گنجور

بخش ۱۰ - باب پنجاه و چهارم آنچه در خواب بدین قوم نمایند

قالَ اللّهُ تَعالی لَهُمُ الْبُشری فی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ فی الْآخِرَةِ.

گفته اند که این بشری خوابی نیکو است که مرد بیند یا او را ببینند.

ابودَرْدا گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ از پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ پرسیدم ازین آیت، مرا گفت هیچکس پیش از تو این از من نپرسید این آیت خواب نیکو است که مرد بیند یا او را ببینند.

ابوقتاده گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ که پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت رؤیا از خدا بود و دیو نیز نماید چون یکی از شما خوابی بیند که کراهیت دارد بگو، سه بار از دست چپ آب دهن بیفکند و بخدا پناه جوید تا آن او را هیچ زیان ندارد.

عبداللّه رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ گوید که پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت هر که مرا بخواب بیند مرا دیده باشد که شیطان خویشتن بر مثال مرا فرا کس نتواند نمود و معنی خبر آنست که آن خواب صدق بود و تأویل وی حق بود.

و بدان که خواب نوعیست از انواع کرامات و حقیقت خواب خاطری بود که به دل درآید و احوالی که صورت بندد اندر وهم و چون در خواب مستغرق نشود جمله حس، صورت بندد آدمی را بوقت بیداری که گوئی آن خواب بحقیقت دیده است و آن تصوّری باشد و اوهامی که در دل ایشان قرار گرفته باشد چون حسّ ازیشان زایل شود، آن وهم، مجرّد گردد از معلومات که بحسّ و ضرورت بود، آن وقت آن حالت بر مرد قوی گردد و ظاهر شود چون بیدار شود آن حال که تصّور کردست آنرا، ضعیف نماید باضافت با حال حسّ در مشاهدت و حصول علم ضروری و مثال این چنین بود چون کسی که در روشنائی چراغ بود بوقت تاریکی شب چون آفتاب برآید نور چراغ را غلبه کند تا ناچیز شود باضافت بانوار آفتاب پس مثال حال خواب همچنان بود که آن مرد که در روشنائی چراغ بود و مثال بیداری همچنان که آفتاب برو برآمده باشد، و آنکس که بیدار شود باز یاد می آورد آنچه او را متصوّر بوده است در حال خواب او.

و خاطرها که به وی درآید بود که از جهت شیطان بود و بود که از اندیشه نفس بود و بود که از فریشته بود و بود که از تعریفی بود از خدای تعالی که در دل تو بیافریند.

و اندر خبر همی آید که راست ترین خواب شما خواب آنکس بود که راست گوی تر باشد.

و بدانک خواب بر اقسام است خوابی باشد بغفلت و خوابی بود بعادت و آن خوابی بود نه محمود بلکه معلول بود زیرا که برادر مرگ است و در خبر آمده است که خواب برادر مرگ است و خدای تعالی میگوید وهُوَ اَلَّذی یَتَوفَنکم بِاللَّیْلِ و دیگر جای میگوید اللّهُ یَتَوفَّیَ الاَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامها.

و گفته اند اگر اندر خواب خیر کردی در بهشت خواب بودی.

و گفته اند اندر بهشت خواب بر آدم افتاد عَلَیْهِ السَّلامُ حوّا را از وی بیرون آوردند همه بلاها فرا دیدار آمد.

از استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که گفت آنگه که ابراهیم با اسمعیل عَلَیْهِمَاالسَّلامُ اِنّی اَری فی الْمَنامِ اِنّی اَذْبَحُکَ اسمعیل گفت و این جزاء آنست که بخسبد اگر ترا خواب نبودی پسرت را قربان نفرمودندی و گویند خداوندتعالی بداود عَلَیْهِ السَّلامُ وحی فرستاد که ای داود دروغ گوید هر که دعوی دوستی من کند و چون شب درآید بخسبد.

و خواب ضدّ علم است و برای این گفته است شبلی که اندکی خواب در هزار سال فضیحتی بود.

و شبلی گوید حق تَعالی اطّلاع کرد بر من و گفت هرکه بخسبد غافل بود و هرکه غافل شود محجوب بود و شبلی بعد از آن نمک در چشم کردی تا ویرا خواب نیامدی و اندرین معنی گفته اند:

شعر:

عَجَباً لِلْمُحِبِّ کَیْفَ یَنَامْ
کُلُّ نَوْمٍ عَلَی الْمُحِبِّ حَرَامٌ

و گفته اند خوردن مرید از فاقه بود و خواب وی از غلبه و سخن او از ضرورت.

و گفته اند چون آدم عَلَیْهِ السَّلامُ بحضرت بخفت او را گفتند اینک حوّا، بازو آرام گیر که این جزاء آنست که بحضرت ما بخسبد.

و گفته اند اگر حاضری مخسب که خواب در حضرت بی ادبی باشد و اگر چنانست که غائبی تو خداوند مصیبتی و خداوند مصیبت را خواب نباشد.

و امّا خواب خداوندان مجاهده صدقۀ بود از خدای تعالی برایشان و خدای تعالی مباهات کند با فریشتگان ببندۀ که در سجود بخسبد گوید بنگرید ببندۀ من که جان وی بمحلّ راز گفتن است و تن وی بر بساط عبادت گسترده است.

و گفته اند هر که بطهارت بخسبد جان ویرا دستور باشد تا گرد عرش طواف کند و خدایرا سجود کند و خدای عَزَّوَجَلَّ میگوید وَجَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً.

استاد ابوعلی گوید کسی پیش پیری گله کرد از بسیاری خواب گفت برو شکر کن بر عافیت که بسیار بیمار است اندر آرزوی یک ساعت خواب که تو از آن شکایت میکنی.

و گفته اند بر ابلیس هیچ چیز دشوارتر از خواب عاصی نیست گوید کی بود که بیدار شود تا خدای را معصیت کند.

و گفته اند که نیکوترین حال عاصی را آن وقت بود که بخسبد اگر خیری نکند باری شرّی از وی نیاید.

از استاد ابوعلی شنیدم که گفت شاه کرمانی بیخوابی عادت کرده بود وقتی خواب بر وی غلبه کرد، حق سُبْحَانَهُ وَتَعالی را بخواب دید پس از آن تکلّف میکردی تا بخسبد ویرا گفتند این چیست گفت

شعر:

رَأ َیْتُ سُرورَ قَلْبی فی مَنامی
فَاحْبَبْتُ التَّنَعُسَّ وَالْمَنامَا

شادی دل خویش اندر خواب دیدم بر من دوست گشت از سبب او.

پیری بود ویرا دو شاگرد بود میان ایشان، خلاف افتاد اندر حدیث خواب و بیداری یکی گفت خواب بهترست زیرا که خفته معصیت نکند دیگر گفت بیداری بهتر است که بیداری بر معرفت خدای بود، بحاکم شدند، نزدیک پیر خویش پیر گفت ترا که بتفضیل خواب میگوئی مرگ بهتر از زندگانی و ترا که بتفضیل بیداری میگوئی زندگانی بهتر از مرگ.

مردی بندۀ خرید چون شب درآمد ببنده گفت بستر فرو کن بنده گفت ای خواجه ترا هیچ خداوند هست گفت هست گفت وی بخسبد گفت نه گفت تو شرم نداری که خداوند تو نخسبد و تو بخسبی.

و گویند پسر سعیدِ جُبَیْر پدر را گفت تو چرا نخسبی گفت دوزخ رهانمی کند که بخسبم.

و گویند که دختر مالک دینار پدر را گفت چرا نمی خسبی گفت پدر تو از شبیخون می ترسد.

و گویند ربیع بن خُثَیم فرمان یافت دخترکی از همسایۀ ربیع پدر را گفت که ما هر شب استونی می دیدیم درین سرای همسایۀ ما ربیع، کجا شد پدر گفت این همسایۀ ما ربیع بود که از اوّل شب تا آخر شب ایستاده بود و نماز میکرد دخترک پنداشته بود که آن استونی است بحکم آنک بجز شب بر بام نیامدی.

و گفته اند در خواب معنی ها است که اندر بیداری نیست یکی آنک پیغامبر صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَیْهِ بخواب ببینند و بیداری نبینند و یاران و سلف صالح و خدای تعالی بخواب ببینند و ببیداری نه و این فضلی بزرگست.

ابوبکر آجُرّی حق سُبْحانَهُ وَ تَعالی را بخواب دید حق تَعالی وی را گفت حاجت خواه ابوبکر گفت یارب همه عاصیان امّت محمّد را بیامرز گفت من اولیترم بدین از تو تو حاجت خویش خواه.

کتّانی گوید پیغامبر را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بخواب دیدم که مرا گفت هرکس که خویشتن را بچیزی بیاراید که خداوندتعالی از آن، خلاف آن داند حق او را دشمن گیرد.

هم کتّانی گوید پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بخواب دیدم گفتم چه دعا کنم تا دل من نمیرد گفت هر روز چهل بار بگوی. یا حَیُّ یا قَیُّومُ یا لااَلهَ اِلّا اَنْتَ.

حسن بن علی سَلامُ اللّهِ عَلَیْها عیسی را عَلَیْهِ السَّلامُ بخواب دید ویرا گفت اگر انگشتری کنم نقش نگین وی چکنم گفت لااِلهَ اِلَّااللّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبینُ که این آخر انجیل است.

ابویزید گوید حق سُبْحانَهُ وَ تَعالی را بخواب دیدم گفتم خدایا راه چگونه است بتو گفت نفس دست بدار و بیا.

گویند احمد خضرویه حق را بخواب دید که گفت یا احمد همه مردمان از من آرزوها میخواهند مگر ابویزید که مرا میخواهد.

یحیی بن سعید القَطّان گوید که حق را جَلَّ جَلالُهُ بخواب دیدم گفتم یارب چند خوانم ترا و مرا اجابت نکنی گفت یا یحیی ما آواز تو دوست میداریم.

بشربن الحارث گوید که امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب را عَلَیْهِ السَّلامُ بخواب دیدم گفتم یاامیرالمؤمنین مرا پندی ده گفت چه نیکو بود شفقت نمودن توانگران بر درویشان برای خدای و نیکوتر از آن تکبّر درویشان بر توانگران بایمنی خدای گفتم یا امیرالمؤمنین زیادت کن این بیتها بگفت:

شعر

قَدْکُنتَ مَیْتاً فَصِرْتَ حَیّاً
وعَنْقَریْبٍ تَصیرُ مَیْتاً
عَزَّ بدارِ الْفَناءِ بَیْتٌ
فَابْنِ بِدارِ البَقَاءِ بَیْتاً

حسن عِصام شیبانی را بخواب دیدند گفتند او را که خدای با تو چه کرد گفت از کریم چه آید مگر کرم.

یکی دیگر را بخواب دیدند از بزرگان از حال او پرسیدند گفت ما را حساب کردند و باریک فرو گرفتند پس منّت برنهادند و آزاد کردند.

حبیب عجمی را بخواب دیدند، او را گفتند توئی حبیب عجمی گفت هیهات آن عُجْمت شد و ما در نعمت بماندیم.

سُفیان ثَوری را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت بر من رحمت کرد، گفتند حال عبداللّه مبارک چیست گفت از جملۀ آنانست که هر روز دوبار بحضرت حق تعالی شود.

از استاد ابوعلی شنیدم که گفت استاد ابوسهل صُعلوکی رَحِمَهُ اللّهُ ابوسهلِ زُجاجی را بخواب دید گفت خدای با تو چه کرد و این ابوسهل بوعید اَبَد بگفتی گفت آنجا کار آسان تر از آنست که ما پنداشتیم.

حسن بصری اندر مسجد شد تا نماز شام کند و امام، حبیب عجمی بود وی نماز نکرد از پس حبیب ترسید که لحن کند اندر اَلْحَمْد که زبان وی گرفته بود، آن شب بخواب دید که اگر از پس او نماز کردی خدای تعالی هر گناه که در پیش کرده بودی ترا بیامرزیدی.

