گنجور

باب یازدهم - در خوف

قالَ اللّهُ تَعالی یَدْعونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً و طَمَعَاً بوهریره رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ گوید که پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت اندر دوزخ نشود آنک بگرید از بیم خدای تا آنگه که آن شیر که از پستان بیرون آمده باشد باز پستان شود و هرگز دود دوزخ و گَرد جهاد اندر بینی بندۀ مسلمان گِرد نیاید.

وانَسَ گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ که پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت اگر شما آن دانید که من دانم خندۀ شما اندک بودی و گریستن بسیار.

و خوف معنیی بود که بمستقبل تعلّق دارد زیرا که از آن ترسد که خواهد بود از مکروهها یا فوت دوستی چیزی بود که در آینده امید میدارد که به وی رسد امّا آنچه اندر حال موجود بود خوف به وی تعلّق ندارد.

و خوف از خداوند سُبْحانَهُ وَتَعالی آن بود که ترسند از عقوبت او اندر دنیا یا اندر آخرت و خداوند سبحانه خوف فریضه بکرده است بر بندگان چنانکه گفت وَخافونِ اِنْ کُنْتُم مْؤمِنینَ. دیگر جای گفت فَاِیّایَ فَارْهَبونِ. و مؤمنان را بستود بخوف آنجا که گفت یَخافونَ رَبَّهُم مِنْ فَوْقِهِمْ.

از استاد ابوعلی دقّاق رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که خوف را مرتبهاست خوف است و خشیت و هیبة، خوف از شرط ایمان بود و حکم او قالَ اللّهُ تَعالی وَخافون اِنْ کُنْتُمْ مُْؤمنینَ و خشیت از طریق علم بود قالَ اللّهُ تَعالی اِنَّما یَخْشیَ اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. و هیبت از شرط معرفت بود قالَ اللّهُ تَعالی وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ.

ابوحفص گوید خوف تازیانۀ خدایست تادیب کند آنرا که از درگاه او رمیده باشد.

و ابوالقاسم حکیم گوید خوف بر دو رتبت بود رَهْبَت و خَشْیَت، صاحب رهبت چون بترسد بگریزد چون بگریزد پس هواء خود رود چون رهبانان که متابع هواء خویش باشند چون لگام علم ایشان را باز کشد بحق شرع قیام نماید آن خشیت باشد

ابوحفص گوید خوف چراغ دل بود آنچه درو بود بدو بتوان دید از خیر و شر.

استاد ابوعلی گوید خوف آن بود که بهانه نسازی خویشتن را بعسی و سوفَ، باشد کی چنین بود، باشد که چنان بود.

ابوعمرو دمشقی گوید خائف آن بود که از نفس خویش بیش از آن ترسد که از شیطان.

ابن جّلا گوید خائف آن بود که بیمها او را ایمن گفته اند خائف نه آنست که بگرید و چشم بسترد، خائف آنست که از آنچه ترسد که بدان عذاب کنند دست بدارد.

فضیل را گفتند چونست که ما خائفی را نبینیم گفت اگر ترسان بودی این ترسگاران بر شما پوشیده نبودی، خائف را نبیند مگر خائف، خداوند مصیبت آن خواهد که خداوند مصیبت را ببیند.

یحیی بن معاذ گوید مسکین فرزند آدم اگر از دوزخ بترسیدی چنانک از درویشی بترسد اندر بهشت شدی.

شاه کرمانی گفت نشان ترسگاری اندوه دائم است.

ابوالقاسم حکیم گفت هر که از چیزی ترسد ازو بگریزد و آنک از خدای ترسد بازو گریزد.

ذوالنّون مصری را پرسیدند که کی آسان گردد بنده را راه خوف؟ گفت آنگاه خویشتن را بیمار شمرد از همه چیزها پرهیز کند از بیم بیماری دراز.

معاذ جبل گوید مؤمن را هرگز دل آرام نگیرد و بیم وی ساکن نشود تا پل دوزخ بگذارد.

بشر حافی گوید خوف ملکی است آرام نگیرد مگر در دل پرهیزگاران.

ابوعثمان حیری گوید عیب خائف آن بود که بخوف خویش مائل بود و بازو آرام گیرد زیرا که آن ایمنی بود پنهان.

واسطی گوید خوف حجابی بود میان بنده و خدای تعالی و اندرین لفظ اشکالی هست و معنیش آن است که خائف وقت ثانی چشم میدارد و ابناء وقت انتظار مستقبل نکنند و حسنات ابرار سیّآت مقرّبان باشد.

نوری گوید خائف از خدای با خدای گریزد.

یکی دیگر گوید علامت خوف تحیّر بود بر در غیب.

جنید را پرسیدند از خوف، گفت چشم داشتن عقوبت است با مجاری انفاس.

ابوسلیمان دارانی گوید خوف از هیچ دل مفارقت نکند مگر که آن دل ویران شود.

ابوعثمان گوید صدق خوف، پرهیزدنست از گناهان ظاهر و باطن.

ذوالنّون گوید مردمان تا ترسگار باشند بر راه باشند چون ترس از دلهای ایشان بشد راه گم کردند.

حاتم اصمّ گوید هر چیزی را زینتی است، زینت عبادت خوف است و علامت خوف کوتاهی امید است.

مردی بشر حافی را گفت از مرگ عظیم میترسی گفت بحضرت پادشاه شدن صعبست.

استاد ابوعلی دقّاق گوید اندر نزدیک استاد امام ابی بکر فورک شدم بعبادت چون مرا دید اشک از چشم وی فرو ریخت من گفتم خدای شفا فرستد و عافیت دهد ترا گفت مگر نه پنداری که از مرگ همی ترسم از آن همی ترسم که از پس مرگ باشد.

