخواهد، او را به جایی می‌برد که از آن خارج شده است. در جوانی، طریقت او به معنای خدمت به دیگران است و دوستی با درویشان نشان دهنده سطح پایین‌تری از طریقت اوست. برای این افراد، حداکثر بهره‌مندی از طریقت حج و زیارت مکان‌هایی است که در آنجا می‌میرند و دیدن پیران را با سلام به این قناعت می‌کنند. این افراد باید همواره در سفر باشند تا در مشکلات قرار نگیرند، زیرا وقتی جوان آسایش یابد، دچار غفلت می‌شود. اگر مرید روزی در میان درویشان قرار بگیرد، ممکن است به او آسیب زیادی برسد. وظیفه او این است که حرمت پیران را نگه دارد و به یاران خدمت کند و برخلاف خواسته‌های آنان عمل نکند. او باید هرچه موجب آسایش آن‌هاست را دنبال کند و سعی کند دل پیر را ناراحت نکند. در گفتگو با درویشان، او باید دشمن خود را در درون خود ببیند و برای آنان دشمنی نکند، همچنین هر یک از آن‌ها را بر خود حقی واجب بداند و حق خود را بر کس دیگری واجب نبیند.
و مرید باید که هیچ کس را مخالفت نکند اگرچه داند که حق بدست اوست خاموش بود و بظاهر چنان نماید که موافق اوست و هر مریدی که در وی ستیزه و لجاج و پیکار بود از وی هیچ چیز نیاید.
هوش مصنوعی: مرید باید هیچ‌گاه با کسی مخالفت نکند، حتی اگر بداند حق با اوست. او باید سکوت کند و به ظاهر نشان دهد که با آن شخص موافق است. هر مریدی که در او خصومت، لجاجت یا درگیری وجود داشته باشد، از او هیچ نتیجه‌ای به دست نخواهد آمد.
و چون مرید اندر جمع درویشان بود باید که خلاف نکند ایشانرا، در سفر یا در حضر، بظاهر، نه در خوردن و نه در روزه داشتن و نه در حرکت و اگر چیزی رود که موافق نبود، بسرّ خلاف کند و دل با خدای نگاه دارد و چون او را اشارت خوردن کنند لقمۀ یا دو بخورد و نفس خویش را آرزو ندهد.
هوش مصنوعی: مریدی که در جمع درویشان حضور دارد، باید نسبت به آنها مخالفت نکند، چه در سفر و چه در حضور. این مخالفت نباید به‌طور علنی باشد، نه در خوردن و نه در روزه‌داری و نه در رفتار. اگر چیزی پیش بیاید که با وضعیت او هماهنگ نیست، باید در دل به خلاف آن عمل کند و نیتش را برای خدا نگه‌دارد. وقتی به او اشاره می‌شود که چیزی بخورد، می‌تواند یک یا دو لقمه بخورد و نباید تن خود را به آرزوهایش مشغول کند.
و از آداب مریدان نیست، وِردها بسیار داشتن، بظاهر زیرا که قوم اندر خاطر مانده باشند و معالجت خویهای بد و از غفلت دور بودن نه اندر اعمال بِرّ، ناچار، بود ایشانرا از آن، گزاردن فرایض و سنن راتبه است اَمّا زیادت از نماز نافله، یاد کرد بدل، ایشانرا تمامتر بر دوام.
هوش مصنوعی: از آداب مریدان این است که فقط از وردها و دعاهای زیاد استفاده نکنند. آنها باید به این نکته توجه داشته باشند که صرفاً به خاطر یادآوری مردم و شناخته شدن از طریق این وردها، نیست. مهم‌تر از همه، باید به اصلاح خوی‌های ناپسند خود و دوری از غفلت بپردازند و این کار تنها با انجام اعمال نیکو ممکن است. بنابراین، آنها باید فرایض و سنن را رعایت کنند، اما علاوه بر آن، ذکر و یاد خدا را هم باید در زندگی روزمره خود بگنجانند تا بدانید که این ذکر باعث دوام و ثبات در مسیر آنها خواهد شد.