مالکِ اَنَسَ را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت خدای مرا بیامرزید بآن کلمه که عثمانِ عَفّان رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ گفتی چون جنازۀ دیدی سُبْحانَ الْحَیّ الَّذی لایَمُوتُ.

و آن شب که حسن بصریفرمان یافت، بخواب دیدند، درهای آسمان گشوده بودند و منادی ندا میکرد که حسن بصری با خدای خویش آمد و خدای تعالی از وی خشنود شد.

از ابوبکر اِشْکیب شنیدم که گفت استاد ابوسهل صُعْلوکی را بخواب دیدم و حالتی نیکو، گفتم یا استاد بچه یافتی آنچه یافتی گفت بظنّ نیکو بخدای خویش، بظنّ نیکو بخدای خویش، دوبار گفت.

جاحظ را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد این بیت گفت:

فَلا تَکْتُبْبِخَطِّکَ غَیْرَ شَیْءٍ
یَسُرُّکَ فی الْقِیامَةِ اَنْتَراهُ

جنید ابلیس را لَعَنَهُ اللّهُ بخواب دید، برهنه، گفت شرم نداری از مردمان گفت این نه مردمانند، مردمان آنانند که در مسجد شونیزیّه اند، همه تنم بگداختند و جگرم بسوختند جُنید گفت چون بیدار شدم بشتافتم و آنجا شدم جماعتی را دیدم، سرها بر زانو نهاده و در تفکّر چون چشم ایشان بر من افتاد گفتند نگر تا غرّه نشوی بحدیث این پلید.

نصرآبادی را بخواب دیدند بمکّه، پسِ مرگ او ویرا گفتند خدای با تو چه کرد گفت عِتابی بکرد با من چنانک بزرگواران کنند پس ندا کرد یا اباالقاسم پس از وصال انفصال گفتم نه یا ذاالجلال اندر لحد ننهادند مرا تا به اَحَد نرسیدم.

ذوالنّون را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت از وی سه حاجت خواستم بعضی اجابت گردانید امید میدارم دیگران نیز اجابت کند.

شبلی را بخواب دیدند پسِ مرگ و گفتند خدای با تو چه کرد گفت مرا مطالبت نکردند، ببرهان، بر دعویها که من کردم مگر بیک چیز، روزی گفتم هیچ زیان گاری بزرگتر از زیان کردن بهشت نیست و در دوزخ شدن پس مرا گفتند چه زیان گاری است عظیم ترا از زیان کردن آنک از دیدار من باز مانند.

جُرَیْری گفت جنید را بخواب دیدم گفتم خدای با تو چه کرد یا اباالقاسم گفت این همه اشارتها ناپدید شد و آن همه عبارتها همه ناچیز شد و هیچ چیز بکار نیامد مگر آن تسبیحها که بامدادان کردمی.

نِباجی گفت که چیزی آرزو کرد مرا، بخواب دیدم که کسی گوید برطریق انکار نیکو بود که آزاد مرد، خویشتن را در پیش بندگان ذلیل بود و آنچه خواهد از خداوند خویش بیابد.

ابن جلّا گفت در مدینه شدم و فاقۀ عظیم بمن رسیده بود، نزدیک تربت شدم و گفتم یا رسولَ اللّه مهمان توام، بخواب در شدم بخواب دیدم که صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گردۀ بمن داد، نیمۀ بخوردم، در خواب چون بیدار شدم نیمۀ دیگر در دست داشتم.

یکی گوید که رسول را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ بخواب دیدم که گوید ابن عون را زیارت کنید که خدای و رسول، ویرا دوست دارند.

گویند عُتبه الغلام حوری را بخواب دید، بر صورتی نیکو، عتبه را گفت یا عتبه من بر تو عاشقم نگر چیزی نکنی که میان من و تو جدا باز کنند عتبه گفت دنیا را سه طلاق دادم، طلاقی که هرگز رجوع نکنم تا آنگه که بتو آیم و ترا بینم.

از منصور مغربی شنیدم که گفت پیری را دیدم در دیار شام، بزرگ حالت و غالب برو قبض بودی مرا گفتند اگر خواهی که این شیخ با تو گشاده روی باشد چون تو در نزدیک وی شوی برو سلام کن بگو خدای حورالعین روزی تو کند تا او بدین دعا از تو خوش دل شود من گفتم چه سبب راست این گفتند که او حورالعینی را در خواب دیده است و در دل او از آن چیزی هست من نزدیک او شدم و سلام کردم برو، گفتم خدای حورالعینی ترا روزی کناد شیخ را خوش آمد و انبساط بسیار نمود.

ایّوب سَخْتِیانی جنازۀ عاصیی دید، اندر دهلیز سرای پنهان شد تا برو نمازش نباید کرد کسی آن مرده را بخواب دید، گفت خدای با تو چه کرد گفت مرا بیامرزید و گفت ایّوب را بگوی لَوْ اَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبّی اِذاً لَاَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْاِنْفاقِ یعنی اگر خزینهای رحمت خدای بر دست شما بودی کسی را ذرّه ئی نصیب نبودی.

و گویند آن شب که مالک دینار بمرد کسی در خواب دید که درهاء آسمان گشاده بودی و کسی می گویدی که مالک دینار از ساکنان بهشت است.

حکایت کنند آن شب که داود طائی فرمان یافت بخواب دیدند درهای آسمان گشاده و همه جهان نور گرفته و فریشتگان بزمین همی آمدند و بآسمان می شدند گفت آنکس که شبی است که داود طائی فرمان یافته است و بهشت را بیاراسته اند از بهر جان او.

استاد امام گوید رَحِمَهُ اللّهُ که استاد ابوعلی را بخواب دیدم گفتم خدای با تو چه کرد گفت آمرزش را اینجا بس خطری نیست، کمترین کسی که اینجا آمد فلان کس بود، او را چندین عطا دادند، اندر خواب بر دلم برآمد که آن مرد را که او گفت کسی را بناحق کشته بود.

و گویند کُرزِ وَبْرَه فرمان یافت، در خواب دیدند که گوئی اهل گورستان جمله از گورها برآمده بودندی و برایشان جامهای سپید بودی، نوِ تازه گفتند این چیست ایشان گفتند اهل گورستان را بیاراستند قدوم کُرز را برایشان.

یوسف حسین را در خواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت خدای مرا بیامرزید گفتند بچه چیز گفت بدانک هرگز جدّ را به هزل نیامیختم.

ابوعبداللّهِ زرّاد را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت مرا بپای کرد و بیامرزید هر گناه که بدان اقرار آوردم که کرده بودم، اندر دنیا، مگر یکی که از آن شرم داشتم که یاد کردمی، اندر عرق بازداشت مرا تا آنگه که همه گوشت از روی من بیفتاد گفتند آن چه بود گفت اندر کودکی نگریستم، نیکو روی و مرا خوش آمد شرم داشتم که آن یاد کردمی.

و از ابوسعید شَحّام شنیدم گفت که استاد امام ابوسهل صعلوکی را بخواب دیدم گفتم اَیُّهَاالْشَّیْخُ گفت دست ازین شیخ گفتن بدار، گفتم کجاست آن حالتها که ترا بدان دیدم گفت آنهمه بهیچ کار نیامد گفتم خدای با تو چه کرد گفت مرا بیامرزید بدان مسئلها که پیرزنان از من پرسیدندی.

از ابوبکر رشیدی شنیدم که گفت محمّد طوسیِ معلّم را بخواب دیدم که مرا گفت بوسعید صفّار مُؤ َدَّب را بگو:

وَکُنّا عَلی اَنْلانَحولَ عَن الْهَوی
فَقَدْوَحَیاةِ الْحُبِّ حُلْتُمْوَما حُلْنا

چون بیدار شدم بوسعید صَفّار را بگفتم گفت هر جمعه گور ویرا زیارت کردمی این جمعه نکردم.

کسی گفت پیغامبر را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بخواب دیدم گروهی از درویشان نزدیک او نشسته بودندی دو فریشته از آسمان فرود آمدندی یکی طشتی داشتی و دیگر آب جامۀ، طشت پیش پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بنهاد و دست بشست و فرمود تا ایشان نیز دست بشستند پس طشت پیش من نهادند، فریشتۀ بدان دیگر گفت آب بدست او مکن که او نه از جملۀ ایشانست من گفتم یارَسولَ اللّهِ از تو روایت کرده اند که تو گفتی مرد با آن بود که او را دوست دارد گفت بلی پس گفتم تو را دوست دارم و این همه درویشانرا، پیغامبر گفت صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ آب بر دست او کن که او از ایشانست.

حکایت کنند مردی بود دائم می گفتی اَلعافیَةَ اَلْعافِیَةَ، گفتند این چه دعا است گفت من حمّالی کردمی، اندر ابتداءِ کار، روزی پارۀ آرد از آنِ کسی برگرفتم می بردم مانده شدم و جائی بنهادم تا بیاسایم گفتم یارب اگر مرا دو قرص دهی بی رنج، من بدان قناعت کنم دو مرد جنگ میکردند، فراز شدم تا میان ایشان صلح کنم یکی چیزی بر سر من زد و خصم را خواست زد، بر من آمد و روی من خون آلود شد، مردِ سلطان بیامد ایشانرا بگرفت، مرا دید خون آلود و مرا نیز بگرفت پنداشت که خصومت کرده ام، همه بزندان بردند و مدّتی دراز اندر زندان بماندم، هر روز دو قرص به من دادندی، شبی بخواب دیدم که گفتند این دو قرص است که تو خواستی بی رنج و عافیت نخواستی چون بیدار شدم گفتم اَلْعَافِیَةَ اَلْعَافِیَةَ، در وقت درِ زندان بزدند و گفتند کجاست عُمَرِ حمّال و مرا رها کردند.

کتّانی گوید مردی بود از اصحاب ما، ویرا چشم درد بود ویرا گفتند داروی نکنی گفت عزم کرده ام که دارو نکنم تا او خود بشود گفت من بخواب دیدم که گفتند اگر این عزم که تو کردۀ که چشم را دارو نکنم بر اهل دوزخ بودی همه را از آنجا بیرون آوردی.

جنید گوید در خواب دیدم که مردمانرا سخن میگفتمی فریشتۀ بیامدی، مرا گفتی چه چیز بهتر بود از عملها که بنده بدان تقرّب نماید بخداوندتعالی گفتم عملی پنهان، بمیزان شرع، فریشته برگردید و گفت کلامی موفّق است واللّه.

مردی علاءِ زیاد را گفت در خواب دیدم که مرا گفتند که تو از اهل بهشتی گفت مگر شیطان خواست که مرا مغرور کند یکی بیاورد که برابر من بگوید که تو از اهل بهشتی.

عطاء سُلّمی را در خواب دیدند گفتند که تو همیشه اندوهگن بودی در دنیا، خداوند جَلَّ جَلالُهُ با تو چه کرد، گفت واللّه که آن اندوه مرا براحت و شادی ابد رسانید، او را گفتند در کدام درجۀ تو گفت مَعَ الَّذیْنَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَبِیّنَ وَالصِّدیقینَ.

اَوْزاعی را بخواب دیدند گفت هیچ درجه ندیدم آنجا برتر از درجۀ علما پس آنگاه درجۀ اندوهگنان.

نِباجی گوید بخواب دیدم که مرا گفتند هر که بر خدای اعتماد کند، بروزی خویش، ویرا خوی نیکو زیادت کنند و تن وی سخی گردد و اندر نماز وسواس نبود ویرا.

زُبَیْده را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت مرا بیامرزید، گفتند بدان نفقه بسیار که اندر راه مکّه کردی، گفت نه گفت مزد آن همه باز خداوندان مال دادند ولیکن مرا بنیّت نیکو بیامرزیدند.

سفیان ثَوْری را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت اوّل قدم بر صراط نهادم و دیگر اندر بهشت.