عایشه گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْها که بپیغامبر صَلَّی اللّهُ علیه وَسلّم گفتم وَالَّذینَ یُْؤتُونَ ما أتَوْا وَقُلُوبهُم وَجِلةُ. این کسی بود که زنا کند و دزدی کند و خمر خورد گفت نه، این آن بود که نماز کند و روزه دارد و صدقه دهد، ترسد که از وی نپذیرند.

ابن المبارک گوید آنچه خوف انگیزد تا اندر دل قرار گیرد، دوام مراقبت بود پنهان و آشکارا.

ابراهیم شیبان گوید چون خوف اندر دلی قرار گیرد مواضع شهوات بسوزد اندر وی و رغبت دنیا از وی براند.

و گفته اند خوف قوّت علم بود بمجاری احکام.

و گفته اند خوف حرکت دل بود از هیبت خدای.

ابوسلیمان گوید دل باید که هیچ چیز بر وی غلبه نگیرد مگر خوف زیرا که چون رجاء بر دل غلبه گیرد دل تباه شود پس گفت با مرید خویش احمد یا احمد پایگاه بلند بخوف یافتند اگر ضایعش کنند وافرو آیند.

واسطی گوید چون حق ظاهر گردد بر اسرار، آنجا نه خوف ماند و نه رجا و اندرین اشکال است و ومعنیش آن بود که چون سرّها پاک شود بشواهد حق و شواهد حق همۀ سرّ فرا گیرد اندرو هیچ نصیب نبود ذکر مخلوق را و خوف و رجاء از آثار بقاء حسّ بود باحکام بشریّت و هم واسطی گوید که خوف و رجا دو مهارند نفس را تا او را از رعونات بازدارند.

جُنَیْد گوید هر که ترسد از چیزی جز خدای و بچیزی امید دارد جز خدای همه درها بر وی بسته شود و بیم را بر وی مسلّط کنند و اندر هفتاد حجاب پوشیده گردد که کمترین آن حجابها شک بود و شدّت خوف ایشان از فکر ایشان بود اندر عاقبت احوال خویش و ترسیدن از تغیّر احوال. قالَ اللّهُ تَعالی وَبَدالَهُمْ مِنَ اللّهِ مالَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبونَ. و دیگر جای گوید قُلْ هَلْ نُنَبِئُکُمْ بِالْاَخْسَرینَ اَعْمالاً اَلَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فی الْحیوةِ الدُّنیا وَهُمْ یَحْسَبونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً. بسیار کسا که بروزگار و وقت خویش شاد شدند چون حال برگشته است کار برعکس بودست انس بوحشت بدل شده است و حضورش بغیبت.

و از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم این بیت:

اَحْسَنْتَ ظَنَّکَ بِالْاَیّامِ اِذْحَسُنَتْ
وَلَمْتَخَفْسُوءَ ما یَْأتی بِهِ الْقَدَرُ
وَسالَمَتْکَ اللَّیالی فَاغْتَرَرَتَ بِها
وَعِنْدَصَفْوِ اللَّیالی یَحْدُثُ الْکَدَرُ

از منصوربن خلف المغربی شنیدم گفت دو مرد صحبت کردند اندر ارادت با یکدیگر مدّتی پس یکی از ایشان بسفر شد، روزگار برآمد و از هیچ چیز خبر نشنیدند اتّفاق چنان افتاد که این دیگر دوست با غازیان به غزا شد به روم، چون حرب سخت شد یکی بیرون آمد از کافران و مبارز خواست اندر سلاح پنهان شده یکی از مبارزان مسلمانان بیرون شد، بر دست رومی کشته شد، دوم و سه دیگر بیرون شد، او نیز کشته شد، این صوفی کی رفیق او بود بیرون شد، اندر کارزار ایستاد، رومی روی بگشاد، آن یار او بود که چندین سال بر ارادت بازو صحبت کرده بود گفت این چه چیز است و این چه حال است گفت او مرتدّ شدست و با این قوم اندر آمیخته است و چندین مال جمع کرده است و فرزند آورده. صوفی او را گفت تو قرآن دانستی بچندین قراءت، گفت یک حرف یاد ندارم این صوفی گفت مکن و از این بازگرد گفت بازنگردم که مرا اندر میان ایشان جاه و مالست تو بازگرد و الّا با تو آن کنم که با یاران تو کردم صوفی گفت تو سه کس از مسلمانان کشتی و اندر بازگشتن بر تو ننگی نیست تو بازگرد تا من ترا مهلت دهم مرد برگشت و برفت چون برگشت صوفی از پس اندر شد، نیزۀ بزد ویرا بکشت. از پس این مجاهدتها و رنجها که برده بود اندر ریاضت بر ترسائی کشته شد.

و گویند چون ابلیس را لَعَنَهُ اللّهُ این چنین حال پیش آمد جبرئیل و میکائیل بروزگار دراز می گریستند، خدای عزّوجلّ وحی کرد با ایشان که چه چیز بگریستن آورده است شما را، گفتند بار خدایا از مکر تو ایمن نه ایم خداوند تعالی گفت چنین باشید از مکر من ایمن مباشید.

سری گفت روزی چندین بار اندر بینی نگرم تا روی من سیاه شده است یا نه از آنک می ترسم از عقوبت.

ابوحفص گفت چهل سال است تا چنان همی دانم که نظر خداوند بمن نظر خشم است و کارهاء من همه دلیل بر این می کند.

حاتم اصم گوید نگر بجایگاه نیک غرّه نشوی که هیچ جای بهتر از بهشت نبود آدم دید آنچه دید و دیگر به بسیاری عبادت غرّه نشوید که ابلیس باز آن همه عبادت دید آنچه دید و نگر که به بسیاری علم غرّه نشوید که بَلْعام باز آن همه علم دید آنچه دید و نام بزرگ حق دانست و نگر بدیدار پارسایان غرّه نشوید که هیچکس بزرگتر از پیغامبر صَلَّی اللّهَ عَلَیْهِ وَسَلَّم نبود، خویشاوندان ویرا و دشمنان ویرا دیدار او سود نداشت.