و سرمایۀ مرید آنست که از همه احتمال کند بخوشی و هرچه او را پیش آید برضا و صبر، آن بگذارد و بر تنگی و درویشی صبر کند و سؤال نکند و بقلیل و کثیر معارضه نکند اندر آنچه او را حظّی بود در آن و هر که این نخواهد کرد ویرا ببازار باید شدن زیرا که هر که هر آرزویی که مردمانرا بود، او را نیز آن آرزوی بود یا خواهد بود، از آنجا که ایشان آرزوی خویش حاصل کنند او را نیز هم از آنجا حاصل باید کرد از عرق پیشانی و رنج دست.
هوش مصنوعی: سرمایه‌ واقعی مرید در این است که همیشه باید به خوشی امید داشته باشد و هرچیزی که برای او پیش می‌آید را با رضا و صبر بپذیرد. او باید بر سختی‌ها و فقر صبور باشد و در برابر مشکلات، سؤال نکند یا از آن‌ها شکایت نکند. همچنین نباید به جزئیات کم یا زیاد بپردازد و در هر چیزی که به او سودی می‌رساند، معارضه نکند. اگر کسی اینگونه نباشد، باید به بازار برود، زیرا هر کس آرزوهایی دارد و آن آرزوها برای او نیز خواهد بود. اگر دیگران به آرزوهای خود دست یابند، او هم باید از طریق تلاش و سختی به آن آرزوها برسد.
و چون مرید اندر خلوت بذکر مشغول بود اگر اندر خلوت چیزی یابد که پیشتر از آن نیافته باشد امّا بخواب یا در بیداری یا میان خواب و بیداری از خطابی که بشنود یا معنیی که او را روی نماید از آنچه نقض عادت بود، بدان مشغول نباید بود البتّه، و باز آن ننگرد و نباید که منتظر این چنین چیزها باشد که این همه او را از حق مشغول دارد و چاره نباشد او را این همه حالها که پیش آید او را، پیر خبر دادن از آن، تا دلش فارغ شود از آن و بر پیر واجب بود که سرّ او نگاه دارد و کار او از دیگران پنهان دارد و اندر چشم او آنرا حقیر گرداند که این همه آزمایش بود و باز آن آرام گرفتن عین مَکْر بود، مرید باید که حذر کند و همّت ازین برتر دارد.
هوش مصنوعی: اگر سالک درنگاه قلبی خود مشغول ذکر باشد و در خلوت چیزی بیابد که قبلاً نیافته، باید بداند نباید به آن مشغول شود، خواه در خواب باشد، خواه در بیداری یا در میان خواب و بیداری. اگر پیامی بشنود یا معنایی به او نماسته شود که خلاف معمول است، نباید به آن توجه کند و نباید منتظر چنین چیزهایی باشد، زیرا این موارد او را از حقیقت دور می‌کند. در این شرایط، مشاوری که او را راهنمایی کند لازم است تا دلش از این دغدغه‌ها آزاد شود. همچنین بر این مشاور است که راز او را حفظ کند و کارهای او را از دیگران مخفی نگه دارد و در نظر او آن را بی‌اهمیت جلوه دهد، چرا که همه اینها آزمایش است. سالک باید از این آرامش‌های کاذب پرهیز کند و همت خود را بالاتر از این امور قرار دهد.
و بدانکه زیان گارترین چیزی مرید را آنست که شاد بود بدانچه اندر سرّ او پیدا آید از تقریبات حق تعالی بدانکه او را مخصوص کرده باشد بدان و اگر بترک آن بگوید زود بود که او را ازین حال بربایند، بآنچه پیدا کنند او را، از حقیقتها و شرح این چیزها در جمله اندر کتاب نوشتن دشخوار افتد.