احمدبن ابی الحَواری گفت کنیزکی بخواب دیدم که هرگز از آن نیکوتر ندیده بودم، روی کنیزک می درخشید گفتم چه نیکوروئی داری گفت یاد داری آن شب که بگریستی گفتم دارم گفت من از آن اشک تو برگرفتم، بروی خویش اندر مالیدم روی من چنین شد که می بینی.

یزیدِ رَقاشی پیغامبر را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بخواب دید، گفت قرآن برخواندی گریستن کو.

بشر حافی را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت مرا بیامرزید و مرا گفت یا بشر شرم نداشتی که از من چندان بترسیدی.

جنید گوید در خواب دیدم که دو فریشته از آسمان بیامدندی یکی ازیشان مرا سؤال کرد که صِدق چیست من گفتم وفا کردن بعهد، آن دیگر گفت راست گفتی، پس باز آسمان شدند.

بوسلیمان دارانی را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت مرا بیامرزید و بر من رحمت کرد و بر من هیچ چیز نبود زیان گارتر از اشارت مردمان.

جنید گوید خویشتن را بخواب دیدم نزد حق تعالی ایستاده، مرا گفت یااباالقاسم این سخنان ترا از کجاست که میگوئی گفتم خدایا نگویم مگر حق گفت راست گوئی.

علیّ بن الموفَّق گوید روزی تفکّر میکردم بسبب عیال و درویشی ایشان بخواب دیدم، رقعۀ برو نبشته، بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، ای پسرِ موفّق از درویشی می ترسی و چون من خداوندی داری چون شب تاریک شد مردی بیامد و کیسۀ پیش من بنهاد پنج هزار دینار اندر وی گفت بردار ای ضعیف یقین.

ابوبکر کتّانی گوید جوانی را بخواب دیدم که از آن نیکوتر ندیده بودم گفتم تو کئی گفت من یقینم گفتم کجا نشینی. گفت اندر دل اندوهگنان و چون بازنگرستم زنی را دیدم، سیاه که از آن زشتر چیزی ندیده بودم گفتم تو کئی، گفت من خنده، گفتم تو کجا باشی گفت اندر آن دل که اندرو نشاط و شادی باشد چون بیدار شدم نیّت کردم که هرگز نیز نخندم مگر که بر من غلبه کند.

شیخ باعبداللّهِ خفیف گوید رسول را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بخواب دیدم که مرا گفت که هرآنکس که راهی بشناسد بخدای عَزَّوَجَلَّ پس از آن راه باز گردد حق تعالی او را عذاب کند که هیچکس را از عالمیان چنان عذاب نکند.

شبلی را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت تنگ فرا گرفتند مرا چنانک نومید شدم چون مرا دید بدان نومیدی، بر من رحمت کرد.

ابوعثمان مغربی گفت بخواب دیدم که کسی گوید یا با عثمان از خدای عَزَّوَجَلَّ بترس اندر درویشی اگرچه بقدر کنجدی بود.

گویند ابوسعیدِ خَرّاز را پسری بود فرمان یافت، او را در خواب دید گفت ای پسر مرا وصیّتی کن گفت ای پدر با خدای معامله مکن ببد دلی گفتم زیادت کن گفت میان خود و میان خدای تعالی پیراهن در میان مکن گفت بعد از آن سی سال پیراهن نپوشیدم.

گویند کسی بود دعا کرد که یارب آنچه ترا زیان ندارد و ما را از آن منفعت بود از ما باز مدار، بخواب دید که ویرا گفتند آن چیز که ترا زیان دارد و به کارت نیاید دست بدار.

حکایت کنند از ابوالفضل اصفهانی که گفت رسول را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بخواب دیدم گفتم یارَسولَ اللّهِ از خدای تَعالی بخواه تا ایمان از من بازنگیرد گفت آن چیزی است کی ازین پرداخته اند.

حکایت کنند از ابوسعیدِ خَرّاز که او گفت ابلیس را در خواب دیدم، عصا برگرفتم که او را بزنم مرا گفت من از عصای شما نترسم، من از نور دل شما ترسم.

یکی از بزرگان گوید هر شب دعا کردمی، رابعة العَدَوِیَّه را، شبی بخواب دیدم او را، مرا گفتی که آن هدیهای تو هر شب بما می رسد، بر طبقهای نور، سر پوشیده، بمیزرهای نور.

روایت کنند از سَمّاکِ حَرْب که او گفت چشم من پوشیده شد در خواب دیدم که یکی مرا گفت بکنار فرات شو، چشمها در میان آب باز کن، چنان کردم بینا شدم.

بشر حافی را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت چون خدایرا عَزَّوَعلا دیدم، مرا گفت مرحبا یا بشر آن روز که ترا اجل رسید هیچکس نبود بر همه روی زمین، دوستر بر من، از تو.