عبداللّه مبارک روزی نزدیک یاران رفت گفت دوش دلیری بکرده ام بر خدای و بهشت ازو خواسته ام.

گویند عیسی مریم روزی بیرون آمد یکی از صالحان بنی اسرائیل بازو بود، فاسقی بفسق مشهور با ایشان همی شد سرافکنده و شکسته دل، دعا کرد و گفت اللّهُم اَغْفِرْلی و این مرد صالح دعا کرد و گفت یارب فردا جمع مکن میان من و این عاصی، خداوند تعالی وحی فرستاد بعیسی علیه السّلام که دعای هر دو اجابت کردم این صالح را رد کردم و این مجرم را بیامرزیدم.

ذوالنّون گوید بدیوانۀ گفتم ترا دیوانه چرا خوانند گفت مرا از خود بازداشته است دیوانه شده ام از بیم فراق وی، و اندرین معنی آورده اند. شعر:

لَو اَنَّ مابی عَلی صَخْرِ لَأَنْحَلَهُ
فَکَیْفَ یَحْمِلُهُ خَلْقٌ مِنَ الطّینِ

کسی ازین مردمان گوید هرگز کسی ندیده ام رجاء او این امّت را بزرگتر و بیم او بر تن خویش به نیروتر از ابن سیرین.

سفیان ثوری بیمار شد دلیل وی بر طبیب عرضه کردند گفت این آب مردیست که خوف جگر وی پاره کرده است پس طبیب بیامد و نبض وی بنگریست گفت ندانستم که در دین حنیفی چنین کسی بود.

شبلی را پرسیدند که چون بود که آفتاب بوقت فرو شدن زرد شود گفت زیرا که از درجۀ تمام بگشته است، از هول مقام زرد شود و مؤمن همچنین باشد چون بیرون شدن وی از دنیا نزدیک آید لون او زرد شود از بیم مقام، چون آفتاب برآید روشن بود، مؤمن همچنین بود که از گور برخیزد روشن روی بود.

احمد حنبل گوید از خدای درخواستم تا دری از خوف بر من باز کند چون باز کرد ترسیدم که عقلم زایل شود دعا کرد که یارب بطاقت من فرست آن خوف ساکن شد.