هوش مصنوعی: بدان که یکی از زیان‌بارترین چیزها برای یک مرید این است که مجذوب چیزی باشد که در دل او به‌راستی از سوی حق تعالی ظاهر می‌شود، به این معنا که خداوند او را به آن خاص کرده است. اگر او بخواهد آن را رها کند، امکان دارد که به زودی از این حالت و حالتی که دارد محروم شود. توضیح و بیان این مسائل به‌طور کامل در کتاب‌ها کار دشواری است.
و از حکم مرید آنست که چون در جایگاهی که او بود، کسی را نیابد که بدو اقتدا کند، تا او را ادب درآموزند، که هجرت کند و پیش یکی رود از پیران که او بدان کار ایستاده بود که مریدانرا راه نماید و آنجا پیش او مقیم شود و از آستانۀ او مفارقت نکند تا آنگه که او را رخصت ندهد.
هوش مصنوعی: اگر مریدی در جایی که هست، شخصی پیدا نکند که به او اقتدا کند و راه و روش را بیاموزد، باید هجرت کند و به نزد یکی از پیران برود که در آن موضوع فعالیت دارد و مریدان را راهنمایی می‌کند. او باید در آنجا اقامت کند و از آستانه او دور نشود تا زمانی که پیر اجازه رفتن به او بدهد.
و بدانکه شناخت خداوند خانه اوّل بر زیارت خانه و اوّل معرفت خداوند خانه است پس زیارت خانه و آن گروه که بی دستوری پیر بحج شوند آن همه زلّت است و نشاط نفس، ایشان نشان این طریقت بر خویشتن کرده باشند، ولیکن سفر ایشان را اصلی نبود و دلیلی برین آنکه از سفر ایشانرا نیفزاید مگر پراکندگی دل و اگر گامی از نفس خویش فراتر نهادندی ایشانرا بهتر بودی از هزار سفر.
هوش مصنوعی: بدان که شناخت خداوند، مقدم بر زیارت خانه او است و اولین معرفت خداوند نیز از خانه او ناشی می‌شود. بنابراین، زیارت خانه و افرادی که بدون اجازه پیر سفر می‌کنند، تنها موجب غفلت و شادابی نفس است. آن‌ها نشانه‌هایی از این مسیر را در خود ایجاد کرده‌اند، اما سفر آن‌ها هدف و دلیلی ندارد، چرا که این سفر تنها دل را متفرق می‌کند. اگر آنها یک قدم از نفس خود فراتر می‌گذراندند، برایشان بهتر بود تا یک هزار سفر.
و شرط مرید آنست که چون زیارت پیری کند بحرمت اندر شود و بدو بحشمت نگرد و اگر چنان بود که پیر او را اهل آن دارد تا خدمتی کند نعمتی بزرگ داند.
هوش مصنوعی: شرط مرید این است که وقتی نزد یک پیر (معلم روحانی) می‌رود، به خاطر احترام و ارادت به او درونیاتش تغییر کند و به او با ارادت و احترام برخورد کند. اگر پیر، او را لایق بداند و پذیرای خدمت او باشد، مرید باید این خدمت را یک نعمت بزرگ تلقی کند.
فصل نباید که مرید اعتقاد دارد که پیران معصوم باشند بلکه واجب بود که ایشانرا باز احوال ایشان گذارد و بدیشان ظنّ نیکو برد و حدّ خویش نگاهدارد با خدای در آنچ او را فرموده است از کارها و علم در فرق کردن میان آنچه پسندیده است و آنچه نکوهیده است.
هوش مصنوعی: فصل نباید اینطور باشد که مرید فکر کند که پیشوایان معصوم هستند، بلکه لازم است که او در مورد وضعیت آن‌ها تأمل کند و با نیک‌اندیشی به آن‌ها نگاه کند و حدود خود را در ارتباطش با خداوند رعایت کرده و به وظایفش در انجام کارها و درک تفاوت بین آنچه شایسته است و آنچه ناپسند است، توجه کند.