بخش ۹ - فصل: اگر گویند که «چه چیز باید که غالب بود بر ولی در اوقات که با خویشتن بود؟» گوییم:« صدق او در گزارد حقوق حق‌تَعالی، پس رفق او و شفقت او بر خلق در جملهٔ احوال و رحمت خواستن او جمله خلق را و تحمّل کردن او از خلق بخویی نیکو و نیکویی‌خواستن او از حق‌تعالی خلقان را بی‌آنکه التماسی کند از ایشان و همّت او در رستگاری خلق بود و از ایشان اگر رنجی بدو رسد انتقام نکشد و خویشتن را از حقد بر ایشان نگاه دارد و دست از مال ایشان کوتاه دارد و به همه وجهی طمع از ایشان بریده دارد و زبان به بد‌گفتن از ایشان کشیده دارد و غیبت ایشان نکند و خصم هیچکس نباشد در دنیا و آخرت.بخش ۱۱ - باب پنجاه و پنجم دَر وصیّت مریدان: چون طرفی از سیر این قوم اثبات کردیم و بابی چند از مقامات با او پیوسته کردیم خواستیم که این رسالت را ختم کنیم بوصیّت مریدان و امیدواریم بخدای عَزَّوَجَلَّ که توفیق دهد ایشانرا باستعمال آن و محروم نگذارد ما را از قیام بدان و بر ما حجّتی نکند.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قالَ اللّهُ تَعالی لَهُمُ الْبُشری فی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ فی الْآخِرَةِ.
هوش مصنوعی: خداوند متعال به آنها مژده داده است که در زندگی دنیا و همچنین در آخرت بشارت‌هایی خواهند داشت.
گفته اند که این بشری خوابی نیکو است که مرد بیند یا او را ببینند.
هوش مصنوعی: گفته‌اند که این خواب خوبی است که یک مرد ببیند یا او را مشاهده کنند.
ابودَرْدا گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ از پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ پرسیدم ازین آیت، مرا گفت هیچکس پیش از تو این از من نپرسید این آیت خواب نیکو است که مرد بیند یا او را ببینند.
هوش مصنوعی: ابودَرْدا می‌گوید که از پیامبر خدا پرسیدم درباره این آیه، و او به من گفت که هیچ‌کس قبل از من این سوال را از او نپرسیده است. او همچنین توضیح داد که این آیه به خواب خوب اشاره دارد که مرد آن را ببیند یا اینکه او را در خواب ببینند.
ابوقتاده گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ که پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت رؤیا از خدا بود و دیو نیز نماید چون یکی از شما خوابی بیند که کراهیت دارد بگو، سه بار از دست چپ آب دهن بیفکند و بخدا پناه جوید تا آن او را هیچ زیان ندارد.
هوش مصنوعی: ابوقتاده می‌گوید که پیامبر اسلام فرمودند رؤیا می‌تواند از طرف خدا باشد و همچنین ممکن است که ناشی از تأثیرات شیطانی نیز باشد. وقتی کسی خوابی ناخوشایند می‌بیند، باید سه مرتبه به سمت چپ خود آب دهان بیفکند و از خداوند پناه بخواهد تا از آسیب‌های آن خواب در امان بماند.
عبداللّه رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ گوید که پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت هر که مرا بخواب بیند مرا دیده باشد که شیطان خویشتن بر مثال مرا فرا کس نتواند نمود و معنی خبر آنست که آن خواب صدق بود و تأویل وی حق بود.
هوش مصنوعی: عبداللّه نقل می‌کند که پیامبر (ص) فرمودند هر کسی که در خواب مرا ببیند، واقعاً من را دیده است، زیرا شیطان نمی‌تواند به شکل من در بیاید. این بدان معناست که آن خواب حقیقت دارد و تفسیر آن نیز درست است.
و بدان که خواب نوعیست از انواع کرامات و حقیقت خواب خاطری بود که به دل درآید و احوالی که صورت بندد اندر وهم و چون در خواب مستغرق نشود جمله حس، صورت بندد آدمی را بوقت بیداری که گوئی آن خواب بحقیقت دیده است و آن تصوّری باشد و اوهامی که در دل ایشان قرار گرفته باشد چون حسّ ازیشان زایل شود، آن وهم، مجرّد گردد از معلومات که بحسّ و ضرورت بود، آن وقت آن حالت بر مرد قوی گردد و ظاهر شود چون بیدار شود آن حال که تصّور کردست آنرا، ضعیف نماید باضافت با حال حسّ در مشاهدت و حصول علم ضروری و مثال این چنین بود چون کسی که در روشنائی چراغ بود بوقت تاریکی شب چون آفتاب برآید نور چراغ را غلبه کند تا ناچیز شود باضافت بانوار آفتاب پس مثال حال خواب همچنان بود که آن مرد که در روشنائی چراغ بود و مثال بیداری همچنان که آفتاب برو برآمده باشد، و آنکس که بیدار شود باز یاد می آورد آنچه او را متصوّر بوده است در حال خواب او.
هوش مصنوعی: خواب نوعی کرامت است و می‌توان گفت خواب حالتی است که به ذهن راه می‌یابد و تصورات خاصی را در آن ایجاد می‌کند. در حالی که انسان در خواب غرق شده حس‌هایش را از دست می‌دهد، تصوری که در آن خواب دارد در زمان بیداری به گونه‌ای به نظر می‌رسد که مانند واقعیت است. این تصورات و اوهام زمانی که حس‌ها زائل می‌شوند، به صورت مجزا از اطلاعات واقعی که از طریق حواس و تجربیات به دست آمده‌اند، درمی‌آید. وقتی فرد بیدار می‌شود، حالتی را که در خواب حس کرده بود، به شکل ضعیف‌تری نسبت به واقعیت‌های عینی که در بیداری تجربه می‌کند، به یاد می‌آورد. می‌توان این را با مثالی توضیح داد: فردی که در نور چراغی نشسته، وقتی شب تاریک می‌شود، این نور ممکن است تحت تأثیر نور خورشید که در صبح می‌تابد، کم‌رنگ شود. این تشبیه نشان می‌دهد که خواب، مشابه حالتی است که فرد در نور چراغ تجربه می‌کند و بیداری مانند طلوع خورشید است که بر آن نور غلبه می‌کند. در نهایت، فرد بیدار به یاد می‌آورد که چه تصورات و تصاویری در خواب داشته است.
و خاطرها که به وی درآید بود که از جهت شیطان بود و بود که از اندیشه نفس بود و بود که از فریشته بود و بود که از تعریفی بود از خدای تعالی که در دل تو بیافریند.
هوش مصنوعی: افکاری که به ذهن انسان می‌آید، ممکن است از دو منبع متفاوت ناشی شود: یکی از وسوسه‌های شیطانی و دیگری از خواسته‌ها و تفکرات خود فرد. همچنین ممکن است این افکار از الهامات فرشتگان باشد و یا به نوعی تجلی از خداوند باشد که در قلب انسان ایجاد می‌شود.
و اندر خبر همی آید که راست ترین خواب شما خواب آنکس بود که راست گوی تر باشد.
هوش مصنوعی: در اخبار آمده است که راست‌ترین خواب‌ها مربوط به کسی است که بیشتر راست بگوید.
و بدانک خواب بر اقسام است خوابی باشد بغفلت و خوابی بود بعادت و آن خوابی بود نه محمود بلکه معلول بود زیرا که برادر مرگ است و در خبر آمده است که خواب برادر مرگ است و خدای تعالی میگوید وهُوَ اَلَّذی یَتَوفَنکم بِاللَّیْلِ و دیگر جای میگوید اللّهُ یَتَوفَّیَ الاَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامها.
هوش مصنوعی: خواب انواع مختلفی دارد. برخی خواب‌ها از سر غفلت و برخی دیگر عادت هستند، و این نوع خواب‌ها به معنای خوب نیستند و می‌توان آن‌ها را معلول دانست، زیرا خواب به نوعی برادر مرگ محسوب می‌شود. در قرآن آمده است که خداوند می‌فرماید اوست که شما را در شب از زندگی بیرون می‌آورد و در جای دیگری نیز می‌گوید که خداوند جان‌ها را در زمان مرگشان می‌گیرد و همچنین جان‌هایی که هنوز در خواب هستند.
و گفته اند اگر اندر خواب خیر کردی در بهشت خواب بودی.
هوش مصنوعی: گفته‌اند اگر در خواب حال خوبی داشته باشی، انگار در بهشت قرار داری.
و گفته اند اندر بهشت خواب بر آدم افتاد عَلَیْهِ السَّلامُ حوّا را از وی بیرون آوردند همه بلاها فرا دیدار آمد.
هوش مصنوعی: در روایت‌ها آمده است که در بهشت، خواب بر آدم علیه‌السلام غلبه کرد و حوا از او جدا شد. در این حال، تمام بلاها و مشکلات به او نمایان شد.
از استاد ابوعلی رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که گفت آنگه که ابراهیم با اسمعیل عَلَیْهِمَاالسَّلامُ اِنّی اَری فی الْمَنامِ اِنّی اَذْبَحُکَ اسمعیل گفت و این جزاء آنست که بخسبد اگر ترا خواب نبودی پسرت را قربان نفرمودندی و گویند خداوندتعالی بداود عَلَیْهِ السَّلامُ وحی فرستاد که ای داود دروغ گوید هر که دعوی دوستی من کند و چون شب درآید بخسبد.
هوش مصنوعی: استاد ابوعلی رحمت‌الله علیه نقل می‌کند که زمانی که ابراهیم با اسماعیل علیهماالسلام در خواب دید که باید او را قربانی کند، اسماعیل پاسخ داد که اگر این خواب نیست، هرگز او را قربانی نمی‌کند. همچنین گفته می‌شود خداوند تعالی به داود علیه‌السلام وحی فرستاد که هر کسی که ادعای دوستی من را دارد، نباید شب‌ها بخوابد.
و خواب ضدّ علم است و برای این گفته است شبلی که اندکی خواب در هزار سال فضیحتی بود.
هوش مصنوعی: خواب برخلاف علم و دانش است و شبلی به همین دلیل گفته است که خوابیدن اندکی در طول هزار سال، نواقصی را به همراه دارد.
و شبلی گوید حق تَعالی اطّلاع کرد بر من و گفت هرکه بخسبد غافل بود و هرکه غافل شود محجوب بود و شبلی بعد از آن نمک در چشم کردی تا ویرا خواب نیامدی و اندرین معنی گفته اند:
هوش مصنوعی: شبلی می‌گوید که خداوند به او آگاهی داد و گفت هرکسی که خواب باشد، غافل است و هرکسی که غافل شود، از حقیقت دور شده است. سپس شبلی چشمانش را نمک مالید تا خواب به او نیاید و در این زمینه نظری مطرح کرده‌اند.
عَجَباً لِلْمُحِبِّ کَیْفَ یَنَامْ
کُلُّ نَوْمٍ عَلَی الْمُحِبِّ حَرَامٌ
هوش مصنوعی: عجب است که یک عاشق چگونه می‌تواند بخوابد، زیرا هر نوع خوابیدنی برای او حرام است.
و گفته اند خوردن مرید از فاقه بود و خواب وی از غلبه و سخن او از ضرورت.
هوش مصنوعی: گفته‌اند که غذا خوردن مرید ناشی از بی‌چیزی است، خواب او از فشار و صحبت کردن او از اجبار ناشی می‌شود.
و گفته اند چون آدم عَلَیْهِ السَّلامُ بحضرت بخفت او را گفتند اینک حوّا، بازو آرام گیر که این جزاء آنست که بحضرت ما بخسبد.
هوش مصنوعی: داستان می‌گوید زمانی که آدم (علیه‌السلام) در نزد خدا خوابش برد، به او گفته شد که اکنون حوا در پیش اوست. این به او یادآوری شد که این آرامش و خوشی، نتیجه‌ی آن است که او در نزد خداوند خوابیده است.
و گفته اند اگر حاضری مخسب که خواب در حضرت بی ادبی باشد و اگر چنانست که غائبی تو خداوند مصیبتی و خداوند مصیبت را خواب نباشد.
هوش مصنوعی: گفته‌اند اگر در حال حاضر حضور داری، خوابیدن در محضر کسی که بی‌ادبی می‌کند، ناپسند است. و اگر غایب هستی، خداوند مصیبت و مشکلات را خواب نمی‌بیند و به آن‌ها توجه دارد.
و امّا خواب خداوندان مجاهده صدقۀ بود از خدای تعالی برایشان و خدای تعالی مباهات کند با فریشتگان ببندۀ که در سجود بخسبد گوید بنگرید ببندۀ من که جان وی بمحلّ راز گفتن است و تن وی بر بساط عبادت گسترده است.
هوش مصنوعی: خواب کسانی که در جهاد و تلاش برای خدا هستند، هدیه‌ای از سوی خداوند متعال برای آنهاست. خداوند با فرشتگان خود به این بندگان افتخار می‌کند و به آنها نشان می‌دهد که این بندگان در حال عبادت و بندگی هستند. او می‌گوید که ببینید این بندگان من چگونه در سجده و عبادت فرو رفته‌اند و روح آنها در مقام راز و رازگویی حضور دارد، در حالی که جسمشان در حال پرستش و بندگی است.