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قالَ اللّهُ تَعالی یَدْعونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً و طَمَعَاً بوهریره رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ گوید که پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت اندر دوزخ نشود آنک بگرید از بیم خدای تا آنگه که آن شیر که از پستان بیرون آمده باشد باز پستان شود و هرگز دود دوزخ و گَرد جهاد اندر بینی بندۀ مسلمان گِرد نیاید.
هوش مصنوعی: خداوند متعال می‌فرماید: آن‌ها که پروردگارشان را با ترس و امید می‌خوانند. وهریره، رضی‌الله‌عنه، می‌گوید که پیامبر، صلی‌الله‌علیه‌وسلم، فرمودند: کسی که از ترس خدا به گریه بیفتد، هرگز به جهنم وارد نمی‌شود، تا زمانی که آن شیر بازگردد که از پستان مادر دور شده است و هرگز دود جهنم و غبار جهاد به بدن بنده مسلمان نمی‌رسد.
وانَسَ گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ که پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ گفت اگر شما آن دانید که من دانم خندۀ شما اندک بودی و گریستن بسیار.
هوش مصنوعی: وانس می‌گوید که پیامبر (صلی‌الله‌عليه‌وآله) فرموده‌اند: اگر شما آن چیزی را که من می‌دانم، می‌دانستید، خنده‌های شما بسیار کم و گریه‌هایتان بسیار زیاد می‌شد.
و خوف معنیی بود که بمستقبل تعلّق دارد زیرا که از آن ترسد که خواهد بود از مکروهها یا فوت دوستی چیزی بود که در آینده امید میدارد که به وی رسد امّا آنچه اندر حال موجود بود خوف به وی تعلّق ندارد.
هوش مصنوعی: ترس احساسی است که به آینده مربوط می‌شود و به این دلیل به وجود می‌آید که انسان نگران این است که ممکن است با مشکلاتی روبرو شود یا دوستی را از دست بدهد. این نوع ترس به امیدواری‌هایی که در آینده وجود دارد، مرتبط است. اما در مورد مسائل یا چیزهایی که در حال حاضر وجود دارند، ترس معنا ندارد.
و خوف از خداوند سُبْحانَهُ وَتَعالی آن بود که ترسند از عقوبت او اندر دنیا یا اندر آخرت و خداوند سبحانه خوف فریضه بکرده است بر بندگان چنانکه گفت وَخافونِ اِنْ کُنْتُم مْؤمِنینَ. دیگر جای گفت فَاِیّایَ فَارْهَبونِ. و مؤمنان را بستود بخوف آنجا که گفت یَخافونَ رَبَّهُم مِنْ فَوْقِهِمْ.
هوش مصنوعی: ترس از خداوند متعال به معنای ترسیدن از عذاب و punishment او در دنیا یا آخرت است. خداوند این ترس را بر بندگانش واجب کرده و در قرآن گفته است: "از من بترسید اگر مؤمن هستید." همچنین در جای دیگری فرموده است: "فقط از من بترسید." مؤمنان نیز به دلیل این ترس از خداوند ستوده شده‌اند، زیرا در آیات قرآن آمده است که آن‌ها از پروردگار خود که بالای سرشان است، می‌هراسند.
از استاد ابوعلی دقّاق رَحِمَهُ اللّهُ شنیدم که خوف را مرتبهاست خوف است و خشیت و هیبة، خوف از شرط ایمان بود و حکم او قالَ اللّهُ تَعالی وَخافون اِنْ کُنْتُمْ مُْؤمنینَ و خشیت از طریق علم بود قالَ اللّهُ تَعالی اِنَّما یَخْشیَ اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. و هیبت از شرط معرفت بود قالَ اللّهُ تَعالی وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ.
هوش مصنوعی: از استاد ابوعلی دقّاق نقل شده که ترس به سه دسته تقسیم می‌شود: ترس، خشیت و هیبت. ترس شرط ایمان است و خداوند در قرآن می‌فرماید که باید از او بترسید اگر مؤمن هستید. خشیت ناشی از علم است و در قرآن آمده که تنها دانشمندان واقعی از خدا می‌ترسند. هیبت هم به معرفت و شناخت عمیق مربوط می‌شود و خداوند در قرآن به ما هشدار می‌دهد که باید از خود او بترسیم.
ابوحفص گوید خوف تازیانۀ خدایست تادیب کند آنرا که از درگاه او رمیده باشد.
هوش مصنوعی: ابوحفص می‌گوید که ترس از خداوند، تنبیه و آموزشی است برای کسانی که از مسیر او دور شده‌اند.
و ابوالقاسم حکیم گوید خوف بر دو رتبت بود رَهْبَت و خَشْیَت، صاحب رهبت چون بترسد بگریزد چون بگریزد پس هواء خود رود چون رهبانان که متابع هواء خویش باشند چون لگام علم ایشان را باز کشد بحق شرع قیام نماید آن خشیت باشد
هوش مصنوعی: ابوالقاسم حکیم می‌گوید که خوف به دو نوع تقسیم می‌شود: رَهْبَت و خَشْیَت. شخصی که دچار رَهْبَت می‌شود، هنگام ترس، فرار می‌کند و در این حالت تحت تأثیر تمایلات خود قرار می‌گیرد. مانند راهبان که پیرو هوای نفس خود هستند. اما وقتی علم و دانش آن‌ها به آن‌ها کمک کند که مطابق با قوانین شرع عمل کنند، به این حالت، خَشْیَت می‌گویند.
ابوحفص گوید خوف چراغ دل بود آنچه درو بود بدو بتوان دید از خیر و شر.
هوش مصنوعی: ابوحفص می‌گوید که ترس مانند چراغی در دل است که به وسیله آن می‌توان خوبی‌ها و بدی‌ها را مشاهده کرد.
استاد ابوعلی گوید خوف آن بود که بهانه نسازی خویشتن را بعسی و سوفَ، باشد کی چنین بود، باشد که چنان بود.
هوش مصنوعی: استاد ابوعلی می‌گوید که ترس از این است که انسان بخواهد دلایل و توجیهاتی برای خود بسازد تا از انجام کارها فرار کند، مانند استفاده از عبارات "عسی" و "سوف". این عبارات ممکن است بهانه‌هایی باشند که نشان‌دهنده شک و تردید هستند و به همین دلیل انسان را از اقدام به عمل باز می‌دارند.
ابوعمرو دمشقی گوید خائف آن بود که از نفس خویش بیش از آن ترسد که از شیطان.
هوش مصنوعی: ابوعمرو دمشقی می‌گوید که او نگران بود که از نفس خود بیشتر بترسد تا از شیطان.
ابن جّلا گوید خائف آن بود که بیمها او را ایمن گفته اند خائف نه آنست که بگرید و چشم بسترد، خائف آنست که از آنچه ترسد که بدان عذاب کنند دست بدارد.
هوش مصنوعی: ابن جلا می‌گوید که خائف کسی نیست که فقط بترسد و گریه کند، بلکه خائف واقعی کسی است که به خاطر ترس از عذاب، از کارهایی که او را به خطر می‌اندازد دوری کند.
فضیل را گفتند چونست که ما خائفی را نبینیم گفت اگر ترسان بودی این ترسگاران بر شما پوشیده نبودی، خائف را نبیند مگر خائف، خداوند مصیبت آن خواهد که خداوند مصیبت را ببیند.
هوش مصنوعی: فضیل گفته است: اگر شما کسی را ترسیده نمی‌بینید، یعنی خودتان هم ترس ندارید. کسانی که ترس دارند، معمولاً دیگران را هم نمی‌بینند که ترسیده‌اند. فقط کسی که خود در خوف است می‌تواند دیگری را در حالت خوف ببیند. خداوند به کسی مصیبت می‌دهد که خود بخواهد مصیبت را درک کند.
یحیی بن معاذ گوید مسکین فرزند آدم اگر از دوزخ بترسیدی چنانک از درویشی بترسد اندر بهشت شدی.
هوش مصنوعی: یحیی بن معاذ می‌گوید: ای آدمی مسکین، اگر از دوزخ بترسی، باید همان‌قدر که یک درویش از فقر و بی‌نوا بودن می‌ترسد، از آن بترسی؛ در این صورت به بهشت خواهی رسید.
شاه کرمانی گفت نشان ترسگاری اندوه دائم است.
هوش مصنوعی: شاه کرمانی بیان کرد که نشانه ترس و جرات عدم وجود خوشحالی پایدار است.
ابوالقاسم حکیم گفت هر که از چیزی ترسد ازو بگریزد و آنک از خدای ترسد بازو گریزد.
هوش مصنوعی: ابوالقاسم حکیم بیان کرده است که هر کس از چیزی بترسد، از آن فرار می‌کند و فردی که از خدا می‌ترسد، از خود خدا نیز فرار خواهد کرد.
ذوالنّون مصری را پرسیدند که کی آسان گردد بنده را راه خوف؟ گفت آنگاه خویشتن را بیمار شمرد از همه چیزها پرهیز کند از بیم بیماری دراز.
هوش مصنوعی: ذوالنون مصری به سوالی درباره زمانی که بنده می‌تواند از ترس راحت شود، پاسخ داد و گفت: زمانی که فرد خودش را بیمار ببیند و از همه چیز دوری کند به خاطر ترس از بیماری‌ای که ممکن است طولانی شود.
معاذ جبل گوید مؤمن را هرگز دل آرام نگیرد و بیم وی ساکن نشود تا پل دوزخ بگذارد.
هوش مصنوعی: معاذ جبل می‌گوید که دل مؤمن هرگز آرام نمی‌گیرد و نگرانی او هرگز برطرف نمی‌شود تا زمانی که از پل دوزخ عبور کند.
بشر حافی گوید خوف ملکی است آرام نگیرد مگر در دل پرهیزگاران.
هوش مصنوعی: بشر حافی می‌گوید راز وابستگی به خداوند و ترس از او تنها با دل‌های پرهیزگار آرام می‌گیرد و کسانی که در مسیر تقوا هستند، این آرامش را در درون خود پیدا می‌کنند.
ابوعثمان حیری گوید عیب خائف آن بود که بخوف خویش مائل بود و بازو آرام گیرد زیرا که آن ایمنی بود پنهان.
هوش مصنوعی: ابوعثمان حیری می‌گوید که عیب کسی که می‌ترسد این است که به ترس خود تمایل پیدا کند و در نتیجه آرامش یابد، زیرا این نوع آرامش در حقیقت نوعی ایمنی پنهانی است.
واسطی گوید خوف حجابی بود میان بنده و خدای تعالی و اندرین لفظ اشکالی هست و معنیش آن است که خائف وقت ثانی چشم میدارد و ابناء وقت انتظار مستقبل نکنند و حسنات ابرار سیّآت مقرّبان باشد.
هوش مصنوعی: واسطی می‌گوید که ترس می‌تواند مانعی بین بندگان و خداوند متعال باشد و در این جمله ابهامی وجود دارد. به این معنا که شخص ترسیده در لحظه ترس، نمی‌تواند دیدی به خدا داشته باشد و فرزندان زمان نیز منتظر آینده نیستند. اعمال نیک بندگان صالح، برای نزدیکان خدا ممکن است به اشتباه به گناهان تعبیر شود.
نوری گوید خائف از خدای با خدای گریزد.
هوش مصنوعی: نوری می‌گوید کسی که از خدا می‌ترسد، از خدا فرار می‌کند.
یکی دیگر گوید علامت خوف تحیّر بود بر در غیب.
هوش مصنوعی: یکی دیگر می‌گوید که نشانه ترس، سردرگمی است بر دروازه غیب.
جنید را پرسیدند از خوف، گفت چشم داشتن عقوبت است با مجاری انفاس.
هوش مصنوعی: جنید را درباره ترس پرسیدند و او گفت که ترس به معنای داشتن دیدی نسبت به عذاب الهی است که از طریق تنفس انسان به وجود می‌آید.
ابوسلیمان دارانی گوید خوف از هیچ دل مفارقت نکند مگر که آن دل ویران شود.
هوش مصنوعی: ابوسلیمان دارانی می‌گوید که هیچ دل و ضعفی از ترس جدا نمی‌شود، مگر زمانی که آن دل به کلی خراب و ویران شود.
ابوعثمان گوید صدق خوف، پرهیزدنست از گناهان ظاهر و باطن.
هوش مصنوعی: ابوعثمان می‌گوید که صدق در ترس به معنای اجتناب از گناهان هم در عمل و هم در درون است.
ذوالنّون گوید مردمان تا ترسگار باشند بر راه باشند چون ترس از دلهای ایشان بشد راه گم کردند.
هوش مصنوعی: ذوالنون می‌گوید: مردم زمانی که در ترس باشند، بر مسیر درست حرکت می‌کنند، اما هنگامی که ترس از دل‌هایشان برطرف شود، راه را گم می‌کنند.
حاتم اصمّ گوید هر چیزی را زینتی است، زینت عبادت خوف است و علامت خوف کوتاهی امید است.