و گفته اند هر که بطهارت بخسبد جان ویرا دستور باشد تا گرد عرش طواف کند و خدایرا سجود کند و خدای عَزَّوَجَلَّ میگوید وَجَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً.
هوش مصنوعی: گفته شده است که هر کسی که با حالت طهارت بخوابد، جان او به دستور خداوند به دور عرش پرچمداری می‌کند و خدا را سجده می‌کند. خداوند نیز می‌فرماید که "ما خواب شما را آرامش قرار دادیم."
استاد ابوعلی گوید کسی پیش پیری گله کرد از بسیاری خواب گفت برو شکر کن بر عافیت که بسیار بیمار است اندر آرزوی یک ساعت خواب که تو از آن شکایت میکنی.
هوش مصنوعی: استاد ابوعلی می‌گوید که فردی پیش یک پیرمرد از خواب زیادش شکایت کرد. پیرمرد به او گفت که باید از سلامتی‌اش شکرگزار باشد، چون افراد بسیاری هستند که به خاطر بیماری، تنها آرزوی یک ساعت خواب را دارند، در حالی که او به خاطر شکایتش از خواب زیاد، این نعمت را نادیده می‌گیرد.
و گفته اند بر ابلیس هیچ چیز دشوارتر از خواب عاصی نیست گوید کی بود که بیدار شود تا خدای را معصیت کند.
هوش مصنوعی: گفته‌اند که بر ابلیس هیچ چیز دشوارتر از این نیست که فردی خواب آلود به گناه بیفتد، زیرا در حالت بیداری نمی‌تواند خدا را نافرمانی کند.
و گفته اند که نیکوترین حال عاصی را آن وقت بود که بخسبد اگر خیری نکند باری شرّی از وی نیاید.
هوش مصنوعی: برخی معتقدند که بهترین وضعیت برای گناهکار زمانی است که خوابیده باشد، زیرا اگر نتواند کار خوبی انجام دهد، لااقل ضرری هم به دیگران نخواهد زد.
از استاد ابوعلی شنیدم که گفت شاه کرمانی بیخوابی عادت کرده بود وقتی خواب بر وی غلبه کرد، حق سُبْحَانَهُ وَتَعالی را بخواب دید پس از آن تکلّف میکردی تا بخسبد ویرا گفتند این چیست گفت
هوش مصنوعی: از استاد ابوعلی شنیدم که شاه کرمانی به بی‌خوابی عادت کرده بود. وقتی خواب بر او غلبه می‌کرد، خداوند را در خواب می‌دید. بعد از آن تلاش می‌کرد تا بخوابد. از او پرسیدند که این چه حالتی است، او پاسخ داد:
رَأ َیْتُ سُرورَ قَلْبی فی مَنامی
فَاحْبَبْتُ التَّنَعُسَّ وَالْمَنامَا
هوش مصنوعی: در خواب دیدم که قلبم شاد و خوشحال است، بنابراین دوست داشتم که خواب و نشئه را بیشتر تجربه کنم.
شادی دل خویش اندر خواب دیدم بر من دوست گشت از سبب او.
هوش مصنوعی: من در خواب شادی دل خود را دیدم و دوست من به خاطر او تبدیل به دوستی شد.
پیری بود ویرا دو شاگرد بود میان ایشان، خلاف افتاد اندر حدیث خواب و بیداری یکی گفت خواب بهترست زیرا که خفته معصیت نکند دیگر گفت بیداری بهتر است که بیداری بر معرفت خدای بود، بحاکم شدند، نزدیک پیر خویش پیر گفت ترا که بتفضیل خواب میگوئی مرگ بهتر از زندگانی و ترا که بتفضیل بیداری میگوئی زندگانی بهتر از مرگ.
هوش مصنوعی: یک پیرمردی بود که دو شاگرد داشت. بین آن‌ها درباره خواب و بیداری بحثی پیش آمد. یکی از آن‌ها گفت خواب بهتر است زیرا در خواب انسان معصیت نمی‌کند، در حالی که دیگری بر این باور بود که بیداری بهتر است چون بیداری باعث شناخت خداوند می‌شود. آن‌ها موضوع را به حاکم ارجاع دادند. نزد پیر خودشان که رفتند، پیر به آن‌ها گفت: "تو که خواب را برتری می‌دهی، یعنی مرگ را بهتر از زندگی می‌دانی و تو که بیداری را محبوب‌تر می‌دانی، یعنی زندگی را برتر از مرگ می‌پنداری."
مردی بندۀ خرید چون شب درآمد ببنده گفت بستر فرو کن بنده گفت ای خواجه ترا هیچ خداوند هست گفت هست گفت وی بخسبد گفت نه گفت تو شرم نداری که خداوند تو نخسبد و تو بخسبی.
هوش مصنوعی: مردی به خدمتکاری گفت که وقتی شب شد، باید بستر را آماده کند. خدمتکار از صاحبش پرسید آیا او نیز خوابش می‌برد یا نه. صاحب گفت که خواب دارد. خدمتکار با تعجب گفت: "چطور می‌توانی تو بخوابی در حالی که صاحب تو خواب ندارد؟"
و گویند پسر سعیدِ جُبَیْر پدر را گفت تو چرا نخسبی گفت دوزخ رهانمی کند که بخسبم.
هوش مصنوعی: پسر سعید جُبَیر از پدرش پرسید که چرا خوابش نمی‌برد. پدر پاسخ داد که آتش جهنم اجازه نمی‌دهد که من بخوابم.
و گویند که دختر مالک دینار پدر را گفت چرا نمی خسبی گفت پدر تو از شبیخون می ترسد.
هوش مصنوعی: دختر مالک دینار از پدرش پرسید که چرا نمی‌خوابد. او پاسخ داد که به خاطر ترس از حمله شبانه نمی‌تواند بخوابد.
و گویند ربیع بن خُثَیم فرمان یافت دخترکی از همسایۀ ربیع پدر را گفت که ما هر شب استونی می دیدیم درین سرای همسایۀ ما ربیع، کجا شد پدر گفت این همسایۀ ما ربیع بود که از اوّل شب تا آخر شب ایستاده بود و نماز میکرد دخترک پنداشته بود که آن استونی است بحکم آنک بجز شب بر بام نیامدی.
هوش مصنوعی: گویند ربیع بن خثیم زمانی به دخترکی از همسایه خود گفت که هر شب در محله ما، استونی را می‌دیدیم که در خانه همسایه‌مان، ربیع، قرار داشت. دخترک در جواب گفت که پدرش به او گفت این استون، در واقع ربیع همسایه ما بوده که از آغاز شب تا پایان شب در آنجا ایستاده و نماز می‌خوانده است. دخترک تصور کرده بود که او یک استون است، چون هرگز او را جز در شب بر بام نمی‌دید.
و گفته اند در خواب معنی ها است که اندر بیداری نیست یکی آنک پیغامبر صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَیْهِ بخواب ببینند و بیداری نبینند و یاران و سلف صالح و خدای تعالی بخواب ببینند و ببیداری نه و این فضلی بزرگست.
هوش مصنوعی: در خواب حقایقی وجود دارد که در بیداری نمی‌توان به آن‌ها دست یافت. یکی از این حقایق به پیامبر (ص) مربوط می شود که در خواب مشاهده می‌کند، اما در حالت بیداری نه. همچنین یاران و پیشینیان صالح و خداوند نیز در خواب دیده می‌شوند، ولی در بیداری نه. این موضوع نشانه‌ای از فضیلت و عظمت خواب می‌باشد.
ابوبکر آجُرّی حق سُبْحانَهُ وَ تَعالی را بخواب دید حق تَعالی وی را گفت حاجت خواه ابوبکر گفت یارب همه عاصیان امّت محمّد را بیامرز گفت من اولیترم بدین از تو تو حاجت خویش خواه.
هوش مصنوعی: ابوبکر آجُرّی در خواب مشاهده کرد که پروردگارش به او می‌گوید که خواسته‌اش را مطرح کند. ابوبکر در جواب گفت: "پروردگارا، همه گناهکاران امّت محمد (ص) را ببخش." خداوند به او فرمود: "من در این مورد از تو شایسته‌ترم، تو بهتر است که درخواست خود را بیان کنی."
کتّانی گوید پیغامبر را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بخواب دیدم که مرا گفت هرکس که خویشتن را بچیزی بیاراید که خداوندتعالی از آن، خلاف آن داند حق او را دشمن گیرد.
هوش مصنوعی: کتّانی می‌گوید: پیامبر (ص) را در خواب دیدم که به من گفت: هر کسی خود را به چیزی بیاراید که خداوند تعالی با آن مخالف است، حق او را دشمن خواهد گرفت.
هم کتّانی گوید پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بخواب دیدم گفتم چه دعا کنم تا دل من نمیرد گفت هر روز چهل بار بگوی. یا حَیُّ یا قَیُّومُ یا لااَلهَ اِلّا اَنْتَ.
هوش مصنوعی: کتانی نقل می‌کند که پیامبر اسلام (ص) را در خواب دیده و از ایشان پرسیده که چه دعایی بگوید تا دلش زنده بماند. پیامبر به او فرمودند هر روز چهل بار بگوید: «یا حیّ، یا قیّوم، لا اله الا انت» یعنی ای زنده و پاینده، جز تو هیچ معبودی نیست.
حسن بن علی سَلامُ اللّهِ عَلَیْها عیسی را عَلَیْهِ السَّلامُ بخواب دید ویرا گفت اگر انگشتری کنم نقش نگین وی چکنم گفت لااِلهَ اِلَّااللّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبینُ که این آخر انجیل است.
هوش مصنوعی: حسن بن علی (سلام خدا بر او) خواب دید که حضرت عیسی (علیه‌السلام) به او گفت: اگر انگشتری بسازم، نقش نگین آن چیست؟ حضرت عیسی پاسخ داد: «لا اله الا الله، الملک الحق المبین» که این عبارت آخرین آیه از انجیل است.
ابویزید گوید حق سُبْحانَهُ وَ تَعالی را بخواب دیدم گفتم خدایا راه چگونه است بتو گفت نفس دست بدار و بیا.
هوش مصنوعی: ابویزید می‌گوید: در خواب خداوند را دیدم و از او پرسیدم که راه چطور است. خداوند به من گفت: از نفس خود دست بردار و بیا.
گویند احمد خضرویه حق را بخواب دید که گفت یا احمد همه مردمان از من آرزوها میخواهند مگر ابویزید که مرا میخواهد.
هوش مصنوعی: می‌گویند احمد خضرویه خواب دید که به او گفته شد: "ای احمد، همه مردم از من خواسته‌هایی دارند مگر ابویزید که فقط مرا می‌خواهد."
یحیی بن سعید القَطّان گوید که حق را جَلَّ جَلالُهُ بخواب دیدم گفتم یارب چند خوانم ترا و مرا اجابت نکنی گفت یا یحیی ما آواز تو دوست میداریم.
هوش مصنوعی: یحیی بن سعید القطان نقل می‌کند که خداوند را در خواب مشاهده کرده است. او از خداوند پرسیده است که چرا هر بار دعا می‌کند، دعایش مستجاب نمی‌شود. خداوند به او پاسخ داده که ای یحیی، ما صدای تو را دوست داریم.
بشربن الحارث گوید که امیرالمؤمنین علیّ بن ابی طالب را عَلَیْهِ السَّلامُ بخواب دیدم گفتم یاامیرالمؤمنین مرا پندی ده گفت چه نیکو بود شفقت نمودن توانگران بر درویشان برای خدای و نیکوتر از آن تکبّر درویشان بر توانگران بایمنی خدای گفتم یا امیرالمؤمنین زیادت کن این بیتها بگفت:
هوش مصنوعی: بشربن الحارث می‌گوید که در خواب امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب را دیدم و از او خواستم که به من پند بدهد. او فرمود: نیکوست که افراد ثروتمند با محبت به نیازمندان کمک کنند برای خداوند، و از آن بهتر این است که نیازمندان با اطمینان به خداوند بر ثروتمندان تکبر کنند. من از او خواستم که این مطلب را بیشتر توضیح دهد و او ادامه داد.
قَدْکُنتَ مَیْتاً فَصِرْتَ حَیّاً
وعَنْقَریْبٍ تَصیرُ مَیْتاً
هوش مصنوعی: تو قبلاً مرده بودی و اکنون زنده‌ای، اما به زودی دوباره خواهی مرد.
عَزَّ بدارِ الْفَناءِ بَیْتٌ
فَابْنِ بِدارِ البَقَاءِ بَیْتاً
هوش مصنوعی: در زندگی، به جای آنکه در جایی که گذرا و زودگذر است، سرمایه‌گذاری کنی، بهتر است در جایی که پایدار و ماندگار است، اقدام کنی و بنای خود را آنجا بسازی.
حسن عِصام شیبانی را بخواب دیدند گفتند او را که خدای با تو چه کرد گفت از کریم چه آید مگر کرم.
هوش مصنوعی: حسن عصام شیبانی را در خواب دیدند و از او پرسیدند که خدا با تو چه کرد؟ او پاسخ داد: «از خداوند بخشنده، جز خوبی انتظار نمی‌رود.»
یکی دیگر را بخواب دیدند از بزرگان از حال او پرسیدند گفت ما را حساب کردند و باریک فرو گرفتند پس منّت برنهادند و آزاد کردند.
هوش مصنوعی: یکی دیگر از بزرگان را خواب دیدند و درباره حال او سؤال کردند. او گفت که ما را مورد حسابرسی قرار دادند و از ما خیلی سختی گرفتند، اما بعد از آن بر ما منت نهادند و آزادمان کردند.