هوش مصنوعی: حاتم اصمّ می‌گوید که هر چیزی زینتی دارد. زینت عبادت، ترس از خداوند است و نشانه‌ی این ترس نیز کمبود امید به رحمت الهی است.
مردی بشر حافی را گفت از مرگ عظیم میترسی گفت بحضرت پادشاه شدن صعبست.
هوش مصنوعی: مردی به بشر حافی گفت آیا از مرگ می‌ترسی؟ او پاسخ داد: رسیدن به مقام پادشاهی خیلی سخت است.
استاد ابوعلی دقّاق گوید اندر نزدیک استاد امام ابی بکر فورک شدم بعبادت چون مرا دید اشک از چشم وی فرو ریخت من گفتم خدای شفا فرستد و عافیت دهد ترا گفت مگر نه پنداری که از مرگ همی ترسم از آن همی ترسم که از پس مرگ باشد.
هوش مصنوعی: استاد ابوعلی دقّاق می‌گوید که نزد استاد امام ابی بکر فُرْک به عبادت مشغول شدم. زمانی که او مرا دید، اشک از چشمانش ریخت. من به او گفتم که خداوند به تو شفا دهد و تو را عافیت ببخشد. او در پاسخ گفت آیا نمی‌پنداری که من از مرگ می‌ترسم؟ من از مرگ می‌ترسم، اما دلیل ترسم این است که پس از مرگ چه خواهد شد.
عایشه گوید رَضِیَ اللّهُ عَنْها که بپیغامبر صَلَّی اللّهُ علیه وَسلّم گفتم وَالَّذینَ یُْؤتُونَ ما أتَوْا وَقُلُوبهُم وَجِلةُ. این کسی بود که زنا کند و دزدی کند و خمر خورد گفت نه، این آن بود که نماز کند و روزه دارد و صدقه دهد، ترسد که از وی نپذیرند.
هوش مصنوعی: عایشه می‌گوید که از پیامبر شنیده که افرادی که اعمال نیک انجام می‌دهند، در حالی که دل‌هایشان نگران و ترسان است، این‌ها کسانی هستند که نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند و صدقه می‌دهند، و از این می‌ترسند که آیا اعمالشان مورد قبول واقع می‌شود یا خیر. او در پاسخ به این سوال که آیا این افراد هم شامل کسانی هستند که گناه می‌کنند، می‌گوید که خیر، منظور از این آیات کسانی هستند که در حال انجام عبادت و اعمال نیک هستند و دلشان نگران قبول شدن آن است.
ابن المبارک گوید آنچه خوف انگیزد تا اندر دل قرار گیرد، دوام مراقبت بود پنهان و آشکارا.
هوش مصنوعی: ابن المبارک می‌گوید آنچه که باعث ترس و نگرانی می‌شود و در دل باقی می‌ماند، مراقبت مداوم و پیوسته است، چه به صورت پنهانی و چه به صورت آشکارا.
ابراهیم شیبان گوید چون خوف اندر دلی قرار گیرد مواضع شهوات بسوزد اندر وی و رغبت دنیا از وی براند.
هوش مصنوعی: ابراهیم شیبان می‌گوید زمانی که ترس در دل انسان جای گیرد، تمایلات و شهوت‌های او در درون او نابود می‌شوند و علاقه‌اش به دنیا از بین می‌رود.
و گفته اند خوف قوّت علم بود بمجاری احکام.
هوش مصنوعی: ترس، نشانه‌ی قوی بودن علم است که در اجرای احکام خود را نشان می‌دهد.
و گفته اند خوف حرکت دل بود از هیبت خدای.
هوش مصنوعی: آنچه گفته شده این است که ترس از حرکت دل ناشی از عظمت و شکوه خداوند است.
ابوسلیمان گوید دل باید که هیچ چیز بر وی غلبه نگیرد مگر خوف زیرا که چون رجاء بر دل غلبه گیرد دل تباه شود پس گفت با مرید خویش احمد یا احمد پایگاه بلند بخوف یافتند اگر ضایعش کنند وافرو آیند.
هوش مصنوعی: ابوسلیمان می‌گوید که دل باید هیچ چیزی جز ترس بر آن تسلط نداشته باشد، زیرا اگر امید بر دل تسلط یابد، دل خراب خواهد شد. او به مریدش، احمد، می‌گوید که پایه و اساس بلند مرتبه‌ای در ترس وجود دارد و اگر آن را نادیده بگیرند، ممکن است از دست برود و به خطر بیفتد.
واسطی گوید چون حق ظاهر گردد بر اسرار، آنجا نه خوف ماند و نه رجا و اندرین اشکال است و ومعنیش آن بود که چون سرّها پاک شود بشواهد حق و شواهد حق همۀ سرّ فرا گیرد اندرو هیچ نصیب نبود ذکر مخلوق را و خوف و رجاء از آثار بقاء حسّ بود باحکام بشریّت و هم واسطی گوید که خوف و رجا دو مهارند نفس را تا او را از رعونات بازدارند.
هوش مصنوعی: وقتی حقیقت بر اسرار آشکار می‌شود، نه ترسی باقی می‌ماند و نه امیدی. این بدان معناست که وقتی رازها خالص و پاک می‌شوند، نور حقیقت بر آنها می‌تابد و در این حالت، هیچ اشاره‌ای به مخلوق وجود ندارد. ترس و امید نیز از آثار بقای حس و احکام انسانی هستند. همچنین گفته می‌شود که ترس و امید مانند دو مهار برای نفس عمل می‌کنند و آن را از انحرافات بازمی‌دارند.
جُنَیْد گوید هر که ترسد از چیزی جز خدای و بچیزی امید دارد جز خدای همه درها بر وی بسته شود و بیم را بر وی مسلّط کنند و اندر هفتاد حجاب پوشیده گردد که کمترین آن حجابها شک بود و شدّت خوف ایشان از فکر ایشان بود اندر عاقبت احوال خویش و ترسیدن از تغیّر احوال. قالَ اللّهُ تَعالی وَبَدالَهُمْ مِنَ اللّهِ مالَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبونَ. و دیگر جای گوید قُلْ هَلْ نُنَبِئُکُمْ بِالْاَخْسَرینَ اَعْمالاً اَلَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فی الْحیوةِ الدُّنیا وَهُمْ یَحْسَبونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً. بسیار کسا که بروزگار و وقت خویش شاد شدند چون حال برگشته است کار برعکس بودست انس بوحشت بدل شده است و حضورش بغیبت.
هوش مصنوعی: جنید می‌گوید هر کسی که از چیزی به جز خدا بترسد و جز خدا به چیزی امید داشته باشد، تمام درها به روی او بسته خواهد شد و ترس بر او مسلط می‌شود. او در پی هفتاد حجاب و پرده پنهان می‌شود که کمترین آن حجاب شک است. شدت خوف آن‌ها ناشی از فکر آن‌ها درباره عاقبت کار خود و ترس از تغییر اوضاع است. خداوند می‌فرماید: «و دادیم به آن‌ها از جانب خدا آنچه را که انتظار نداشتند.» و در جای دیگر می‌گوید: «بگو آیا شما را از زیان‌کارترین افراد در اعمالشان خبر دهیم؟ آنانی که تلاش‌هایشان در زندگی دنیا به هدر رفته و خیال می‌کنند نیکو عمل کرده‌اند.» بسیاری از مردم در زمان خود شادند، اما وقتی اوضاع تغییر می‌کند، وضعیت برعکس شده و آسایش به وحشت تبدیل می‌شود و ارتباطش با حقیقت قطع می‌گردد.
و از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم این بیت:
هوش مصنوعی: از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم که این بیت را بیان کرد:
اَحْسَنْتَ ظَنَّکَ بِالْاَیّامِ اِذْحَسُنَتْ
وَلَمْتَخَفْسُوءَ ما یَْأتی بِهِ الْقَدَرُ
هوش مصنوعی: تو به خوبی فکر کرده‌ای درباره روزگار، زیرا روزهای خوب خواهند بود و نباید از بدی‌هایی که سرنوشت به همراه دارد، هراسی به دل راه دهی.
وَسالَمَتْکَ اللَّیالی فَاغْتَرَرَتَ بِها
وَعِنْدَصَفْوِ اللَّیالی یَحْدُثُ الْکَدَرُ
هوش مصنوعی: شب‌ها به تو آرامش دادند و تو فریب این آرامش را خوردی، در حالی که در دل این روزهای آرام، مشکلات و موانع نهفته است.
از منصوربن خلف المغربی شنیدم گفت دو مرد صحبت کردند اندر ارادت با یکدیگر مدّتی پس یکی از ایشان بسفر شد، روزگار برآمد و از هیچ چیز خبر نشنیدند اتّفاق چنان افتاد که این دیگر دوست با غازیان به غزا شد به روم، چون حرب سخت شد یکی بیرون آمد از کافران و مبارز خواست اندر سلاح پنهان شده یکی از مبارزان مسلمانان بیرون شد، بر دست رومی کشته شد، دوم و سه دیگر بیرون شد، او نیز کشته شد، این صوفی کی رفیق او بود بیرون شد، اندر کارزار ایستاد، رومی روی بگشاد، آن یار او بود که چندین سال بر ارادت بازو صحبت کرده بود گفت این چه چیز است و این چه حال است گفت او مرتدّ شدست و با این قوم اندر آمیخته است و چندین مال جمع کرده است و فرزند آورده. صوفی او را گفت تو قرآن دانستی بچندین قراءت، گفت یک حرف یاد ندارم این صوفی گفت مکن و از این بازگرد گفت بازنگردم که مرا اندر میان ایشان جاه و مالست تو بازگرد و الّا با تو آن کنم که با یاران تو کردم صوفی گفت تو سه کس از مسلمانان کشتی و اندر بازگشتن بر تو ننگی نیست تو بازگرد تا من ترا مهلت دهم مرد برگشت و برفت چون برگشت صوفی از پس اندر شد، نیزۀ بزد ویرا بکشت. از پس این مجاهدتها و رنجها که برده بود اندر ریاضت بر ترسائی کشته شد.
هوش مصنوعی: منصور بن خلف مغربی می‌گوید: دو نفر درباره ارادت و دوستی با یکدیگر صحبت کرده بودند. مدتی بعد یکی از آن‌ها به سفر رفت و مدت‌ها از هیچ‌چیز خبر نداشتند. اتفاقاً دوست دیگرش به همراه مجاهدان اسلام راهی جنگ در روم شد. در میانه جنگ، یکی از کافران خارج شد و مبارزی خواست. یکی از مبارزان مسلمان به بیرون آمد و کشته شد. سپس دو نفر دیگر نیز به میدان آمدند و آن‌ها هم کشته شدند. در این میان، آن صوفی که رفیقش بود نیز به میدان آمد. وقتی رومی‌ها او را دیدند، یکی از آن‌ها گفت: چه خبر است؟ صوفی پاسخ داد: رفیق من از دین برگشته و با این کافران آمیخته و مال زیادی جمع کرده و خانواده‌ای تشکیل داده است. وقتی صوفی از او پرسید که آیا قرآن را خوانده، او گفت: من هیچ حرفی از قرآن به یاد ندارم. صوفی به او گفت که برگردد و از این کار منصرف شود، اما او گفت: من به خاطر موقعیت و ثروتی که در میان آن‌ها دارم، برنمی‌گردم. صوفی به او هشدار داد که او سه مسلمان را کشته و ننگی بر او نیست که برگردد، بنابراین بهتر است برگردد تا مجالی برایش بگذارد. مرد برمی‌گردد و صوفی پس از او به میدان رفته و او را با نیزه می‌کشد. در نهایت، با تمام مجاهدت‌ها و رنج‌هایی که کشیده بود، به دست یک ترسا کشته شد.
و گویند چون ابلیس را لَعَنَهُ اللّهُ این چنین حال پیش آمد جبرئیل و میکائیل بروزگار دراز می گریستند، خدای عزّوجلّ وحی کرد با ایشان که چه چیز بگریستن آورده است شما را، گفتند بار خدایا از مکر تو ایمن نه ایم خداوند تعالی گفت چنین باشید از مکر من ایمن مباشید.
هوش مصنوعی: می‌گویند وقتی که ابلیس از سوی خدا مورد لعنت قرار گرفت، جبرئیل و میکائیل به مدت طولانی گریستند. خداوند به آنها وحی کرد و پرسید که چرا گريانيد. آنها پاسخ دادند: "پروردگارا، ما از مکر و تدبیر تو ایمن نیستیم." خداوند فرمود: "اگر چنین است، از تدبیر من ایمن نباشید."
سری گفت روزی چندین بار اندر بینی نگرم تا روی من سیاه شده است یا نه از آنک می ترسم از عقوبت.
هوش مصنوعی: سری می‌گفت که هر روز چند بار به آینه نگاه می‌کند تا ببیند آیا چهره‌اش تیره شده یا نه، چون از عواقب این موضوع می‌ترسد.
ابوحفص گفت چهل سال است تا چنان همی دانم که نظر خداوند بمن نظر خشم است و کارهاء من همه دلیل بر این می کند.
هوش مصنوعی: ابوحفص گفت که چهارده سال است که احساس می‌کند خداوند با نگاه خشم‌آلودی به او نگریسته و تمام کارهایی که انجام داده، نشانه‌ای بر این موضوع است.