حبیب عجمی را بخواب دیدند، او را گفتند توئی حبیب عجمی گفت هیهات آن عُجْمت شد و ما در نعمت بماندیم.
هوش مصنوعی: حبیب عجمی را در خواب دیدند و از او پرسیدند که آیا تو حبیب عجمی هستی؟ او پاسخ داد: نه، آن عجمتی که داشتم دیگر وجود ندارد و ما در نعمت و خوشی باقی مانده‌ایم.
سُفیان ثَوری را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت بر من رحمت کرد، گفتند حال عبداللّه مبارک چیست گفت از جملۀ آنانست که هر روز دوبار بحضرت حق تعالی شود.
هوش مصنوعی: سُفیان ثَوری خواب دید و وقتی از او پرسیدند که خداوند با او چه کرد، پاسخ داد که خداوند بر او رحمت فرستاد. سپس از او پرسیدند حال عبداللّه چگونه است، او گفت که عبداللّه از کسانی است که هر روز دو بار در پیشگاه خداوند حاضر می‌شود.
از استاد ابوعلی شنیدم که گفت استاد ابوسهل صُعلوکی رَحِمَهُ اللّهُ ابوسهلِ زُجاجی را بخواب دید گفت خدای با تو چه کرد و این ابوسهل بوعید اَبَد بگفتی گفت آنجا کار آسان تر از آنست که ما پنداشتیم.
هوش مصنوعی: من از استاد ابوعلی شنیدم که او گفته بود استاد ابوسهل صُعلوکی، در خواب ابوسهل زُجاجی را دید و از او پرسید: "خدا با تو چه کرد؟" ابوسهل زُجاجی جواب داد: "در آنجا کار بسیار آسان‌تر از چیزی است که ما فکر می‌کردیم."
حسن بصری اندر مسجد شد تا نماز شام کند و امام، حبیب عجمی بود وی نماز نکرد از پس حبیب ترسید که لحن کند اندر اَلْحَمْد که زبان وی گرفته بود، آن شب بخواب دید که اگر از پس او نماز کردی خدای تعالی هر گناه که در پیش کرده بودی ترا بیامرزیدی.
هوش مصنوعی: حسن بصری در مسجد وارد شد تا نماز شام را بخواند و امام جماعت، حبیب عجمی بود. او به خاطر ترس از اینکه حبیب به خاطر لهجه‌اش در هنگام خواندن سوره حمد دچار مشکل شود، نماز نخواند. آن شب خواب دید که اگر پس از حبیب نماز بخواند، خداوند هر گناهی که در گذشته مرتکب شده است را خواهد بخشید.
مالکِ اَنَسَ را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت خدای مرا بیامرزید بآن کلمه که عثمانِ عَفّان رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ گفتی چون جنازۀ دیدی سُبْحانَ الْحَیّ الَّذی لایَمُوتُ.
هوش مصنوعی: مالکِ انس در خواب دید و از او پرسیدند که خدا با تو چه کرد؟ او پاسخ داد که خدا مرا بخشید به خاطر کلماتی که عثمان عفّان گفته بود هنگام دیدن جنازه: سبحان خدا، زنده‌ای که نمی‌میرد.
و آن شب که حسن بصریفرمان یافت، بخواب دیدند، درهای آسمان گشوده بودند و منادی ندا میکرد که حسن بصری با خدای خویش آمد و خدای تعالی از وی خشنود شد.
هوش مصنوعی: در آن شب که حسن بصری فرمان یافت، خواب دید که درهای آسمان باز شده‌اند و ندا دهنده‌ای اعلام می‌کند که حسن بصری با خداوند خود ملاقات کرده و خداوند از او راضی است.
از ابوبکر اِشْکیب شنیدم که گفت استاد ابوسهل صُعْلوکی را بخواب دیدم و حالتی نیکو، گفتم یا استاد بچه یافتی آنچه یافتی گفت بظنّ نیکو بخدای خویش، بظنّ نیکو بخدای خویش، دوبار گفت.
هوش مصنوعی: ابوبکر اشکیب گفت که خواب استاد ابوسهل صعلوکی را دیده است. در خواب او حالتی خوش و نیکو داشت. ابوبکر از او پرسید آیا بچه‌ای پیدا کرده‌ای؟ استاد پاسخ داد که به خداوند خود با نیک‌ظنی نگاه می‌کند و این را دوبار تکرار کرد.
جاحظ را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد این بیت گفت:
هوش مصنوعی: جاحظ را در خواب دیدند و از او پرسیدند: خدا با تو چه کرد؟ او در پاسخ این بیت را بیان کرد:
فَلا تَکْتُبْبِخَطِّکَ غَیْرَ شَیْءٍ
یَسُرُّکَ فی الْقِیامَةِ اَنْتَراهُ
هوش مصنوعی: پس هیچ چیزی را با دست خودت ننوisiس که در روز قیامت برایت خوشایند نباشد.
جنید ابلیس را لَعَنَهُ اللّهُ بخواب دید، برهنه، گفت شرم نداری از مردمان گفت این نه مردمانند، مردمان آنانند که در مسجد شونیزیّه اند، همه تنم بگداختند و جگرم بسوختند جُنید گفت چون بیدار شدم بشتافتم و آنجا شدم جماعتی را دیدم، سرها بر زانو نهاده و در تفکّر چون چشم ایشان بر من افتاد گفتند نگر تا غرّه نشوی بحدیث این پلید.
هوش مصنوعی: جنید خواب دید که ابلیس او را لعن کرده است. در خواب ابلیس را برهنه دید و به او گفت که از مردمان شرم نمی‌کند. ابلیس پاسخ داد که آن‌ها اصلاً مردمان نیستند؛ مردمان واقعی کسانی هستند که در مسجد شونیضیه هستند. جنید احساس کرد که تمام بدنش در آتش سوخته و دلش به شدت درد می‌کند. وقتی جنید بیدار شد، به سمت آنجا رفت و جماعتی را دید که سرهایشان را روی زانو گذاشته و در تفکر بودند. وقتی آنها او را دیدند، گفتند که مراقب باشد که فریب این پلید را نخورد.
نصرآبادی را بخواب دیدند بمکّه، پسِ مرگ او ویرا گفتند خدای با تو چه کرد گفت عِتابی بکرد با من چنانک بزرگواران کنند پس ندا کرد یا اباالقاسم پس از وصال انفصال گفتم نه یا ذاالجلال اندر لحد ننهادند مرا تا به اَحَد نرسیدم.
هوش مصنوعی: نصرآبادی را در خواب دیدند در مکه، پس از وفاتش از او پرسیدند خدا با تو چه کرد؟ او پاسخ داد که خدا با من عتابی کرد مشابه عتاب بزرگواران. سپس ندا کرد: "ای اباالقاسم!" و پس از وصالی که در آنجا داشت، گفت: "نه، ای صاحب جلال! مرا در قبر ننهادند تا اینکه به حد و مرز نرسیدم."
ذوالنّون را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت از وی سه حاجت خواستم بعضی اجابت گردانید امید میدارم دیگران نیز اجابت کند.
هوش مصنوعی: ذوالنون خواب دیده بود و وقتی از او پرسیدند که خدا با تو چه کرده است، پاسخ داد که از خدا سه درخواست کرده بودم که برخی از آن‌ها را برآورده کرد و امیدوارم که باقی‌مانده نیز به اجابت برسند.
شبلی را بخواب دیدند پسِ مرگ و گفتند خدای با تو چه کرد گفت مرا مطالبت نکردند، ببرهان، بر دعویها که من کردم مگر بیک چیز، روزی گفتم هیچ زیان گاری بزرگتر از زیان کردن بهشت نیست و در دوزخ شدن پس مرا گفتند چه زیان گاری است عظیم ترا از زیان کردن آنک از دیدار من باز مانند.
هوش مصنوعی: شبلی پس از مرگ در خواب دیده شد و از او پرسیدند که خداوند با تو چه کرده است. او پاسخ داد که خداوند درباره‌ مطالبی که مطرح کرده بودم، با من صحبت نکرد، به جز یک مورد. روزی گفته بودم که هیچ زیانی بزرگ‌تر از از دست دادن بهشت و رفتن به دوزخ نیست. آن‌ها از من پرسیدند که چه زیانی بزرگ‌تر از این وجود دارد، و من گفتم که این است که از دیدار من محروم شوی.
جُرَیْری گفت جنید را بخواب دیدم گفتم خدای با تو چه کرد یا اباالقاسم گفت این همه اشارتها ناپدید شد و آن همه عبارتها همه ناچیز شد و هیچ چیز بکار نیامد مگر آن تسبیحها که بامدادان کردمی.
هوش مصنوعی: جریری گفت: جنید را در خواب دیدم و از او پرسیدم: ای اباالقاسم، خدا با تو چه کرد؟ او پاسخ داد که تمام نشانه‌ها و کلمات همگی ناپدید شدند و هیچ چیز به کار نیامد جز همان تسبیح‌هایی که در صبح می‌گفتم.
نِباجی گفت که چیزی آرزو کرد مرا، بخواب دیدم که کسی گوید برطریق انکار نیکو بود که آزاد مرد، خویشتن را در پیش بندگان ذلیل بود و آنچه خواهد از خداوند خویش بیابد.
هوش مصنوعی: نِباجی گفت که چیزی را برای من آرزو کرده است. من خواب دیدم که کسی گفت اگر انسان آزاد و آزاده‌ای باشد، نیازی ندارد خودش را در برابر بندگان ذلیل کند و باید آنچه را که می‌خواهد از خداوند خود طلب کند.
ابن جلّا گفت در مدینه شدم و فاقۀ عظیم بمن رسیده بود، نزدیک تربت شدم و گفتم یا رسولَ اللّه مهمان توام، بخواب در شدم بخواب دیدم که صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گردۀ بمن داد، نیمۀ بخوردم، در خواب چون بیدار شدم نیمۀ دیگر در دست داشتم.
هوش مصنوعی: ابن جلّا می‌گوید که در مدینه بود و دچار فقر و تنگHandی شدید شده بود. وقتی به نزد قبر پیامبر رسید، گفت: ای رسول خدا، من مهمان تو هستم. بعد خوابش برد و در خواب دید که پیامبر به او غذایی داد. او نیمه‌ای از آن غذا را خورد و وقتی بیدار شد، نیمه دیگر آن غذا را هنوز در دست داشت.
یکی گوید که رسول را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ بخواب دیدم که گوید ابن عون را زیارت کنید که خدای و رسول، ویرا دوست دارند.
هوش مصنوعی: یکی گفته است که پیامبر (ص) را در خواب دیده که فرمودند: ابن عون را زیارت کنید چون خدا و پیامبر او را دوست دارند.
گویند عُتبه الغلام حوری را بخواب دید، بر صورتی نیکو، عتبه را گفت یا عتبه من بر تو عاشقم نگر چیزی نکنی که میان من و تو جدا باز کنند عتبه گفت دنیا را سه طلاق دادم، طلاقی که هرگز رجوع نکنم تا آنگه که بتو آیم و ترا بینم.
هوش مصنوعی: عتبه، در خواب دختری زیبا را دید. آن دختر به او گفت: "ای عتبه، من به تو عشق ورزیده‌ام. هیچ کاری نکن که باعث جدایی ما شود." عتبه پاسخ داد: "من دنیا را سه بار طلاق داده‌ام و هرگز به آن باز نخواهم گشت تا زمانی که به تو برسم و تو را ببینم."
از منصور مغربی شنیدم که گفت پیری را دیدم در دیار شام، بزرگ حالت و غالب برو قبض بودی مرا گفتند اگر خواهی که این شیخ با تو گشاده روی باشد چون تو در نزدیک وی شوی برو سلام کن بگو خدای حورالعین روزی تو کند تا او بدین دعا از تو خوش دل شود من گفتم چه سبب راست این گفتند که او حورالعینی را در خواب دیده است و در دل او از آن چیزی هست من نزدیک او شدم و سلام کردم برو، گفتم خدای حورالعینی ترا روزی کناد شیخ را خوش آمد و انبساط بسیار نمود.
هوش مصنوعی: منصور مغربی نقل می‌کند که در دیار شام پیری را دید که شخصیت بزرگی داشت و رفتارش غالباً جدی بود. به من گفتند اگر می‌خواهی این شیخ با تو مهربان باشد، وقتی نزد او می‌روی، سلام کن و بگو خداوند حور العین‌ها روزیت کند. این دعا او را خوشحال می‌کند. من پرسیدم چرا چنین است و گفتند زیرا او در خواب حور العینی را دیده و به نوعی احساسی نسبت به او دارد. وقتی نزدیک شیخ شدم و سلام کردم و دعای یاد شده را گفتم، او بسیار خوشحال شد و خوشرویی نشان داد.
ایّوب سَخْتِیانی جنازۀ عاصیی دید، اندر دهلیز سرای پنهان شد تا برو نمازش نباید کرد کسی آن مرده را بخواب دید، گفت خدای با تو چه کرد گفت مرا بیامرزید و گفت ایّوب را بگوی لَوْ اَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبّی اِذاً لَاَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْاِنْفاقِ یعنی اگر خزینهای رحمت خدای بر دست شما بودی کسی را ذرّه ئی نصیب نبودی.
هوش مصنوعی: ایوب سختیانی جنازه‌ای از یک آدم نافرمان را دید و در گوشه‌ای پنهان شد تا کسی بر آن مرده نماز نخواند. او خواب دید و در خواب به او گفتند که خداوند با او چه کرد. او پاسخ داد که خداوند او را مورد آمرزش قرار داد و به او گفتند: «اگر شما خزانه‌های رحمت پروردگارم را در اختیار داشتید، هرگز هیچ کس حتی به اندازه یک ذره هم از آن رحمت نصیبش نمی‌شد.»