حاتم اصم گوید نگر بجایگاه نیک غرّه نشوی که هیچ جای بهتر از بهشت نبود آدم دید آنچه دید و دیگر به بسیاری عبادت غرّه نشوید که ابلیس باز آن همه عبادت دید آنچه دید و نگر که به بسیاری علم غرّه نشوید که بَلْعام باز آن همه علم دید آنچه دید و نام بزرگ حق دانست و نگر بدیدار پارسایان غرّه نشوید که هیچکس بزرگتر از پیغامبر صَلَّی اللّهَ عَلَیْهِ وَسَلَّم نبود، خویشاوندان ویرا و دشمنان ویرا دیدار او سود نداشت.
هوش مصنوعی: حاتم اصم می‌گوید: مراقب باشی که به خاطر جایگاه و مقام نیک خود مغرور نشوی، زیرا هیچ جایی بهتر از بهشت نیست. آدم به این مقام رسید، اما نباید به خاطر عبادت زیاد خود متکبر شود، چرا که ابلیس هم با وجود عبادت‌های بسیار، به عاقبت بدی دچار شد. همچنین، نباید به خاطر دانش و علم فراوان خود مغرور شوی، چرا که بلعام نیز با دانش خود به روزگار خوبی نرسید. حتی نباید به خاطر ارتباط با پارسایان به خود ببالید، زیرا هیچ‌کس بالاتر از پیامبر اسلام نیست و دیدار نزدیکان و دشمنان او هیچ سودی برایشان نداشت.
عبداللّه مبارک روزی نزدیک یاران رفت گفت دوش دلیری بکرده ام بر خدای و بهشت ازو خواسته ام.
هوش مصنوعی: عبدالله مبارک یک روز به نزد یارانش رفت و گفت: دیشب کاری شجاعانه انجام دادم و از خدا خواستم که بهشت را به من بدهد.
گویند عیسی مریم روزی بیرون آمد یکی از صالحان بنی اسرائیل بازو بود، فاسقی بفسق مشهور با ایشان همی شد سرافکنده و شکسته دل، دعا کرد و گفت اللّهُم اَغْفِرْلی و این مرد صالح دعا کرد و گفت یارب فردا جمع مکن میان من و این عاصی، خداوند تعالی وحی فرستاد بعیسی علیه السّلام که دعای هر دو اجابت کردم این صالح را رد کردم و این مجرم را بیامرزیدم.
هوش مصنوعی: روزی عیسی مریم به بیرون رفت و در آنجا یکی از افراد نیکوکار قوم بنی اسرائیل را دید که دلی شکسته و ناراحت داشت. او در حال دعا بود و از خدا تقاضای آمرزش می‌کرد. آن فرد نیکوکار نیز دعا کرد و از خدا خواست تا بین او و آن فرد گناهکار جمع نکند. خداوند به عیسی وحی فرستاد و به او گفت که دعاهای هر دو را پذیرفته است؛ ولی نفرین نیکوکار را رد کرده و گناهکار را مورد آمرزش قرار داده است.
ذوالنّون گوید بدیوانۀ گفتم ترا دیوانه چرا خوانند گفت مرا از خود بازداشته است دیوانه شده ام از بیم فراق وی، و اندرین معنی آورده اند. شعر:
هوش مصنوعی: ذوالنون می‌گوید: به شخصی دیوانه گفتم چرا تو را دیوانه می‌نامند؟ او در پاسخ گفت که من از خودم فاصله گرفته‌ام و به خاطر ترس از جدایی از او دیوانه شده‌ام. در این مورد مطالبی نیز نوشته شده است.
لَو اَنَّ مابی عَلی صَخْرِ لَأَنْحَلَهُ
فَکَیْفَ یَحْمِلُهُ خَلْقٌ مِنَ الطّینِ
هوش مصنوعی: اگر آنچه در دل دارم بر سنگی قرار گیرد، آن سنگ را نرم می‌کند، پس چگونه ممکن است موجودی از خاک این بار را بر دوش بکشد؟
کسی ازین مردمان گوید هرگز کسی ندیده ام رجاء او این امّت را بزرگتر و بیم او بر تن خویش به نیروتر از ابن سیرین.
هوش مصنوعی: کسی از این افراد می‌گوید که هرگز کسی را ندیده است که امید او به این ملت بیشتر و ترس او از مسائل زندگی قوی‌تر از ابن سیرین باشد.
سفیان ثوری بیمار شد دلیل وی بر طبیب عرضه کردند گفت این آب مردیست که خوف جگر وی پاره کرده است پس طبیب بیامد و نبض وی بنگریست گفت ندانستم که در دین حنیفی چنین کسی بود.
هوش مصنوعی: سفیان ثوری دچار بیماری شد و از او خواستند تا به پزشک نشان داده شود. پزشک وقتی به او رسید، گفت که این آب (بیماری) به دلیل ترس و نگرانی‌هایی است که بر دل او نشسته است. وقتی پزشک نبض او را گرفت، گفت: "نمی‌دانستم که در پیروان دین حنیفی کسی می‌تواند به این حال گرفتار شود."
شبلی را پرسیدند که چون بود که آفتاب بوقت فرو شدن زرد شود گفت زیرا که از درجۀ تمام بگشته است، از هول مقام زرد شود و مؤمن همچنین باشد چون بیرون شدن وی از دنیا نزدیک آید لون او زرد شود از بیم مقام، چون آفتاب برآید روشن بود، مؤمن همچنین بود که از گور برخیزد روشن روی بود.
هوش مصنوعی: شبلی را پرسیدند که چرا خورشید در هنگام غروب زرد می‌شود. او پاسخ داد که چون خورشید از نقطه اوج خود پایین می‌آید، به خاطر ترس از مقام پایین‌ترش زرد می‌شود. مؤمن نیز همین‌طور است؛ وقتی نزدیک به مرگ می‌شود، رنگش زرد می‌گردد از ترس از آنچه در پیش رو دارد. اما وقتی که خورشید دوباره طلوع می‌کند، روشن و درخشان می‌شود و مؤمن نیز پس از برخاستن از قبر، چهره‌اش روشن و تابناک خواهد بود.
احمد حنبل گوید از خدای درخواستم تا دری از خوف بر من باز کند چون باز کرد ترسیدم که عقلم زایل شود دعا کرد که یارب بطاقت من فرست آن خوف ساکن شد.
هوش مصنوعی: احمد حنبل می‌گوید که از خدا خواسته است درهای ترس را به روی او باز کند. وقتی که این در باز شد، او از شدت ترس احساس کرد که عقلش در حال رفتن است. سپس دعا کرد و از خداوند خواست که این ترس را به اندازه‌ای که بتواند تحمل کند به او عطا کند و پس از آن، آن حس ترس کاهش یافت.