و گویند آن شب که مالک دینار بمرد کسی در خواب دید که درهاء آسمان گشاده بودی و کسی می گویدی که مالک دینار از ساکنان بهشت است.
هوش مصنوعی: در آن شب که مالک دینار درگذشت، کسی در خواب دید که درهای آسمان باز شده و صدایی می‌گوید که مالک دینار از ساکنان بهشت است.
حکایت کنند آن شب که داود طائی فرمان یافت بخواب دیدند درهای آسمان گشاده و همه جهان نور گرفته و فریشتگان بزمین همی آمدند و بآسمان می شدند گفت آنکس که شبی است که داود طائی فرمان یافته است و بهشت را بیاراسته اند از بهر جان او.
هوش مصنوعی: روایت شده است که در شبی که داود طائی به خواب رفت، درهای آسمان باز شد و تمام جهان پر از نور گردید. فرشتگان به زمین آمدند و دوباره به آسمان رفتند و می‌گفتند: این شب، شبی است که داود طائی فرمان یافته و بهشت به خاطر او آراسته شده است.
استاد امام گوید رَحِمَهُ اللّهُ که استاد ابوعلی را بخواب دیدم گفتم خدای با تو چه کرد گفت آمرزش را اینجا بس خطری نیست، کمترین کسی که اینجا آمد فلان کس بود، او را چندین عطا دادند، اندر خواب بر دلم برآمد که آن مرد را که او گفت کسی را بناحق کشته بود.
هوش مصنوعی: استاد امام رحمه‌الله می‌گوید که در خواب دیدم که استاد ابوعلی را ملاقات کردم. از او پرسیدم که خدا با تو چه کرده است و او پاسخ داد که در اینجا خبری از آمرزش نیست. سپس گفت که شخصی به نام فلان به اینجا آمده و چندین نعمت به او داده‌اند. در خواب به‌طور ناگهانی به ذهنم رسید که این مرد فردی است که به ناحق کسی را کشته بود.
و گویند کُرزِ وَبْرَه فرمان یافت، در خواب دیدند که گوئی اهل گورستان جمله از گورها برآمده بودندی و برایشان جامهای سپید بودی، نوِ تازه گفتند این چیست ایشان گفتند اهل گورستان را بیاراستند قدوم کُرز را برایشان.
هوش مصنوعی: گویند کُرزِ وَبْرَه به فرمانی رسید و در خواب دید که گویی تمام مردگان از گورها بیرون آمده‌اند و در دستشان جام‌های سفیدی دارد. آن‌ها گفتند این چیست و پاسخ دادند که اهل گورستان به خاطر ورود کُرز، آراسته و خوشحال شده‌اند.
یوسف حسین را در خواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت خدای مرا بیامرزید گفتند بچه چیز گفت بدانک هرگز جدّ را به هزل نیامیختم.
هوش مصنوعی: یوسف حسین را در خواب دیدند و از او پرسیدند که خداوند با تو چه کرد. او پاسخ داد که خدا مرا بخشید. از او پرسیدند که به چه دلیل. یوسف گفت: زیرا هرگز جدّ خود را به تمسخر نگرفتم.
ابوعبداللّهِ زرّاد را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت مرا بپای کرد و بیامرزید هر گناه که بدان اقرار آوردم که کرده بودم، اندر دنیا، مگر یکی که از آن شرم داشتم که یاد کردمی، اندر عرق بازداشت مرا تا آنگه که همه گوشت از روی من بیفتاد گفتند آن چه بود گفت اندر کودکی نگریستم، نیکو روی و مرا خوش آمد شرم داشتم که آن یاد کردمی.
هوش مصنوعی: ابوعبدالله زراد در خواب دید که از خدا چه نصیبی دارد. او پاسخ داد که خداوند او را مورد بخشش قرار داده و تمامی گناهانش که در دنیا به آن‌ها اعتراف کرده بود، آمرزید. اما یکی از گناهان بود که به خاطر شرم، از یادآوری آن خودداری کرده بود. او در خواب گفت که خداوند او را در حالت عرق‌ریزی نگه داشت تا جایی که تمام گوشتش از بدنش افتاد. وقتی از او پرسیدند آن گناه چه بود، او گفت که در کودکی، به زیبایی یک دختر نگاه کرده و به خاطر آن حس شرم داشت که آن را به یاد آورد.
و از ابوسعید شَحّام شنیدم گفت که استاد امام ابوسهل صعلوکی را بخواب دیدم گفتم اَیُّهَاالْشَّیْخُ گفت دست ازین شیخ گفتن بدار، گفتم کجاست آن حالتها که ترا بدان دیدم گفت آنهمه بهیچ کار نیامد گفتم خدای با تو چه کرد گفت مرا بیامرزید بدان مسئلها که پیرزنان از من پرسیدندی.
هوش مصنوعی: ابوسعید شَحّام می‌گوید: خواب استادش امام ابوسهل صعلوکی را دیدم. به او گفتم «ای شیخ!» او در پاسخ گفت که از این شیخ‌گفتن دست بردار. پرسیدم: «آن حالات و مقام‌هایی که تو را به یاد آن‌ها می‌آورم کجاست؟» او پاسخ داد که آن‌ها به هیچ کار نیامدند. سپس گفتم: «خدا با تو چه کرد؟» او گفت: «مرا به خاطر مسائلی که پیرزنان از من پرسیدند، آمرزید.»
از ابوبکر رشیدی شنیدم که گفت محمّد طوسیِ معلّم را بخواب دیدم که مرا گفت بوسعید صفّار مُؤ َدَّب را بگو:
هوش مصنوعی: ابوبکر رشیدی می‌گوید که خواب دید که معلمی به نام محمّد طوسی به او گفت: «به بوسعید صفّار بگوید که...»
وَکُنّا عَلی اَنْلانَحولَ عَن الْهَوی
فَقَدْوَحَیاةِ الْحُبِّ حُلْتُمْوَما حُلْنا
هوش مصنوعی: ما هرگز از عشق دور نمی‌شویم، چرا که زندگی در عشق برای ما بدون آن امکان‌پذیر نیست و در حقیقت، ما هرگز نمی‌توانیم از آن جدا شویم.
چون بیدار شدم بوسعید صَفّار را بگفتم گفت هر جمعه گور ویرا زیارت کردمی این جمعه نکردم.
هوش مصنوعی: زمانی که بیدار شدم، به بوسعید صَفّار گفتم که هر جمعه به زیارت قبر او می‌رفتم، اما این جمعه نتوانستم بروم.
کسی گفت پیغامبر را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بخواب دیدم گروهی از درویشان نزدیک او نشسته بودندی دو فریشته از آسمان فرود آمدندی یکی طشتی داشتی و دیگر آب جامۀ، طشت پیش پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بنهاد و دست بشست و فرمود تا ایشان نیز دست بشستند پس طشت پیش من نهادند، فریشتۀ بدان دیگر گفت آب بدست او مکن که او نه از جملۀ ایشانست من گفتم یارَسولَ اللّهِ از تو روایت کرده اند که تو گفتی مرد با آن بود که او را دوست دارد گفت بلی پس گفتم تو را دوست دارم و این همه درویشانرا، پیغامبر گفت صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ آب بر دست او کن که او از ایشانست.
هوش مصنوعی: یک نفر گفت که پیامبر را در خواب دیده است. گروهی از درویشان در کنار او نشسته بودند و دو فرشته از آسمان نازل شدند. یکی از آن‌ها یک ظرف و دیگری آب همراه داشتند. ظرف را پیش پیامبر گذاشتند و او دست خود را شست و به درویشان نیز دستور داد که دستشان را بشویند. سپس ظرف را پیش من گذاشتند، اما یکی از فرشتگان به دیگری گفت که به من آب ندهد چون من از گروه درویشان نیستم. من به پیامبر گفتم: "ای رسول خدا، روایت شده که تو فرمودی مرد به کسی خواهد بود که او را دوست دارد." پیامبر گفت: "درست است." سپس من ادامه دادم که من تو را دوست دارم و این همه درویشان را. پیامبر فرمود: "آب را بر دست او بریزید، چون او هم از ایشان است."
حکایت کنند مردی بود دائم می گفتی اَلعافیَةَ اَلْعافِیَةَ، گفتند این چه دعا است گفت من حمّالی کردمی، اندر ابتداءِ کار، روزی پارۀ آرد از آنِ کسی برگرفتم می بردم مانده شدم و جائی بنهادم تا بیاسایم گفتم یارب اگر مرا دو قرص دهی بی رنج، من بدان قناعت کنم دو مرد جنگ میکردند، فراز شدم تا میان ایشان صلح کنم یکی چیزی بر سر من زد و خصم را خواست زد، بر من آمد و روی من خون آلود شد، مردِ سلطان بیامد ایشانرا بگرفت، مرا دید خون آلود و مرا نیز بگرفت پنداشت که خصومت کرده ام، همه بزندان بردند و مدّتی دراز اندر زندان بماندم، هر روز دو قرص به من دادندی، شبی بخواب دیدم که گفتند این دو قرص است که تو خواستی بی رنج و عافیت نخواستی چون بیدار شدم گفتم اَلْعَافِیَةَ اَلْعَافِیَةَ، در وقت درِ زندان بزدند و گفتند کجاست عُمَرِ حمّال و مرا رها کردند.
هوش مصنوعی: روزی مردی بود که همیشه دعا می‌کرد: «سلامتی، سلامتی». وقتی از او پرسیدند این چه دعایی است، او گفت: «من باربر هستم و در ابتدای کار، روزی تکه‌ای آرد از کسی برداشتم و در راه ماندم و جایی نشستم تا استراحت کنم. از خدا خواستم که اگر به من دو نان بدون زحمت بدهی، من قانع هستم. در همین حین، دو مرد در حال جنگ بودند و من بلند شدم تا بین آن‌ها صلح کنم. یکی از آن‌ها چیزی به سر من زد و می‌خواست به رقیب خود آسیب بزند. من به خاطر آن‌ها آسیب دیدم و خون آلود شدم. مردی که متعلق به سلطنت بود آمد و آن‌ها را گرفت و وقتی مرا دید که خون آلود هستم، فکر کرد که من هم در این دعوا دخالت داشته‌ام و من را هم به زندان انداخت. مدتی طولانی در زندان ماندم و هر روز دو نان به من می‌دادند. شبی خواب دیدم که به من گفتند این همان دو نانی است که تو خواستی بدون زحمت و سلامتی. وقتی بیدار شدم، گفتم «سلامتی، سلامتی»، در همان زمان در زندان را زدند و گفتند کجاست عمر باربر و مرا آزاد کردند.
کتّانی گوید مردی بود از اصحاب ما، ویرا چشم درد بود ویرا گفتند داروی نکنی گفت عزم کرده ام که دارو نکنم تا او خود بشود گفت من بخواب دیدم که گفتند اگر این عزم که تو کردۀ که چشم را دارو نکنم بر اهل دوزخ بودی همه را از آنجا بیرون آوردی.
هوش مصنوعی: کتّانی می‌گوید: مردی از دوستان ما بود که چشمش درد می‌کرد. وقتی از او پرسیدند چرا دارو نمی‌زنی، او گفت تصمیم گرفته‌ام که دارو نزنم تا وقتی که خودش خوب شود. سپس در خواب دید که به او گفته شد: اگر تصمیمی که درباره عدم استفاده از دارو گرفته‌ای برای اهل دوزخ باشد، همه آنها را از آنجا نجات می‌دهی.
جنید گوید در خواب دیدم که مردمانرا سخن میگفتمی فریشتۀ بیامدی، مرا گفتی چه چیز بهتر بود از عملها که بنده بدان تقرّب نماید بخداوندتعالی گفتم عملی پنهان، بمیزان شرع، فریشته برگردید و گفت کلامی موفّق است واللّه.
هوش مصنوعی: جنید می‌گوید که در خواب دیدم که با مردم صحبت می‌کنم، که ناگهان فرشته‌ای آمد و از من پرسید که چه عملی بهتر است که بنده به وسیله آن به خداوند نزدیک شود. من پاسخ دادم که عملی پنهانی که مطابق با شرع باشد، بهترین است. فرشته به من گفت که این جمله‌ای موفق است و به خدا قسم.
مردی علاءِ زیاد را گفت در خواب دیدم که مرا گفتند که تو از اهل بهشتی گفت مگر شیطان خواست که مرا مغرور کند یکی بیاورد که برابر من بگوید که تو از اهل بهشتی.
هوش مصنوعی: مردی به علاءِ زیاد گفت: در خواب دیدم که به من گفتند تو از اهل بهشت هستی، اما شیطان تلاش کرد تا مرا فریب دهد. او کسی را آورد تا به من بگوید که تو از اهل بهشتی هستی.
عطاء سُلّمی را در خواب دیدند گفتند که تو همیشه اندوهگن بودی در دنیا، خداوند جَلَّ جَلالُهُ با تو چه کرد، گفت واللّه که آن اندوه مرا براحت و شادی ابد رسانید، او را گفتند در کدام درجۀ تو گفت مَعَ الَّذیْنَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَبِیّنَ وَالصِّدیقینَ.
هوش مصنوعی: عطاء سُلّمی در خواب دیده شد و به او گفتند که تو همیشه در دنیا غمگین بودی. خدا با تو چه کرد؟ او پاسخ داد که آن اندوه من را به آرامش و شادی ابدی رساند. از او سوال کردند در کدام درجه هستی و او گفت: در کنار کسانی که خداوند بر آن‌ها نعمت داده است، از پیامبران و صدیقین.
اَوْزاعی را بخواب دیدند گفت هیچ درجه ندیدم آنجا برتر از درجۀ علما پس آنگاه درجۀ اندوهگنان.
هوش مصنوعی: اوزاعی در خواب دید که هیچ مقام و مرتبه‌ای بالاتر از مقام علمای دین وجود ندارد و پس از آن، مقام اندوهگینان را مشاهده کرد.
نِباجی گوید بخواب دیدم که مرا گفتند هر که بر خدای اعتماد کند، بروزی خویش، ویرا خوی نیکو زیادت کنند و تن وی سخی گردد و اندر نماز وسواس نبود ویرا.
هوش مصنوعی: نباجی می‌گوید که در خواب دیدم به او گفتند: هر کسی که به خدا اعتماد کند، در روزی‌اش خیر و سعادت بیشتری به او عطا می‌شود و شخصیت او بزرگ‌تر و بخشنده‌تر می‌گردد و در نماز هم دچار شک و تردید نخواهد شد.
زُبَیْده را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت مرا بیامرزید، گفتند بدان نفقه بسیار که اندر راه مکّه کردی، گفت نه گفت مزد آن همه باز خداوندان مال دادند ولیکن مرا بنیّت نیکو بیامرزیدند.
هوش مصنوعی: زبیده خواب دیده بود و گفته بود که خداوند او را آمرزیده است. وقتی از او پرسیدند آیا به خاطر هزینه‌های زیادی که در راه مکه کرده، آمرزیده شده، او پاسخ داد که نه، بلکه به خاطر نیت نیکویی که داشته، آمرزیده شده است. او تاکید کرد که خداوند اگرچه به خاطر صرف هزینه‌ها پاداش داده، اما امتیاز بزرگ‌تر را به خاطر نیت خیر او عطا کرده است.
سفیان ثَوْری را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت اوّل قدم بر صراط نهادم و دیگر اندر بهشت.
هوش مصنوعی: سفیان ثوری را خواب دیده بودند و از او پرسیدند که خدا با تو چه کرده است. او پاسخ داد: "اولین قدمم را بر روی صراط گذاشتم و بعد وارد بهشت شدم."
احمدبن ابی الحَواری گفت کنیزکی بخواب دیدم که هرگز از آن نیکوتر ندیده بودم، روی کنیزک می درخشید گفتم چه نیکوروئی داری گفت یاد داری آن شب که بگریستی گفتم دارم گفت من از آن اشک تو برگرفتم، بروی خویش اندر مالیدم روی من چنین شد که می بینی.
هوش مصنوعی: احمد بن ابی الحورای می‌گوید: خواب دیدم کنیزکی که هرگز زیباتر از او ندیده بودم. چهره‌اش چون ماه می‌درخشید. گفتم: تو چه روی زیبایی داری! او پاسخ داد: آیا یادت هست شبی که تو گریه کردی؟ گفتم: بله، یادم هست. او ادامه داد: من از اشک‌های تو برداشت کردم و بر روی خود مالیدم، بنابراین چهره‌ام به این زیبایی درآمد که می‌بینی.
یزیدِ رَقاشی پیغامبر را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بخواب دید، گفت قرآن برخواندی گریستن کو.
هوش مصنوعی: یزید رَقاشی خواب پیامبر را دید و در خواب گفت: "قرآن را خواندی، پس چرا گریه نمی‌کنی؟"
بشر حافی را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت مرا بیامرزید و مرا گفت یا بشر شرم نداشتی که از من چندان بترسیدی.
هوش مصنوعی: بشر حافی در خواب دید که خدا با او صحبت می‌کند و خدا به او می‌گوید که او را مورد بخشش قرار داده است. همچنین خدا از او می‌پرسد که چرا از او اینقدر می‌ترسیده و شرم نکرده است.
جنید گوید در خواب دیدم که دو فریشته از آسمان بیامدندی یکی ازیشان مرا سؤال کرد که صِدق چیست من گفتم وفا کردن بعهد، آن دیگر گفت راست گفتی، پس باز آسمان شدند.
هوش مصنوعی: جنید می‌گوید در خواب دو فرشته از آسمان به نزد او آمدند. یکی از آن‌ها از او پرسید: صدق چیست؟ او پاسخ داد: وفا به عهد. فرشته دیگر تایید کرد که پاسخ درست است و سپس هر دو به آسمان بازگشتند.
بوسلیمان دارانی را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت مرا بیامرزید و بر من رحمت کرد و بر من هیچ چیز نبود زیان گارتر از اشارت مردمان.
هوش مصنوعی: بوسلیمان در خواب دید که از طرف خداوند مورد رحمت قرار گرفته و بخشیده شده است. او اظهار کرد که بزرگترین ضرر برایش، اشاره و قضاوت دیگران بوده است.
جنید گوید خویشتن را بخواب دیدم نزد حق تعالی ایستاده، مرا گفت یااباالقاسم این سخنان ترا از کجاست که میگوئی گفتم خدایا نگویم مگر حق گفت راست گوئی.
هوش مصنوعی: جنید می‌گوید: خود را در خواب دیدم که در پیشگاه خداوند ایستاده‌ام. خدا به من گفت: ای ابوالقاسم، این سخنانی که می‌گویی از کجا می‌آید؟ من پاسخ دادم:‌ ای خدا، آیا بگویم مگر آن که حق بگوید که راست می‌گویی؟
علیّ بن الموفَّق گوید روزی تفکّر میکردم بسبب عیال و درویشی ایشان بخواب دیدم، رقعۀ برو نبشته، بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، ای پسرِ موفّق از درویشی می ترسی و چون من خداوندی داری چون شب تاریک شد مردی بیامد و کیسۀ پیش من بنهاد پنج هزار دینار اندر وی گفت بردار ای ضعیف یقین.
هوش مصنوعی: علی بن الموفق می‌گوید: روزی در مورد وضعیت خانواده‌ام و فقر آن‌ها فکر می‌کردم، که در خواب دیدم نامه‌ای نوشته شده است. در این نامه آمده بود: «بسم الله الرحمن الرحیم، ای پسر موفق، تو از فقر می‌ترسی؟ در حالی که خداوندی داری!» سپس شخصی در شب تاریک به من نزدیک شد و کیسه‌ای حاوی پنج هزار دینار به من داد و گفت: «این را بگیر، ای انسان ضعیف و بی‌اطمینان.»
ابوبکر کتّانی گوید جوانی را بخواب دیدم که از آن نیکوتر ندیده بودم گفتم تو کئی گفت من یقینم گفتم کجا نشینی. گفت اندر دل اندوهگنان و چون بازنگرستم زنی را دیدم، سیاه که از آن زشتر چیزی ندیده بودم گفتم تو کئی، گفت من خنده، گفتم تو کجا باشی گفت اندر آن دل که اندرو نشاط و شادی باشد چون بیدار شدم نیّت کردم که هرگز نیز نخندم مگر که بر من غلبه کند.
هوش مصنوعی: ابوبکر کتّانی می‌گوید: یک جوان خوش‌چهره‌ای را در خواب دیدم که هرگز نظیر او را ندیده بودم. از او پرسیدم تو کیستی؟ پاسخ داد: من یقینم. سپس پرسیدم کجا نشسته‌ای؟ گفت: در دل اندوهگنان. وقتی که دوباره نگاه کردم، زنی را دیدم که بسیار سیاه‌چهره بود و هرگز چیزی زشت‌تر از او را مشاهده نکرده بودم. از او هم پرسیدم که تو کیستی؟ گفت: من خنده هستم. مجدداً پرسیدم تو کجا هستی؟ گفت: در دلی که در آن شادی و نشاط وجود داشته باشد. وقتی بیدار شدم، تصمیم گرفتم که هرگز نخواهم خندید مگر اینکه این احساس بر من غالب شود.
شیخ باعبداللّهِ خفیف گوید رسول را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بخواب دیدم که مرا گفت که هرآنکس که راهی بشناسد بخدای عَزَّوَجَلَّ پس از آن راه باز گردد حق تعالی او را عذاب کند که هیچکس را از عالمیان چنان عذاب نکند.
هوش مصنوعی: شیخ باعبدالله خفیف می‌گوید: من رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به من گفت: هر کسی که راهی را به سوی خداوند عز وجل بشناسد و پس از آن از آن راه بازگردد، خداوند او را عذاب خواهد کرد و هیچ‌کسی در دنیا چنین عذابی نخواهد دید.
شبلی را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت تنگ فرا گرفتند مرا چنانک نومید شدم چون مرا دید بدان نومیدی، بر من رحمت کرد.
هوش مصنوعی: شبلی در خواب دید که از طرف خداوند دچار تنگی و فشار شده است، به گونه‌ای که احساس ناامیدی کرده است. اما وقتی خداوند این ناامیدی را از او دید، بر او رحم کرد و به او کمک کرد.
ابوعثمان مغربی گفت بخواب دیدم که کسی گوید یا با عثمان از خدای عَزَّوَجَلَّ بترس اندر درویشی اگرچه بقدر کنجدی بود.
هوش مصنوعی: ابوعثمان مغربی گفت که خواب دیدم کسی به من می‌گوید: ای ابوعثمان، از خداوند عزوجل بترس، حتی اگر در درویشی به اندازه یک دانه کنجد هم باشد.
گویند ابوسعیدِ خَرّاز را پسری بود فرمان یافت، او را در خواب دید گفت ای پسر مرا وصیّتی کن گفت ای پدر با خدای معامله مکن ببد دلی گفتم زیادت کن گفت میان خود و میان خدای تعالی پیراهن در میان مکن گفت بعد از آن سی سال پیراهن نپوشیدم.
هوش مصنوعی: روزی ابوسعید خَرّاز در خواب پسرش را دید و از او خواست که وصیّتی برایش بکند. پسر پاسخ داد: ای پدر، با خدا معامله نکن و از روی بد دلی چیزی نخواه، زیرا که من خواستم بیشتر داشته باشم. سپس پسر تاکید کرد که بین خود و خدا حایل نگذار و پیراهنی در میان نگذار. پس از آن، ابوسعید سی سال پیراهن نپوشید.
گویند کسی بود دعا کرد که یارب آنچه ترا زیان ندارد و ما را از آن منفعت بود از ما باز مدار، بخواب دید که ویرا گفتند آن چیز که ترا زیان دارد و به کارت نیاید دست بدار.
هوش مصنوعی: گویند که شخصی دعا کرد و از خدا خواست که هر آنچه برای او زیان ندارد و به نفع اوست را از او دور نکند. در خواب او به او گفته شد که چیزی که به تو ضرر می‌زند و به کارت نمی‌آید، آن را رها کن.
حکایت کنند از ابوالفضل اصفهانی که گفت رسول را صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بخواب دیدم گفتم یارَسولَ اللّهِ از خدای تَعالی بخواه تا ایمان از من بازنگیرد گفت آن چیزی است کی ازین پرداخته اند.
هوش مصنوعی: ابوالفضل اصفهانی روایت می‌کند که در خواب پیامبر اسلام (ص) را دید. به ایشان گفتم: ای رسول خدا، از خداوند بخواه که ایمان را از من نگیرد. پیامبر در پاسخ فرمودند: این موضوعی است که قبلاً در مورد آن تصمیم‌گیری شده است.
حکایت کنند از ابوسعیدِ خَرّاز که او گفت ابلیس را در خواب دیدم، عصا برگرفتم که او را بزنم مرا گفت من از عصای شما نترسم، من از نور دل شما ترسم.
هوش مصنوعی: روایت شده که ابوسعید خراّز می‌گوید: در خواب ابلیس را دیدم. عَصا را برداشتم تا او را بزنم، ولی او گفت: "من از عصای تو نمی‌ترسم، من از نور دل تو می‌ترسم."
یکی از بزرگان گوید هر شب دعا کردمی، رابعة العَدَوِیَّه را، شبی بخواب دیدم او را، مرا گفتی که آن هدیهای تو هر شب بما می رسد، بر طبقهای نور، سر پوشیده، بمیزرهای نور.
هوش مصنوعی: یکی از بزرگان می‌گوید: هر شب برای رابعة العَدَوِیَّه دعا می‌کردم. یک شب در خواب او را دیدم و به من گفت که هدایای تو هر شب به ما می‌رسد، بر روی ظرف‌هایی از نور که پوشیده هستند، بر روی میزهایی از نور.
روایت کنند از سَمّاکِ حَرْب که او گفت چشم من پوشیده شد در خواب دیدم که یکی مرا گفت بکنار فرات شو، چشمها در میان آب باز کن، چنان کردم بینا شدم.
هوش مصنوعی: سمّاکِ حَرْب می‌گوید که در خواب دیدم کسی به من گفت که به کنار رود فرات برو و چشمانت را در آب باز کن. وقتی این کار را کردم، بینا شدم.
بشر حافی را بخواب دیدند گفتند خدای با تو چه کرد گفت چون خدایرا عَزَّوَعلا دیدم، مرا گفت مرحبا یا بشر آن روز که ترا اجل رسید هیچکس نبود بر همه روی زمین، دوستر بر من، از تو.
هوش مصنوعی: بشر حافی در خواب دید که خداوند با او سخن می‌گوید. خدا به او گفت: "سلام بر تو، ای بشر! روزی که مرگت فرارسد، هیچ کس بر روی زمین برای من، از تو عزیزتر نخواهد بود."